بر پهنه ی خیال با خود سخن می گویم واین سخنان را تکراروتکرار و قدم در عالمی میزنم که همه احساس است از درون احساس حباب گونه می جوشد به مانند نفس تکرارو تکرارنگاه دربیکران و پلک زنان تکراروتکرارتولد را جشن و نبودن را ماتم روز را به شب تکراروتکراردردرون خیال غوطه ور ستاره ها را لمس کنان همچون غبار معلق در هوا به حرکت درمی آورم واینک خیال با چرخش ساعت لحظه به لحظه به پیرامون زندگی ام می تابد پس از این تنگنا بیرون بیا پا در عالمی دگرنه اینک خاک و ماسه های زیر پایت به هم نزدیکتر میشوند آری صدایشان شنیده میشود با نفسی عمیق بی توجه به ضربان قلبت بدون آنی پلک بر هم نهادن دوردست را بنگرتا درژرفا خود را بیابی همه چیز متوقف شده با اندیشه در حقیقت با بال خیال به کشف پرواز کن , حقیقت را بنگر ره عروج حقیقت در خیال من وتوست قدمی دور شو از این خیال تا به حقیقت نزدیکتر شوی آنگاه با لمس حقیقت در عالم خیال پرواز کن
از: از خود