در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | صنم نادری درباره نمایش نویسنده مرده است: نویسنده خودش را به مردن زده است... آن چیزی که در صحنه شاهد آن هستیم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:06:20

نویسنده خودش را به مردن زده است...
آن چیزی که در صحنه شاهد آن هستیم تک تک تماشاچیان را شاید درگیر این سوال بکند که آیا این یک اعتراف است یا ... دیدن ادامه ›› یک بازی ست؟ این یک خیال پردازی ست یا واقعیت است؟
در صحنه چیزی جز یک میز و دو صندلی و البته صندلی مخصوص بالکن چیز دیگری نمی بینیم ، و بازیگران و یا بهتر است بگویم بازی دهندگان اذهان ما لا به لای آن حرکت می کنند ( البته نه چندان زیاد) آن هم در فضایی مستطیلی شکل که با چوب هایی مرز صحنه و تراس خانه را نشان می دهند.
بازی از آنجایی شروع می شود که لیلی و فرهاد ( به ترتیب لادن مستوفی و آرش عباسی) مشغول گپ زدن و خوردن ناهار هستند و با هم درباره ی فیلم نامه ایی که 3 است روی آن کار می کنند بحث می کنند؛ لیلی بازیگر مطرح سینما این بار در نقش کارگردان اثر نگاشته شده توسط فرهاد قصد دارد تا ظاهر شود...
دور میز نشسته اند و به رغم فضایی که میز غذا ایجاب می کند با هم گپ و گفت می کنند و می خندند و از خوردن غذایی لذیذ ( که خود آن نیز دروغ و یا حرف راستی نیست که زده می شود) لذت می برند و نمایش مملو از ابهام ما با شک آنکه چه کسی و چطور آن را پخته، گرم کرده و یا سرو کرده و آشپز ش کیست پایان می گیرد، و به این ترتیب گردونه ای که وارد آن شدیم به چرخش خود ادامه می هد و یا پایان می گیرد و یا...
در این گپ و گفت اولیه به غایت طولانی، فرهاد بارها تکرار می کند که نویسنده ی یک فیلم نامه مرده است اگر قرار باشد اسم فیلم نامه را تهیه کننده و پایان آن را کارگردان عوض کند و وقتی کار شروع می شود دیگر به حضور او در طی کار احتیاجی نیست...
این چه انتقامی ست که فرهاد قصد انجام دادنش را دارد؟ خود زنی ست؟ واقعیت است؟ ساختگی ست؟ از چه کسی انتقام می گیرد؟ از تمام آدم هایی که در طول زندگی او را جدی نگرفتند تا به بازیگر تبدیل شود و نهایتا ناچار به نوشتن روی آورده؟ از ناظم مدرسه که عکس بازیگران زن را از لای کتاب هایش با سیلی بیرون می کشیده؟ اززندگی زناشویی که با یک آشنایی در مهمانی صورت گرفته ؟ انتقام از ترس و تاریکی سینما بهمن که روزی در آن 4 ساعت حبس شده؟ انتقام از بازیگری که عاشقانه با او تمام نوجوانی و جوانی خود را گذرانده؟ و حالا در یکی از روزهای خدا بعد از یک ماه که معلوم نیست راست است یا دروغ از خانه به قصد هم فال است و هم تماشا ، و یا، یا حالا یا هرگز، خارج شده.
خود را جلوی چشم همسایگان خانه ی بازیگر مطرح سینما، که تماشاچیان " نویسنده مرده است..." هستند راست یا دروغ خالی می کند.
آنها را گواه می گیرد بر عشق خود به بازیگری ویا به بازیگر... گرچه از آنها و حرف ها و عکس هایشان می ترسد، اما این ترس خود نیز برایش خوش آیند است چرا که او از درد لذت می برد، همانطور که خود در جایی از کلامش به آن اشاره می کند...
مغزی شوریده و خسته در پی یک روزن... لیلی نیز در این بازی گفتم و نگفتم درگیر می شود. او بازیگر است و بازیگر خوب کسی ست که حسش تداوم داشته باشد... او پا به پای فرهاد حرکت می کند و تنها کسی که انگار راستش را می گوید اوست... ما به این هم اطمینانی نیست چرا که او بازیگر خوبی ست... با تمام این تفاصیل باز این سوال در ذهن ایجاد می شود که آیا او نیز بازی می کند و یا به واقع از روحیه ی کارش و دخالت مداوم کارش با زندگی خصوصیش خسته شده است؟ برای او و امثال او زندگی خصوصی وجود ندارد چرا که همیشه جلوی چشم همگان هستند، همانطور که جلوی چشم تماشاگران " نویسنده مرده است..." هستند. تماشاچی که بعد از دریافت بلف اول دیگر قادر به نگه داشتن فیزیک و فکر خود نیست...زود تر از نویسنده به پایان می رسد، و با وجود آنکه هر بار تصویر افکار خود را در کلام لیلی و فرهاد می یابد به وجد آمده، دست می زند و می خندد.
نویسنده ی " نویسنده مرده است..." که این بار آن را بازی نیز می کند و در نقش خود ظاهر می شود چقدر قصد داشته تا همسایگان/تماشاچیان به این نقطه برسند؟ گویی قصد داشته تا در صحنه نویسندگی کند و به همه بفهماند که نویسنده نمرده است؛ نویسنده خود را به مردن زده است.
"نویسنده مرده است..." اثری ست به شدت رئالیستی که بی هیچ حرکت، نور، بازی بدن، بازی صدا خود را به سادگی، البته اگر نویسنده ی کار خودش را زیاد به مردن نزند به مخاطب می رساند... در سالنی که شب اجرا شاهد آن بودم مخاطبانی حضور داشتند که تئاتری نیستند اما با اثر ارتباط گرفتند و همراه شدند و البته رسالت تئاتر همراهی ست.
سپاس برای این نگاه دقیق
۲۴ فروردین ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید