در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گروه نمایش موج | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:45:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یادداشت پروفسور کریستینا والنتی از اعضای گروه لیوینگ تئاتر برای نویسنده مرده است:

نویسنده مرده است رساله ای در باب فنون بازیگری است


پروفسور کریستینا والنتی استاد تاریخ تئاتر نوین، نظریه پرداز تئاتر اروپا از اعضای گروه جریان ساز لیوینگ تئاتر و نویسنده کتاب ˝ تاریخ لیوینگ تئاتر˝ که پیش از این اجرای نمایش نویسنده مرده است را در ایتالیا دیده بود برای اجرای مجدد این نمایش در ایران یادداشتی را منتشر کرد.
به گزارش روابط عمومی گروه نمایش موج در این یادداشت ... دیدن ادامه ›› آمده است:

"نویسنده مرده است"ِ آرش عباسی، در ظاهر، کلاسیک ترین فرم دراماتیک را نشان می دهد: در صحنه، دو شخصیت، کشمکشی را زندگی می کنند که از طریق دیالوگ بیان می شود؛ و از صحبتهایشان رفته رفته خلق و خو، زندگی شخصی، اشتیاق و تنش هایشان بروز می یابد. اما از این تعبیر نخست، نکات دیگری نیز بر می آید که فرم درام و عناصر سازنده اش را با بحران مواجه می کند. دیالوگ، موضوع نمایش، خود شخصیت ها و فضایی که در آن بازی می کنند، الگوهای عرف نمایشی را در هم می شکنند و مرز میان خیال و واقعیت را به بحث می گذارند.
کشمکش میان شخصیت ها به طور مداوم بریده و چند پاره می شود . نه به شیوه ای خطی به سوی نقطه اوج پیش می رود و نه در یک فاجعه فرود می آید (گرچه چندبار اینگونه به نظر می رسد). داستان به خاطر روایات گوناگونی که شخصیت ها از خود نقل می کنند، ویا بهتر است بگوییم به واسطه ی نمایش هایی که از خود و از احساساتشان و برنامه هایشان برای هم بازی می کنند، دستخوش تناقض می شود و صحنه خ نیز به جای آنکه به فضایی نمادین تبدیل شود عملاً و به تدریج به عنوان میدان حقیقی نمایان می گردد.
درست در اینجا تعبیر دوم بروز می یابد: وانمود کردن جزع قراردادهای نمایشی به حساب نمی آید، بلکه خود موضوع درام است. چیزی را شکل نمی دهد، جوهره ی آن را می سازد و کشمکشی که شخصیت ها با خود به صحنه آورده اند عشق نیست (آنگونه که از عنوان فیلمی که درباره آن بحث می کنند بر می آید) حتی مرگ هم نیست (آنگونه که از نمایشنامه ای که آنها را در میان گرفته است بر می آید)، نه به موضوع نمایش مربوط می شود و نه به ورای آن بر می گردد، بلکه به ناممکن بودنِ شخصیت ها در درون واقعیت (یا خیال) مربوط می شود. و یا به گونه ای دیگر به ناممکن بودن خودِ تئاتر به عنوان فرم اشاره می کند.
کشمکش لیلی و فرهاد میان عشق ورزیدن و نورزیدن نیست، بلکه میان عشق ورزیدن و تظاهر به نورزیدن آن است؛ میان عشق نورزدیدن و تظاهر به عشق ورزیدن است، میان عشقی خیالی و عشقی پنهان است... و به همین ترتیب، مرگ پایان نویسنده نیست بلکه تکمیل کننده ی اثرش است و بنابراین آن نیز نادیده انگاشته شده، به تعویق افتاده و رانده شده باقی می ماند.
آرش عباسی با نمایشنامه اش حکم به غیر ممکن نه تنها در مفهموم تراژیک اش، بلکه به مفهموم خودِ درام می دهد. با تمام این تفاصیل می توانیم بگوییم که خود را در برابر مسیر کاملاً شخصی نویسنده در برابر تئاتر می یابیم، آن هم در عصر پسا- دراماتیک. "نویسنده مرده است..." متنی رئال و همزمان متناقص است و مکانیزم نمایشیِ تمام عیاری را معرفی می کند که نه تنها محبوس نمانده بلکه از معاصر بودن و تناقضاتش عبور کرده و از این چهار دیواری به بیرون تابیده شده است، تنها به یک دلیل ساده که درآن دیوار چهارمی وجود ندارد: و به این ترتیب از منتهای درام و عرفیاتش فراتر می رود.
و در نهایت، سطحی از وقایع وجود دارد که در مکانی اتفاق می افتند: درست مثل نمایشنامه های مطلوب، تنها و منحصراً از طریق دیالوگ پیش می رود. بازی ای درست به مانند کشتارهای بی رحمانه که همزمان ساده صورت می گیرند در میان است و تماشاگران که از جایگاه خود به آنها چشم دوخته اند را به عنوان شاهدانی در لباس همسایگان خانه فرا می خواند تا درگیر آن شوند. این تماشاگران آن جا دعوت شده اند که در ابتدا باور کنند و سپس به همه چیز، حتی به نقش و موقعیت خودشان نیز به دیده ی تردید بنگرند.
آیا آنهایی که روی صحنه اند بازیگرند و به جای فریب دادن ما با جوهره تئاترشان، یکی به دیگری، هر بار باور پذیر و با واژگون کردن بازی به طور منظم بخشهای مختلفی از خود را به نمایش می گذارند؟
و نقش ما به عنوان تماشاگر در قبال این رویا پردازی که هر بار از هویت اش پرده برداری می شود به جای آنکه به عنوان قانون تئاترال جای خود را تثبیت کند چیست؟
نمایشی که باور نشدن را تقاضا می کند، درامی که مجبور به خود انکاری اش است، حکم مرگ نویسنده، رساله ای درباب فنون بازیگری که در پایان، بازتاب خردمندانه ولو ظالمانه ای را درباره فنون زندگی هویدا می کند.

ترجمه: هدی عربشاهی
تیاتر “مرده‌شور” در (Los Angeles)

نمایشی برای حال و هوای این روزها،
این نمایش همراه با ترجمه‌ی هم‌زمان به انگلیسی اجرا می‌شود.

▪️Sunday Oct 1, at7pm

Gindi Auditorium
15600 Mulholland Dr, Los Angeles
90077

لینک خرید بلیط
👇👇👇
https://persiantix.com/mortician-%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%87-%d8%b4%d9%88%d8%b1-los-angeles/

نویسنده: ... دیدن ادامه ›› آرش عباسی
طراح و کارگردان: نیما دهقان
آهنگ‌ساز: فرشاد فزونی

بازیگران:
فریبرز عرب‌نیا
سروش طاهری

طراح پوستر و بروشور: فرزین صابونی
دستیار کارگردان و برنامه‌ریز: آوا کیایی
مترجم: سپهر اسدی

خلاصه‌ی نمایش:
داستان مردی است که شب‌ها در مجالس عروسی، خوانندگی می‌کند و روزها در بهشت‌زهرا، مُرده‌شور است. مُرده‌شور توانایی حرف زدن با مُرده‌ها را دارد؛ مُرده‌هایی که قصه‌هاشان برای همه ما آشنا هستند.

#مرده_شور
#نمایش_مرده_شور
#فریبرز_عرب_نیا
#سروش_طاهری
#آرش_عباسی
#نیما_دهقان
نقد مهدی نصیری بر نمایش آناکارنینا

▫️▫️ یک زن: آنا - کیت

▫️داستان نمایش "آرش عباسی" بخشی از قصه و نام رمان تولستوی را در خود دارد و آدمهایی خاص از فرهنگ و جامعه ای مشخص را روایت می کند، اما غیر ممکن است که نتوانی دنیایشان را با جهان خودت مقایسه کنی و به واسطه اشتراک آن با تجربه هایت از درک رویداد لذت نبری!

▫️"آرش عباسی" هم در نویسندگی و هم در کارگردانی روز به روز بهتر می شود. متن و اجرای "آنا کارنینا" همه ویژگی های یک اجرای حرفه ای تئاتر را در خود دارد. کم ایراد، گزیده و ساده و تقریبا کامل است. خوب شروع می شود. ویدئو و موسیقی به درستی انتخاب و اجرا شده اند. صحنه به درستی ... دیدن ادامه ›› و به اندازه آرایش یافته است. از همه اینها مهمتر برای داستان و روایت رویداهای آن موقعیت و فضای درست و هوشمندانه ای انتخاب شده است. شاید می شد گفتگو و بحث و جدل زن و شوهر طلاق گرفته را در هر مکان دیگری هم روایت کرد. در یک مهمانی، در کافی شاپ یک هتل یا هر جای دیگری می شد "کیت" و "وودی" را به بهانه ای در مقابل یکدیگر قرار دارد و خیانت در زندگی آنها را روایت کرد. اما عباسی برای ایجاد فرصت انتقام و روایت داستانش بهترین رویدادگاه و موقعیت نمایشی را انتخاب کرده است.

▫️انتخاب هوشمندانه موقعیت "تاک شو" تلویزیونی فرصت مناسبی را در اختیار قرار داده تا وضعیت نمایشی به بهترین شکل و با دارا بودن بیشترین پتانسیل برای خلق مواجهه و ستیز دراماتیک ایجاد شود. زبان به یک عنصر فعال برای ستیز میان کارکترهای نمایشی تبدیل می شود و درام به کمک وضعیت ایجاد شده و مهارت نویسنده در دیالوگ نویسی حتی رویدادهای گذشته را به خوبی در زمان حال به روایت در می آورد.

▫️از همین روست که "آناکارنینا" در اجرا موفق است. پتانسیل لازم برای ضربآهنگ سازی در اجرا را از ویژگی های متن می گیرد و با ریتمی زیباشناختی به اجرا در می آید. نظمی هارمونیک بین موسیقی، تصویر، بازی، زبان و عمل نمایشی وجود دارد که در ترکیبی هماهنگ را در اجرا به وجود آوردند. هماهنگی بین اجزا در به نتیجه رساندن کلیت اجرا و در ارتباط با معنای اثر شکل گرفته که کار "آرش عباسی" کامل کرده است. "آناکارنینا" با جذابیت هایش تماشاگرش با خود همراه می کند و به واسطه روابط کنشمند کاراکترهایش معنا را به با ذهنیت مخاطب به چالش می گذارد. در "آناکارنینا" عناصر در عین سادگی و به اندازه گی شان نظم هنری قابل قبول را عرضه می کنند که شکل و معنا را در ارتباط با هم به درستی با هم دارد.

▫️جورج دیوید بیرکهوف هنر موفق را هنری می داند که منجر به برقراری ارتباطی دوسویه با ذهن مخاطب هنر شود. نخست، بتواند چالش‌های ذهنی به وجود آورد و دوم بازتاب‌هایی ایجاد کند. در "آناکارنینا" این ارتباط دوسویه با چالش آفرینی بواسطه مواجهه غیرقابل انتظار در "تاک شو" وودی7 آغاز می شود و با به داوری نشاندن قضاوت تماشاگر بازتاب پیدا می کند. در واقع اجرا به خوبی از عهده ایجاد این ارتباط دوسویه در شکل و معنا برآمده است. از نظر بیرکهوف، هنرمند موفق کسی است که احساس نظم و وابستگی را القا کند و در همان حال چیزهای غیرمنتظره را در اثر خود وارد سازد. "آرش عباسی" در ساختار نمایشنامه و روایت اجرا با برهم زدن نظم و جریان رایج در برنامه تلویزیونی از همان آغاز ترکیبی از برهم ریختگی نظم موجود را به وجود می آورد.

▫️به چالش کشاندن برنامه تلویزیونی با افشا زندگی شخصی و ستیز میان "کیت" و شوهر سابقش که حالا مجری برنامه ستاره تلویزیون است کنش های غیرمنتظره ای را به وجود می آورد که می توان آن را به عنوان ریتمی زیبایی شناختی و به گونه ای مشابه در ساختار و محتوای "آناکارنینا" مورد ارزیابی قرار داد.

▫️نمایش "آناکتارنینا" اقتباسی هوشمندانه از رمان معروف "تولستوی" است. اقتباسی که در عین عدم وفاداری به رمان روسی مهمترین بخش ساختارش را مدیون آن است. از شخصیت "کیت-آناکارنینا" و در هم آمیختگی و یکی شدن شان تا شکل گیری ساختار پیرامون آن و گسترش دادن تراژدی عاشقانه "آنا" تولستوی در جان داستان نمایشی همه و همه به خوبی اهمیت این اقتباس موفق را ثابت می کنند. مگر می توان "آناکارنینا" را از این نمایش حذف کرد. مگر می توان فصل مشترک رابطه که یک سکانس سینمایی براساس رمان است و استندآپ کمدی "تاک شو" تلویزیونی هم براساس آن اجرا می شود را از اجرا در آورد و مگر می توان مونولوگ پایانی "کیت" را خطاب به "داریا" نادیده گرفت که همانقدر که می تواند متعلق به "آناکارنینا"تولستوی باشد، به "آناکارنینا" آرش عباسی هم تعلق دارد.....

ادامه نقد در سایت کانون ملی منتقدان تئاتر

نگاهی به نمایش «آنا کارنینا» کار آرش عباسی


اجرایی مدرن از اثری کلاسیک

همایون علی‌آبادی:

قدیم‌ها در امور استان‌های مرکز هنرهای نمایشی، سنت و بدعت و بداهتی معمول رسم بود که نمایندگانی تئاترشناس از اهالی تئاتر انتخاب می‌شدند ... دیدن ادامه ›› و به شهرستان‌ها سفر می‌کردند و پس از سه چهار روز تماشای آثار تئاتری، در شب اختتامیه آثاری انتخاب و در مراسمی به برندگان جایزه اهدا می‌شد.


این جشنواره را جشنواره استانی تئاتر می‌نامیدند که برگزیدگانش به جشنواره منطقه‌ای اعزام می‌شدند و سر آخر جشنواره تئاتر فجر را پایه و پی می‌ریختند. یاد دارم در یکی از این شب‌ها که بنده داور جشنواره ملایر بودم، در شبی بارانی با اجرایی خیابانی به تماشای کاری به نام «یک سبد فحش برای شمسی خانوم» از آرش عباسی نشستم. باران شدید می‌بارید و شب سردی در ملایر، فردایی زیبا را نوید می‌داد. آن شب باران چندان تند و شدید می‌بارید که هیچ تماشاگری پای کار آرش ننشست اما من نایلونی بر سر کشیدم و اجرای نمایش خیابانی‌اش را دیدم و نه تنها حس غم و غبن نداشتم، که از کارش بسیار لذت بردم.

در این کار حتی ترانه‌ای به السنه فرنگ و مستفرنگ از گروه Aphrodite's Child از حنجره زخمی آرش شنیدم که بر دست و دل و دیده سخت خوش نشست. تصورش را بکنید! یک نمایش خیابانی با یک تماشاگر و اجرایی ستایش‌برانگیز از یک اهل فن تئاتری به نام آرش عباسی. ساختار دوستی ما همان‌جا ریخته شد و من شیفته‌وار هرجا نام آرش می‌آمد آن‌جا بودم. این کار برای جشنواره منطقه‌ای نیز انتخاب شد و سر و صدا کرد، کاری کارستان. این استعداد بالقوه بعدها چندان پیش رفت که نامش هدیتی شد برای تئاتر ایران. جوانی متذوق، استعدادی نهفته و یک تئاتری بالفعل که تا آن زمان شناخته‌شده نبود و با آن صدای زیبا که حتی شاید که می‌داند شاید اصل آن آهنگ را هم تحت‌الشعاع قرار می‌داد، خوش می‌خواند، خوش بر صحنه می‌آمد و خوش جایگاهی در تئاتر ایران پیدا کرد. حتی این اواخر، فیلمنامه‌های یک پی‌آیند تلویزیونی به نام «پایتخت» را هم نوشت.

او چندان در کار تئاتر و هنرهای دراماتیک پیش رفت که صاحب سبک شناخته شد. کتاب‌ها از او چاپ شد، نمایش‌ها بر صحنه آورد و کم‌کم توانست خاستگاهی ویژه برای خود در تئاتر جوان ما پیدا کند. من منتی بر آرش ندارم اما آن شب در ملایر من نمی‌دانم چه حسی در تمام وجودم می‌دوید که او را با نمایش «یک سبد فحش...» سبب‌ساز یک کار نمایشی زیبا شناخته بودم. در هر حال، آرش عباسی از چهره‌های مطرح و برتر تئاتر کشور ماست و بر تمامت ادبیات نمایشی جهان وقوفی کامل دارد و با دراماتورژی‌های استادانه‌اش توانسته ادبیات جهان را در تئاتر نوپای ما منزلت و رتبت و مرتبتی دوباره ببخشد.

به یاد دارم در تمام اجراهایی که من از او دیدم، آن خضوع و خشوع و آن طوع و خاکسپاری معلم و شاگرد را هماره به جا می‌آورد و من شرمنده می‌شدم از این همه مهر و محبت. چند شب پیش نمایش «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی را با دراماتورژی ماهرانه و استادانه او دیدم و لذت بردم. او اینک بر ستیغ عالم و آدم ایستاده و طی سفرهایی که به ایتالیا داشته، توانسته جایگاهی به قاعده و مناسب در تئاتر این کشور برای خویش به دست آورد. این اثر نیز تلفیقی است از سینما و تئاتر و چنان ماهرانه و برآمده از شناخت و آگاهی است که تماشاگر حتی برای لحظه‌ای نمی‌تواند صحنه‌ای زیبا، چشم‌نواز و دوست‌داشتنی او را از سریر ذهن براند و حواسش را به جایی دیگر معطوف کند.

دو بازیگر تئاتر که یکی از آنها در نقش مجری یک برنامه پربیننده تلویزیونی و دیگری در نقش بازیگری مشهور در پهنه سینمای معاصر ایتالیا روبه‌روی یکدیگر قرار می‌گیرند و در پسزمینه اجرای سینمایی داستان «آنا کارنینا» مجموعه‌ای از زیباترین برداشت‌ها و دراماتورژی‌ها را بر صحنه نمایش نشان می‌دهد. تلفیق ترانه کانفورمیست جورجیو گابر فی‌الجمله دست به دست یکدیگر دادند و شبی خوش و خیال‌انگیز را بر صحنه پرچین خیال تماشاگر به پا کردند. پس از اجرای نمایش، آرش را در آغوش کشیدم و اجرایش را از «آنا کارنینا» سخت ستودم. او اما همچنان بر حیطه و سیطره شاگرد و معلمی هیچ نگفت و سرش را خاضعانه تکان داد.

صحنه خالی است، دو مبل آکسسوار اصلی است و در پسزمینه این دوربین سینماست که غوغا می‌کند و بازی‌های دو بازیگر که در نهایت اقتدار و سطوت و بزرگی اثری دیدنی را رقم زدند. «آنا کارنینا» اثری است که قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۶ روسیه نوشته شده و از این رو از زیباترین مجموعه‌هایی است که از تولستوی تاکنون به جای مانده و به چالش با آثار بعد از انقلاب می‌پردازد. آثاری که به اصطلاح آژیتاسیون/پروپاگاندا نوشته شده و از آثار قبل از انقلاب روسیه سخت عقب است و در این چالش چهره‌هایی مانند راسکولنیکف در آثار فیودور داستایفسکی و آنتوان چخوف از همه آثار بعد از انقلاب مانند میخاییل شولوخف، در «دن آرام» و «زمین نوآباد» پیش‌تر و جلوتر است.

اساسا رغمارغم انقلاب اکتبر، آثار ادبی روسیه همچنان وامدار ادبیات عصر تزاریسم است و کو آن کسی که نرنجد ز حرف راست؟ اگر قرار باشد امعا و احشای کار آرش را در چشم دید شما بیاوریم، باید از بازی دو بازیگر اول این اجرا ستایش‌ها کنیم. طراحی صحنه کاملا مینیمال و با چیدمان‌هایی محدود و گویا و بیانگر کل کار آراسته شده و از این روی است که صحنه می‌تواند ادبیات تولستوی پیش از انقلاب را در ابعادی زیبا و چشم‌نواز بر صحنه نمایش زنده کند.

ما در این وجیزه جز اینکه راه آرش را بستاییم و به او بگوییم که آرش نازنین راهت را یافته‌ای و حبذا از این همه آگاهی و ترفند و دلمشغولی. حتی تولستوی هم توانست بار دیگر بر صحنه تئاتر به یمن همت کارگردانی جوان، تئاترشناس و اهل فن، خود را نمایش بدهد. شب اجرا ما لذت‌ها بردیم و طعم اجرایی خوب و به‌قاعده را با خویش همراه کردیم.

جف‌القلم اینکه کارگردان ما به فضاسازی کارش بسیار مسلط است و در این اجرا تکه‌ای از یک اجرای موسیقایی هم می‌خواند و تماشاگر را به اوج آگاهی و دلمشغولی می‌سپرد. ما امیدواریم آرش عباسی بسا بیش از این‌ها در صحنه خالی ما بدرخشد و دلیری‌ها کند کارستان. تا آن زمان انتظار و چشم به راه بودن ما موجه و قابل امعان نظر است.
آناکارنینا:از اوج تا حضیض

در ستایش عشق

یادداشت فاطمه پاقلعه نژاد


خانواده‌های خوشبخت همه مثل هم‌اند، اما خانواده‌های شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند.

این جمله آغازین رمان آناکارنینا نوشته لئو ... دیدن ادامه ›› تولستوی است. رمانی در باب عشق و خیانت. داستان سه خانواده در قرن نوزدهم با ماجراهایی آشنا حتی برای انسان قرن بیست‌ویکم.

تولستوی در آناکارنینا زن عاشقی را پیش چشم مخاطب به اوج می‌رساند و در ادامه مخاطب حضیض او را به چشم می‌بیند.

این شاید تنها وجه شباهت آناکارنینای تولستوی باشد با برداشت آزادی که آرش عباسی از این شاهکار ادبیات روسیه داشته است. زن عاشقی که به قصد انتقام، قدرتمندانه روی صحنه‌ای حاضر می‌شود اما گویی در نهایت بیشتر از خودش انتقام می‌گیرد تا همسر سابقش!

نمایش‌نامه اثر آناکارنینا، هرچند برداشتی از شاهکار تولستوی است اما آنقدر به روز است که هم می‌توان رد پای آناکارنینا را در آن دید و هم می‌توان بدون آن در قالب یک قصه امروزی به آن نگاه کرد. قصه‌ای که در تمام متن و زیرمتن آن می‌توان انتقاداتی که آرش عباسی معمولا به تلویزیون و ساختار برنامه‌های تلویزیونی دارد را دید بدون اینکه توی ذوق بزند یا از خط اصلی نمایشنامه بیرون زده باشد.

صحنه آناکارنینای آرش عباسی خیلی ساده است. استودیوی یک برنامه تلویزیونی با دو بازیگر اصلی، دو تصویربردار تلویزیونی که به اندازه در صحنه حضور دارند و هیچ مزاحمتی برای روایت قصه ایجاد نمی‌کنند و یک مدیر صحنه که هرازگاهی وارد صحنه می‌شود، گویی برای دادن مجال تنفس برای تماشاگری که قرار است قصه تلخ یک خیانت را بشنود و نابودی یک مرد را به چشم ببیند.

بهنام شرفی که حالا دیگر به بازیگر قدرتمندی تبدیل شده که در نقش‌های کوتاه هم موثر ظاهر می‌شود، در نقش اصلی نمایش آناکارنینا به خوبی روند زوال یک مرد را با تغییر در ظاهرش و احساساتش به نمایش می‌گذارد. یک شومن تلویزیون که در اوج موفقیت قرار دارد و دست‌های پشت پرده برنامه‌ای می‌ریزند تا یک‌باره او را تبدیل به یک مهره سوخته کنند که همه زندگی‌اش، حتی حرف‌های تخت‌خوابش برای مخاطب فاش شود.


معصومه رحمانی در آناکارنینا بازیگر زن خیانت‌دیده‌ای است که از اضمحلال پس از حس تلخ پس زده شدن و خیانت‌دیدن برخاسته و تا جایزه شیر طلایی برلین رسیده و حالا به انتقام از همسرش فکر می‌کند. انتقامی که به تدریج بیش از پیش بوی عشق از آن به مشام می‌‌رسد و این عشق را می‌توان از تمام مونولوگ پایانی رحمانی دریافت. هرچند این بار او بازیگر صحنه‌ای شده است که تهیه‌کننده برای نابودی عشقش تدارک دیده و او ناخواسته، هنرمندانه‌ترین نقشش را در این صحنه به جای می‌گذارد...
از استوری صفحه اینستاگرام آرش عباسی کارگردان نمایش آناکارنینا:

ازز روز اول که قرار شد نمایش آناکارنینا رو اجرا کنیم اولین سوال م درباره قیمت بلیت بود. تاکید و خواهش داشتم که قیمت بلیت نصف آنچه بقیه نمایش ها هستن باشه.
پول تئاتر هیچوقت دردی از من دوا نکرده الانم نخواهد کرد. هر چند معتقدم تئاتر هنر گرونیه و به هیچ قیمت بلیتی خُرده نمی گیرم اما شخصن فکر می کنم الان در این شرایط بد اقتصادی مردم این تنها کاریه که از دست ناتوان ما برمی یاد.
فیلم سینمایی نویسنده مرده است نوشته آرش عباسی و کارگردانی شهاب حسینی در آمریکا و با حضور بازیگران آمریکایی ساخته شد.
آناکارنینا؛چیزی شبیه به رانندگی در مستی

علیرضا نراقی.منتقد

سرویس تئاتر درامانقد:نمایش “آناکارنینا”، نوشته و کار آرش عباسی اقتباسی مدرن از رمان سترگ تولستوی نیست. این نمایش تنها از ظرفیت آناکارنینا- و خاصه شخصیت او در رمان- به این بهانه استفاده کرده است تا درامی را خلق کند که در آن هویت و نسبت آن با عشق نقش اصلی را بازی می­کند.

در ابتدا ما با یک برنامه تلویزیونی روبرو هستیم که مجری آن از بابت مهمانی که خواهد داشت هیجان زده است، بعدتر می­فهمیم که مهمان او زن بازیگری است که پیشتر با این مرد در رابطه­ ای عاطفی قرار داشته است. حضور کیت (با بازی معصومه رحمانی) در لباس آناکارنینا و رابطه خاصی که با وودی (با بازی بهنام ... دیدن ادامه ›› شرفی) مجری برنامه داشته است موجب می شود که اینجا داستان آناکارنینا روی صحنه روایت شود، اما باز هم این بهانه­ ای است برای رسیدن به رابطه کیت و وودی. اینجاست که مصاحبه در یک برنامه تلویزیون عامه پسند تبدیل به یک گفت و گوی دراماتیک و در عین حال برانگیزاننده می شود. موقعیت آدمهای نمایش اینچنین متزلزل می ­گردد، یک شوی تلویزیونی به یک گفت و گوی عاشقانه بدل می­ شود و گفت و گوی یک مجری و مهمان به گفت و گوی یک عاشق و معشوق تغییر شکل می ­دهد. اما این واژگونی ­ها اینجا به پایان نمی ­رسد. نکته مهم این است که تقریباً دیگر آن کسی که به واسطه سؤالات و موقعیت ­های پیش بینی شده این برنامه دچار چالش می شود مهمان برنامه، یعنی کیت نیست، بلکه میزبان یعنی وودی است. این تجربه را البته به طریق دیگری و در داستانی متفاوت آرش عباسی قبلاً هم از سر گذرانده بود. به نوعی نمایشنامه “نویسنده مرده است” کار پیشین عباسی هم دارای همین شکل دراماتیک بود؛ تغییر موقعیت و جابجایی شخصیت­ها در آن موقعیت و همچنین تداخل بازی و واقعیت به نوعی که تشخیص آن برای خود شخصیت­ ها هم دشوار می ­گردد. اما آنچه تفاوت عمده “آناکارنینا” با “نویسنده مرده است” محسوب می شود و به نوعی می­ توان تجربه به خصوص عباسی در این متن دانست، در یک سوم ابتدایی نمایش اتفاق می افتد. جایی که سکون، ایستایی و حرکت به درون احساسات جاری در شخصیت­ها، تبدیل به فرم نمایش می ­شود. اگر در “نویسنده مرده است” بازی و دروغ عامل محرک است، اینجا در “آناکارنینا” حقیقت است که درام را پیش می­ برد. اینجا دقیقاً جایی است که شخصیت­ها از پوسته و تظاهر خود بیرون می ­زنند و حقیقت خود را افشا می­ کنند و همین مسئله منجر می ­شود که تمرکز، ایستایی و عمق بیشتری بر “آناکارنینا” حاکم گردد.

لذت­ بخش­ ترین قسمت نمایش همان اوقاتی است که دو شخصیت رویاروی هم می­ نشینند، حرف می­زنند و به دلیل عمق عاطفی و جذابیت دراماتیک دیالوگها بجای نمایش دادن و حمله یک سویه به مخاطب، او را به فضای نمایش دعوت می ­کنند و به درون عواطف خود می­ برند. نمایش با بیرون ریزی و نمایشگری وودی به عنوان مجری یک برنامه پرطرفدار و عامه پسند آغاز می­ شود، اما در حقیقت آنچه تماشاگر را بر روی صندلی میخکوب و در فضای نمایش غرق می­کند نه نمایشگری و ظاهرسازی، بلکه افول این تظاهر و رسیدن به وضعیتی آرام، ساده و در عین حال آشوبگر و بغرنج در بیان عواطفِ پنهان است. تفاوت عمده­ دیگری که بین “نویسنده مرده است” و “آناکارنینا” با وجود تشابهات بیرونی وجود دارد، تفاوت میان حقیقت و دروغ یا بود و نمود است. اگر “بود” در “نویسنده مرده است” میان نمود و اراده آدمها پنهان می­ گردد، این “بود” است که از میان “نمود” “آناکارنینا” را می سازد.

یکی از عوامل مهم ساختاری در نمایشنامه “آناکارنینا” این است که یک موقعیت غیر عادی، یک رخداد نامعمول و یک مسئله بغرنج عاطفی در ابتدا -و پیش از فروپاشی پایانی- به شکلی عادی بیان می­ شود و شکل می ­گیرد. مهمترین مزیت این شکل از بیان با توجه به فردیت حاکم بر درام – از این جهت که به رابطه ای خصوصی و درونی می­ پردازد- این است که تماشاگر را بدون اینکه با تقطیعات و تکانه­ های حسی در آنات نمایش مواجه کند، به مسئله نمایش وارد می­ کند و همچنین باعث می­ شود که مخاطب بیشتر از چون و چرا در آنچه می­بیند و قضاوت درباب آن، یک وضعیت را مشاهده و خود را در آن پی جویی کند. این روند عادی بیان امر غیر عادی و نامرسوم سبب می شود تماشاگر نمایش را باور کند پیش از آنکه بخواهد به دلایل این باور فکر کند. در نمایشنامه­ ای که بنیان آن را یک مسئله عاطفی و فردی تشکیل می­ دهد، عادی نمایی و خونسردی اساساً از سطحی نگری عاطفی و نمایشگری متقلبانه که تماشاگر را از کار بیرون بیندازد یا به نحوی کاذب هم هویت کند جلوگیری می ­کند؛ با این رویکرد “آناکارنینا” می توانست حتی از این هم کمتر احساسات گرا باشد. البته تنها به عنوان یک تذکر باید بگویم این رویکرد ساختاری به همان اندازه که در کاری درونگرا و فردگرا مفید است، در کاری با رویکردهای بیرونی و اجتماعی می تواند غلط باشد.

اما علاوه بر اینکه در ساحت متن و درام پردازی “آناکارنینا” یک نقطه عطف در کارنامه عباسی است در ساحت اجرایی سکون و سکوت و زیباشناسی ایستای حاکم بر صحنه که کلمات را بُعد و جلوه می­ بخشد یکی از بهترین و مهمترین دستاوردها عباسی در کارگردانی است. رسیدن به خلاصگی، نه در صحنه، بلکه در چینش موقعیت و میزانسن یعنی اعتماد به نفس نسبت به آنچه روی صحنه می گذرد و در باطن نمایش وجود دارد و این اعتماد به نفس پرشی مهم در کارگردانی عباسی است. نکته دیگر اجرایی آناکارنینا بازی درخشان معصومه رحمانی است. البته پیشتر هم نگارنده این نقد، بازی­های تحسین برانگیزی از رحمانی دیده بود، اما این نقش و حضور نرم اما مقتدر او روی صحنه آن هم بدون اضافات اخلال­گر ستایش برانگیز است. از دیگر سو با توجه به اینکه کیت در نمایش، هدایتِ وودی و همچنین درام و پیشرفت موقعیت و پیچیده سازی آن را بر عهده دارد این اقتدار رحمانی، در تحقق شخصیت روی صحنه بیشترین کمک را کرده است.
کارگردانی هوشمندانه؛ میزانسنی ساده و آرام با تمپویی پیچیده و پُر شتاب / یادداشت جابر قاسمعلی پس از تماشای نمایش "آنا کارنینا"

"آنا کارنینا"ی آرش عباسی را دوست می‌دارم؛ نه فقط برای ایده غبطه برانگیزش، که برای اجرای گرمِ متنِ نمایش و بازی‌های خوشایندش بر صحنه

سرویس تئاتر هنرآنلاین: جابر قاسمعلی فیلمنامه‌نویس و رئیس اسبق کانون فیلمنامه‌نویسان پس از تماشای نمایش "آنا کارنینا" یادداشتی نقدگونه نوشت که متن آن به این شرح است:

"آنا کارنینا" نوشته و کار آرش عباسی در همان دقایق اولیه با ایده درخشان خود، تماشاگر را غافلگیر می‌کند؛ رویارویی یک مجری موفق با زنی که سالها پیش عاشق‌اش بوده در یک برنامه پُرمخاطب تلویزیونی ....

آنچه که در ادامه شاهدَش هستیم گسترش درست این ایده‌ی هیجان انگیز در دل یک موقعیت ... دیدن ادامه ›› جذاب است. عباسی موفق می‌شود دو شخصیت اصلی خود را در تقابلی دردناک، شانه به شانه هم پیش برد و از این مصاف گاه نابرابر، اجرایی مناسب، قابل قبول و در لحظاتی درخشان بسازد. به دیگر سخن او با درک امکاناتی که این موقعیتِ نمایشی فرارویش می‌نهد، همه تکنیک‌ها و تمهیدات پنهان و آشکار را به نفع نمایش و تاثیر گذاری بر مخاطب به کار می‌گیرد. تمهیداتی مانند بازی در بازی‌ها، گفتارنویسی‌های پینگ پونگی، استفاده از دوربین تلویزیونی به مثابه کنشی فاصله‌گذارانه و... موجب شده که نمایش گرم و پرتپش تا فصل فینال پیش برود. اما درست تا فصل فینال!

لحظه2ای که وودی رو به دوربین تلویزیونی به اعتراض کت خود را از تن بیرون می‌کند و هاشف (میکروفن الصاق شده کنار دهانش) را به در می‌آورد، نمایش از ریتم می‌افتد. نمایش که تاکنون همچون توسنی بادپا به تاخت پیش می‌رفت، به یکباره، از نفس می‌افتد؛ هم داستان کم می‌آورد و هم حس و حال. چنین به نظر می‌رسد که همه آن حوادث و خاطرات که به شکل پیش داستان‌هایی جذاب طراحی شده‌اند، به فینالی در خور با زمینه‌ای منطقی و احساسی برای شخصیت‌ها (و البته مای تماشاگر) نمی‌انجامد. نتیجه آن که تماشاگر به پایانی برآمده از متن نمی‌رسد و از همین روی مغبون به جای می‌ماند.

با این اوصاف "آنا کارنینا"ی آرش عباسی را دوست می‌دارم؛ نه فقط برای ایده غبطه برانگیزش، که برای اجرای گرمِ متنِ نمایش و بازی‌های خوشایندش بر صحنه. عباسی با هوشیاری از نقدِ رسانه در افشای زندگی شخصی انسان‌ها به کوتاهی در می‌گذرد و به نقدی تند در روابط انسانی می‌نشیند. از این منظر چه باک اگر متن به فضا و حال و هوای آثار اریک امانوئل اشمیت و به ویژه "نوای اسرار آمیز"ش ماننده باشد. این خود امتیازی‌ست برای این نویسنده و کارگردان جوان که توانسته به زیر متن روابط دردناک انسانیـ که آشکارا خاصیتی جهان شمول داردـ سرک بکشد، هر چند پیش از او امانوئل اشمیت، سویه‌های دیگر این روابط و مناسبات را بازنمایی کرده باشد."
⁠ علی جعفری فوتمی منتقد

برای آرش عباسی و آناکارنینایش:

این یادداشت کوتاه نه نقد نمایش« آناکارنینا» و نه حتی توصیه نامه برای دیدن یک نمایش است.این چندخط صرفا ادای احترام به رفیق هنرمندی است که با دقت و شریف نمایشنامه می نویسد و روی صحنه می برد و حالا اگرچه مثل همه ی آفرینندگان درمسیر آفرینشهایش فراز و فرود دارد، می شود با خیال راحت فرازهایش را بیش از فرودها دید و لذت برد.
«آناکارنینا»آخرین اثر آرش عباسی این شب ها روی صحنه است.خود آرش «آناکارنینا» را ادامه ی نمایش موفق «نویسنده مرده است » می داند،من اما «آناکارنینا» را اثری کاملا مستقل از «نویسنده...» می بینم.تاریخ نگارششان هم پنج سالی باهم اختلاف دارد و پنج سال برای یک نمایشنامه نویس جوان اصلا زمان کمی برای پخته تر شدن نیست.اگر شاکله ی «نویسنده...» را بازی دروغ ها بدانیم،«آناکارنینا» بی شک بازی حقیقت هاست . جهان «نویسنده...» عاری از عشق و جهان «آناکارنینا» ... دیدن ادامه ›› جهان عاشقانه است.«نویسنده...» اگرچه در خارج از ایران هم به روی صحنه رفته و با استقبال هم مواجه شده است اما بیشتر برمبنای تجربیات محلی نویسنده پدید آمده است در حالی که «آناکارنینا» نه به دلیل جهان داستانی خارج از ایران که به دلیل موضوع برای همه مخاطبان ،در هرکجای دنیا که باشند،جذاب و قابل درک خواهد بود(گرچه که شما هم ممکن است با دیدن نمایش مثل من یاد چهره های مشهوری بیافتید که خوب آنها را می شناسید و قصه شان اتفاقا شباهت قابل توجهی به داستان کیت و وودی و نلی دارد). د⁣ر «آناکارنینا» عباسی با ظرافت و قدم به قدم مخاطب را با هردو کاراکتر نمایش همراه نگه می دارد و با دقتی مثال زدنی «وودی» و «کیت» را به همان اندازه که باید به ما می شناساند.«آناکارنینا»ی آرش عباسی که اقتباسی آزاد از اثر جاودانه تولستوی است ،اگرچه ممکن است در نگاه اول خیلی دور از رمان تولستوی به نظر برسد اما در نگاهی ژرف تر به روح اثرتولستوی متعهد باقی مانده است.
....
یادداشت آقای هوشنگ گلمکانی منتقد سینما برای آنا کارنینا:

نمایشی پر از غافلگیری و ظرافت با دیالوگ‌ها و چرخش‌های هوشمندانه/ دیدنش را به‌شدت توصیه می‌کنم

تماشای نمایش «آنا کارنینا» کار آرش عباسی در پردیس تئاتری پررونق و شوق‌انگیز و تازه‌تأسیس شهرزاد، بسیار لذت‌‌بخش بود. این نمایش، اقتباسی از «آنا کارنینا»ی تولستوی نیست و بند باریکی برای اتصال به این اثر کلاسیک دنیای ادبیات دارد. ماجرای یک بازیگر سینماست که مهم‌ترین نقشی که بازی کرده نقش آنا کارنینا در یک فیلم است و حالا آمده در یک شوی تلویزیونی پربیننده که مجری آن شوهر سابقش است به عنوان مهمان شرکت کند. و البته گاهی ارجاع‌هایی کنایی به «آنا کارنینا» هم می‌شود
نمایش «آنا کارنینا» داستانی جذاب از چالش ابدی و بی‌پایان زن و مرد است؛ پر از غافلگیری و ظرافت با دیالوگ‌ها و چرخش‌های هوشمندانه. مضمون و قالب این اثر، به‌شدت یادآور «نویسنده مرده است» کار قبلی آرش عباسی است که در آن هم زن و مردی اهل دنیای نمایش که قبلا زندگی مشترکی داشته‌اند پس از چند ... دیدن ادامه ›› سال با هم برخوردی پر از غافلگیری دارند که در آن جا هم زندگی گذشته‌شان بر کیفیت این دیدار سایه انداخته است.
مضمون دیگری که این بار عباسی به نمایشش افزوده، ذات افشاگرانه و به تعبیری بی‌رحمانه رسانه و دنیای نمایش است که «شبکه» سیدنی لومت را به یاد می‌آورد. در میان نمایش‌های اغلب انتزاعی پر از مغلق‌گویی که این سال‌ها بر صحنه میآید، «آنا کارنینا» نمایشی دلپذیر و سرراست و گویا و خالی از ابهام‌های مخل است، با بازی‌های دیدنی دو بازیگرش، که با لذت فراوان تماشایش کردم و خاطره‌اش در یادم می‌ماند. دیدنش را به‌شدت توصیه می‌کنم
یادداشت احمد طالبی‌نژاد برای آنا کارنیا

نویسنده‌ای بزرگ در راه است

تاک‌شو»ها به‌عنوان یکی از پرطرفدارترین برنامه‌ها امروزه، خوراک اصلی شبکه‌های تلویزیونی را تشکیل می‌دهند؛ از اوپرا وینفری که سال‌هاست یک تاک‌شوی محبوب را به طور کلی در زمینه تابو‌شکنی از مسائل اجتماعی تا اخلاقی و ... اجرا می‌کند و از همین راه به یکی از ثروتمندترین هنرمندان معاصر تبدیل شده، گرفته تا همین رامبد جوان و خندوانه ایرانی. ویژگی مهم تاک‌شو‌ها، صراحت در بیان موضوع‌های اجتماعی، اخلاقی و حتی شخصی و هر چیزی که عطش کنجکاوی‌های توده مردم را فرومی‌نشاند، به شمار می‌رود؛ اینکه میهمانان برنامه به صورت غافلگیر‌کننده‌ای در معرض پرسش‌های گاه خصوصی قرار می‌گیرند و ناگزیر دست به افشا‌گری درباره خود می‌زنند. موضوع نمایش «آنا کارنینا» نوشته و کار آرش عباسی نیز همین نکته است که البته به صورت معکوس اتفاق می‌افتد. این‌بار میهمان، میزبان یا شومن را غافلگیر می‌کند. مجری برنامه پرطرفدار «وودی‌شو»، یک ستاره سینما را دعوت کرده که ازقضا همسر سابق او بوده و این میهمان که بهترین کارش بازی در نقش آنا کارنینا در فیلمی به همین نام بوده، فرصت را غنیمت شمرده و راز‌های زندگی مشترک خودش را با این شومن فرصت‌طلب که به او خیانت و با دوستش رابطه برقرار ... دیدن ادامه ›› کرده، در مقابل‌ میلیون‌ها بیننده برملا می‌کند. این کل ماجرای دراماتیک نمایش است؛ اما عباسی این موضوع را به مضمونی اخلاقی تبدیل کرده و آینه‌ای در مقابل ما قرار داده تا خود را در آن بنگریم؛ یعنی او در این دوران بی‌اخلاقی‌های مکرر، مخاطبش را به قضاوت درباره خود فرامی‌خواند. مقوله خیانت و بی‌مهری و دیگر پلشتی‌های زندگی خانوادگی را نه در دایره محدود هنرمندان که به صورت وسیع‌تر بیان می‌کند و ما را در معرض این پرسش قرار می‌دهد که چرا در این جهان گسترده که به مدد رسانه‌ها به قول مارشال مک‌لوهان به قبیله‌ای کوچک تبدیل شده، فضائل اخلاقی، جای خود را به رذائل اخلاقی داده است؟ از قراین برمی‌آید که آرش عباسی در پرداخت این نمایش، گوشه‌چشمی به زندگی خصوصی یکی از شومن‌های ایرانی داشته و طرز راه‌رفتن و حتی برخی دیالوگ‌های وودی و دیگر نشانه‌هایی که در متن و اجرا می‌بینیم، به‌هرحال یادآور شخص یاد‌شده است. هرچند ماجرا در یک شبکه تلویزیونی آمریکایی اتفاق می‌افتد و به قول معروف، دخلی به رسانه ملی ما ندارد؛ چراکه برنامه‌سازان ما علی‌القاعده، موجوداتی پاک، پاکیزه و منزه از هرگونه آلودگی اخلاقی‌اند و سیرت و صورتشان نمادی از انسان‌های کامل است و اصلا هم شباهتی با این فرمایش حافظ بزرگ ندارند که «... چون به خلوت می‌روند... ». در واقع می‌شود گفت موضوع نمایش در جایی به نام «تهران‌جلس» اتفاق می‌افتد. پس بنا را بر این می‌گذاریم که «ان‌شاءالله بز است» و از هرگونه مشابه‌سازی درمی‌گذریم و می‌پردازیم به این نکته که با توجه به دو کاری که از این نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان دیده‌ام –نویسنده مرده است که سال گذشته بر صحنه رفت و همین آنا کارنینا- می‌توان نوید داد که نویسنده‌ای بزرگ در راه است (ممکن است کار‌های دیگری هم از او بر صحنه رفته باشد که نگارنده از آن بی‌خبر است)؛ مشروط بر اینکه تمرکز اصلی‌اش بر درام‌نویسی باشد و کارگردانی آثارش را تا حد امکان به دیگران بسپارد. این حرف به این معنا نیست که او کارگردانی بلد نیست، بلکه به این معناست که قلمش از قدمش بسیار قوی‌تر عمل می‌کند. به‌هرحال کم نبوده‌اند درام‌نویسانی که هرگز هوس کارگردانی نکرده‌اند. هرچند در زمینه انتخاب بازیگر، هم در کار پیشین که خودش و لادن مستوفی بازی می‌کردند و هم در آنا کارنینا که دو بازیگر توانا با نام‌های معصومه رحمانی و بهنام شرفی، تنها بازیگرانش هستند، درست و زیرکانه عمل کرده است و البته باید گفت بخشی از موفقیت کارگردان، مدیون انتخاب‌های درست است. در واقع آنچه این نمایش پردیالوگ و گاه دشوار را به اثری جذاب و روان تبدیل کرده، بیشتر ناشی از بازی‌های روان و یکدستی است که روی صحنه شاهد هستیم. با این وجود، چنان که به خود عباسی هم گفتم، بهتر بود این متن بسیار دقیق، روان‌کاوانه و افشاگرانه را کارگردانی مسلط‌تر به صحنه می‌برد تا به یکی از بهترین آثار سال‌های اخیر تئاتر ایرن تبدیل شود. آنا کارنینا برخلاف نامش، حتی دیوارکوبش (پلاکارد و پوستر) هم که در آن دو شخصیت نمایش با لباس‌های کلاسیک دوران تزار‌ها ظاهر شده‌اند، هیچ ربطی به تولستوی ندارد و در واقع یک جور وام‌گرفتن از یک اثر ماندگار ادبیات کلاسیک روسیه است. می‌شود بابت این وام‌گیری به‌ویژه طراحی دیوارکوب و معرفی‌نامه (بروشور) با عکسی که ذکر شد، کارگردان را مؤاخذه کرد؛ اما این متن و حتی اجرا آن‌قدر ارزشمند و هنرمندانه است که بر این خطای کوچک چشم ببندیم. من از این پس اگر زنده ماندم، حتما خواننده و بیننده آثار قلمی این نویسنده خواهم بود.
ترانه il conformista که در نمایش آناکارنینا اجرا میشه همراه با ترجمه

کاش میذاشتین سورپرایز بشیم ??
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایش «آناکارنینا»
تغییر جهان اخلاقی تولستوی به دنیای مدرن رسانه‌زده


آرش عباسی در «آناکارنینا» جای قهرمان نگون‌بخت را با عامل مردانه داستان عوض می‌کند تا این بار این ورونسکی باشد که زیر قطار فروبپاشد. عباسی داستان را از جهان اخلاقی تولستوی به دنیای مدرن رسانه‌زده برده است.

باشگاه خبرنگاران پویا - ... دیدن ادامه ›› احسان زیورعالم

پرولوگ پس اجراهای مداوم «نویسنده مرده است»، آرش عباسی جهان مورد علاقه‌اش را به نمایش دیگری انتقال می‌دهد، در قالب زنی جادویی در ادبیات که شاید این نویسنده/کارگردان ایرانی را نیز اغوا کرده باشد. برای آنان که آرش عباسی و کارهایش را دنبال کرده باشند، مواجهه با «آناکارنینا» برابر است با برابرسازی میان دو اثر. بسیار خودآگاه درمی‌یابیم این جهان چه شبیه است به همان جهان نمایشی که چندی پیش در تالار حافظ روی صحنه رفته است.

«آناکارنینا» اقتباسی است بسیار آزاد از رمان مشهور مشایخ ادبیات روسیه، لئو تولستوی. داستان زنی که برای حل مشکل زناشویی برادرش عازم سفری می‌شود که نتیجه‌اش اسارت خود او می‌شود. آنا که خود را در قید و بند وفاداری به همسر می‌داند، ناگهان دلباخته مردی می‌شود که هیچ اعتقادی به این جهان‌بینی ندارد و در نهایت این آنا است که در برزخ وفاداری و خیانت می‌سوزد.

آرش عباسی تنها یک بخش از این رمان را برگزیده است تا آن را تعمیم به جهان اثر خود دهد؛ همان جایی که آناکارنینا با ورنوسکی روبه‌رو می‌شود و عشقش آغاز می‌شود. این بخش از داستان در فیلمی تکرار شده است که بازیگر زن نمایش (معصومه رحمانی) در نقش آناکارنینا با مرد زندگیش در یک بازه چند ساله (بهنام شرفی) روبه‌رو می‌شود؛ اما اکنون چند سال از آن واقعه گذشته. زوج نمایش از هم جدا شده، زن بازیگری شناخته شده است که اخیراً جایزه «بفتا» را برده است و مرد مجری مشهور برنامه Woody Show است که قرار است در پانصدمین برنامه‌اش عموم مردم را شگفت‌زده کند. او با معشوق سابقش هم‌کلام می‌شود و در نهایت نابود می‌شود. چیزی برخلاف داستان تولستوی.

پرده نخست «آناکارنینا» نسخه تراژیک‌تر «نویسنده مرده است». موقعیت همان است. یک مرد جوان دلباخته زنی بزرگتر از خود است، زنی که در حال حاضر بازیگری شناخته شده است؛ اما برخلاف بازی دیالکتیکی اثر سابق که منجر به یک موقعیت شبه‌کمیک میان نویسنده شهرستانی و بازیگر رند می‌شود، در اینجا فروپاشی شخصیت مرد به مخاطب عرضه می‌شود. در «نویسنده مرده است»، پسر نویسنده پازلی را طراحی می‌کند و با بازیگر وارد بازی می‌شود و در نهایت با نشان دادن قدرت خود، با بازیگر سر یک میز می‌نشیند و به خوردن ادامه می‌دهد. آنان دو تن بودند و دو تن هستند.

در مقابل، «آناکارنینا» یک دوئل واقعی است. موقعیت زن و مرد، موقعیتی مملو از خصومت است، خصومت در طول نمایش شکل نمی‌گیرد. برخلاف «نویسنده مرده است»، داستانی طولانی پشت خود می‌بیند. دوئتی که قرار است روی صحنه نواخته شود، پارتیتوری از پیش نوشته دارد که به شکل صریح توسط تهیه‌کننده نگاشته شده است. همه چیز در سه پرده قرار است رخ دهد؛ همان‌طور که برنامه Woody Show سه مرحله دارد: مقدمه، جدال، فروپاشی.

آرش عباسی به دلایلی جهان اثر خود را جایی در یک کشور انگلیسی‌زبان - به سبب نام بردن جایزه بفتا، احتمالاً بریتانیا - برگزیده است. این سفر چند هزار کیلومتری باعث شده است زبان نمایش نسبت به اثر پیشین بسیار متفاوت باشد. مهمتر آنکه مکان نمایش - یک استودیو تلویزیونی - و موقعیت نمایش - یک برنامه زنده - زبان را سخت و لحن را در بند می‌کند. آغاز نمایش بازیگران به سختی حرف می‌زنند. سعی می‌کنند این عصای قورت داده شده را از حلق و حنجره خود بیرون کشند. این تلاش منجر به عصبیت می‌شود. پرده‌های حاجب میان دو شخصیت فرومی‌ریزد. آنان ماسک‌هایشان رو فرومی‌اندازند. کار تا جایی پیش می‌رود که زن قدرت زنانه‌اش را به رخ مرد می‌کشد. او از سایز پا سخن می‌گوید. عدد این سایز 41 است. انتخاب نیز جذاب است. عموماً پای زن‌ها بین 37 تا 40 است و صاحب سایز 41 قدی افراشته است. زن می‌گوید در آن شب کذایی، همان شب صحنه مواجهه آنا و ورنوسکی، گفته است پایش 42 است، یعنی مطلوب‌تر ساختن خویش در ذهن مرد.

پرده دوم پرده آخر، پرده فروپاشی است و برای این فروپاشی این دوئل‌بازان پشت دو میکروفون می‌ایستند. دوئل شکل گرفته است. شلیک واژگان آغاز می‌شود. به سوی یکدیگر هدف می‌گیرند. مرد بیش از زن مورد اصابت قرار می‌گیرد. به یاد داشته باشیم که مرد از یک موقعیت برتر، اکنون در حضیض عسرت به سر می‌برد. او که روزی به معشوق خود خیانت کرده است، آن هم به زنی که سایز پایش 37 است، با وجود ادعای عاشقی بدمستی می‌کند و هر از گاهی به آنا تماس می‌گیرد و از عشق سوزانش می‌گوید، اسیر شده است. او نمی‌تواند بگوید اشتباه کرده است. او در پانصدمین برنامه محبوبش می‌خواهد بر سریر خدایی تکیه دهد؛ اما تاجش زمانی می‌افتد که درمی‌یابد اوست که به جای آناکارنینا زیر قطار می‌افتد. آنا واژه نهایی را شلیک می‌کند و سیاه‌پوش در تاریکی سایه‌های صحنه محو می‌شود. در اینجا زبان دیگر آن زبان نخستین نیست.

آرش عباسی از یک اقتباس آزاد فراتر می‌رود. او ایده تولستوی را دگرگون می‌کند. دیگر با آن وجه اخلاقی تولستوی روبه‌رو نیستیم. در اینجا پدیده‌های مدرنی دستمایه نمایش است. مهمترینش رسانه است، چه در قالب برنامه تلویزیونی و چه در شمایل سینماییش و همه اینها در رسانه‌ای دیگر به اسم تئاتر نشان داده می‌شود که همگی در بستر داستان تجلی پیدا می‌کنند. شاید تولستوی چنین نگاهی به رسانه نداشته باشد. میان او و هم‌وطن نظریه‌پردازش در حوزه رسانه، یاکوبسن، ده‌ها سال فاصله است. این «آناکارنینا» محصول امروز است و قهرمان تولستوی، شخصیتی آرمانی در جهان اخلاقی-ارتدوکسی پیرمرد روس.

پرده سوم نمایش اگرچه قهرمانانش را خاک می‌کند، اگرچه تمام آن زیبایی هاله‌وار به دورشان را می‌زداید؛ اما به بازیگران نمایش فرصت تازه‌ای می‌دهد. اگر به نمایش‌های اخیر بهنام شرفی و معصومه رحمانی نگاهی بیاندازیم، به خوبی قابل‌درک است که هر دو موقعیت خوبی نداشته‌اند. یا نقش‌ها در قد و قواره‌ آنان نبوده، یا کارگردان نتوانسته است توانایی بازیگر را بارز کند یا آنکه بازیگر در تکرار و کلیشه اسیر شده است. با نگاهی به آثار اخیر شرفی می‌توان فهمید که کارگردانان از او به عنوان یک بازیگر کمدی با قابلیت ثابت بهره برده‌اند. برای مثال بازی او در «نماینده ملت» تفاوتی با نقشش در «دپوتات» ندارد. رحمانی نیز دو نمایش اخیرش فراموش‌شدنی بودند. در «هاروی» او نقشی را بازی می‌کند که با وجود بار کمدیش از پسش برنمی‌آید و در سایه کاظم سیاحی و مسعود کرامتی محو می‌شود. در «قیطریه» نیز دست به انتخابی اشتباه می‌زند.

در مقابل، بازی در «آناکارنینا» فرصتی برای نشان دادن جلوه‌های دیگر بازیگری این دو هنرمند جوان است. خبری از آن شوخ‌طبعی‌های بداهه‌گویانه شرفی نیست. او در نقش مجری بازنده خود را درگیر می‌کند. او بدنش را در بازی شریک می‌کند. ظاهر مرتبش آرام‌آرام به زوال نزدیک می‌شود. کافی است او را در لحظات پایانی نظاره کنید تا ببینید چگونه موهایش آشفته شده است، پوستش از حال می‌رود و رخساره‌اش زرد می‌شود.

رحمانی نیز موفق است. او بازی سکوتش را - که در نمایش «سه خواهر و دیگران» امجد تمرین کرده است - با لبخندی طولانی همراه می‌کند. ناگهان لب به سخن می‌گشاید. نسبت به شریک بازیگریش ضعیف‌تر است. آرام‌آرام اوج می‌گیرد. قدرت برتر نمایش می‌شود. با وجود موقعیت و شخصیتش در نمایش ناگهان نقابی بر چهره می‌زند که جماعت مخاطب را دگرگون می‌کند و در نهایت در آن دوئل میکروفون‌ها بدون لرزشی در صدا، می‌گرید و مونولوگ می‌گوید تا بازی‌ها بیش از هر چیزی به نقطه قوت نمایش آرش عباسی مبدل شوند.

اپی‌لوگ آرش عباسی در مسیری است برای رسیدن به نقش یک دیالوگ‌نویس قهار. اگرچه پیچیدگی نمایش «نویسنده مرده است» نسبت به «آناکارنینا» بیشتر است؛ اما به معنای عقب‌گرد عباسی نیست. با این حال نباید این نکته را نادیده‌ گرفت که متن و نویسندگی برای او از کارگردانی و اجرا والاتر است. قدرت واژگان بیش از قدرت میزانسن‌هاست. شاید واژگان میزانسن‌ها را می‌سازند. برای عباسی گفتارها بیش از رفتارها اهمیت پیدا می‌کند. از همین روست در صفحه تیوال هواداران نمایش دیالوگ‌ها را تکرار کرده‌اند.

عباسی موتیف‌ها را به خوبی برگزیده‌ است. از قطار که عامل آشنایی و زوال است تا کنایه کفش برآمده از سیندرلا که کهن‌الگوی عشق ناب بوده و اکنون مفهوم اروتیکی عشق، مفهوم زودگذر بودن علاقه و در نهایت مصرفی بودن این واژه دوست‌داشتی است. رسانه که مفصل از آن صحبت شد و در نهایت قدرت آن، نقش تهیه‌کننده و کسانی که دیده نمی‌شوند؛ اما سرنوشت جماعتی را روی انگشتانشان می‌چرخانند.
الکی گفتم خواندم، نخواندم تا بعد دیدن اجرا بخوانم و الان اسپویل نشه
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیانیه ای برای انتقام

داستان نمایش «آرش عباسی» بخشی از قصه و نام رمان تولستوی را در خود دارد و آدمهایی خاص از فرهنگ و جامعه ای مشخص را روایت می کند، اما غیر ممکن است که نتوانی دنیایشان را با جهان خودت مقایسه کنی و به واسطه اشتراک آن با تجربه هایت از دنیای پیرامون از درک رویداد لذت نبری!
«آرش عباسی» هم در نویسندگی و هم در کارگردانی روز به روز بهتر می شود. «آنا کارنینا» همه ویژگی های یک اجرای حرفه ای تئاتر را در خود دارد. کم ایراد، گزیده و ساده و تقریبا کامل است. خوب شروع می شود. ویدئو و موسیقی به درستی انتخاب و اجرا شده اند. صحنه به درستی و به اندازه آرایش یافته است. از همه اینها مهمتر برای داستان و روایت رویداهای آن موقعیت و فضای درست و هوشمندانه ای انتخاب شده است. شاید می شد گفتگو و بحث و جدل زن و شوهر طلاق گرفته را در هر مکان دیگری هم روایت کرد. در یک مهمانی، در کافی شاپ یک هتل یا هر جای دیگری می شد «کیت» و «وودی» را به بهانه ای در مقابل یکدیگر قرار دارد و خیانت در زندگی آنها را روایت کرد. اما عباسی برای ایجاد فرصت انتقام و روایت داستانش بهترین رویدادگاه و موقعیت نمایشی را انتخاب کرده است.
«تاک شو»وودی در آستانه پانصدمین اجرا به عنوان موفق ترین برنامه تلویزیون شناخته می شود و وودی به عنوان مجری این برنامه در اوج محبوبیت در مقابل «کیت» ستاره سینما و همسر سابقش می نشیند که شیفته شخصیت «آناکارنینا» است و در زندگی شکست خورده عاشقانه اش خود را بیش از اندازه به او شبیه می بیند. ... دیدن ادامه ›› موقعیت ترتیب داده شده در دنیای نمایش به گونه ای است که از یک سو تهیه کننده و برنامه سازان بدنبال جذابیت بیشتر و جذب بیشتر مخاطب از قرار دادن مجری محبوب برنامه شان در چنین وضعیتی بیشترین بهره را می برند و به عنوان یاریگر در کنار «کیت» و در مقابل «وودی» قرار می گیرند. و از سوی دیگر «کیت» بعد از سالها و درست در نقطه اوج موفقیت حرفه ای همسر سابقش، بهترین فرصت را برای انتقام گرفتن از او پیدا کرده است. انتخاب هوشمندانه این موقعیت، فرصت مناسبی را در اختیار قرار داده تا وضعیت نمایشی به بهترین شکل و با دارا بودن بیشترین پتانسیل برای خلق مواجهه و ستیز دراماتیک ایجاد شود. همینگونه هم هست. زبان به خوبی به یک عنصر فعال برای ستیز میان کارکترهای نمایشی تبدیل می شود و درام به کمک وضعیت ایجاد شده و مهارت نویسنده در دیالوگ نویسی حتی رویدادهای گذشته را به خوبی در زمان حال به روایت در می آورد. رویدادهای گذشته با کیفیت قابل قبول دراماتیک و هم ارزش با رویدادهای زمان حال، قدرت و جذابیت نمایشی پیدا می کنند.
از همین روست که «آناکارنینا» در اجرا موفق است. پتانسیل لازم برای ضربآهنگ سازی در اجرا را از ویژگی های متن می گیرد و با ریتمی زیباشناختی به اجرا در می آید. نظمی هارمونیک بین موسیقی، تصویر، بازی، زبان و عمل نمایشی وجود دارد که در ترکیبی هماهنگ را در اجرا به وجود آوردند. هماهنگی بین اجزا در به نتیجه رساندن کلیت اجرا و در ارتباط با معنای اثر شکل گرفته که کار «آرش عباسی» کامل کرده است. «آناکارنینا» با جذابیت هایش تماشاگرش با خود همراه می کند و به واسطه روابط کنشمند کاراکترهایش معنا را به با ذهنیت مخاطب به چالش می گذارد. در «آناکارنینا» عناصر در عین سادگی و به اندازه گی شان نظم هنری قابل قبول را عرضه می کنند که شکل و معنا را در ارتباط با هم به درستی با هم دارد.

جورج دیوید بیرکهوف هنر موفق را هنری می داند که منجر به برقراری ارتباطی دوسویه با ذهن مخاطب هنر شود. نخست، بتواند چالش‌های ذهنی به وجود آورد و دوم بازتاب‌هایی ایجاد کند. در «آناکارنینا» این ارتباط دوسویه با چالش آفرینی بواسطه مواجهه غیرقابل انتظار در «تاک شو» وودی آغاز می شود و با به داوری نشاندن قضاوت تماشاگر بازتاب پیدا می کند. در واقع اجرا به خوبی از عهده ایجاد این ارتباط دوسویه در شکل و معنا برآمده است. از نظر بیرکهوف، هنرمند موفق کسی است که احساس نظم و وابستگی را القا کند و در همان حال چیزهای غیرمنتظره را در اثر خود وارد سازد. «آرش عباسی» در ساختار نمایشنامه و روایت اجرا با برهم زدن نظم و جریان رایج در برنامه تلویزیونی از همان آغاز ترکیبی از برهم ریختگی نظم موجود را به وجود می آورد.
به چالش کشاندن برنامه تلویزیونی با افشا زندگی شخصی و ستیز میان «کیت» و شوهر سابقش که حالا مجری برنامه ستاره تلویزیون است کنش های غیرمنتظره ای را به وجود می آورد که می توان آن را به عنوان ریتمی زیبایی شناختی و به گونه ای مشابه در ساختار و محتوای «آناکارنینا» مورد ارزیابی قرار داد.
نمایش «آناکتارنینا» اقتباسی هوشمندانه از رمان معروف «تولستوی» است. اقتباسی که هرچند به رمان روسی وفادار نیست، اما مهمترین بخش ساختارش را مدیون آن است. از شخصیت «کیت-آناکارنینا» و در هم آمیختگی و یکی شدن شان تا شکل گیری ساختار پیرامون آن و گسترش دادن تراژدی عاشقانه «آنا» تولستوی در جان داستان نمایشی همه و همه به خوبی اهمیت این اقتباس موفق را ثابت می کنند. مگر می توان «آناکارنینا» را از این نمایش حذف کرد. مگر می توان فصل مشترک رابطه که یک سکانس سینمایی براساس رمان است و استندآپ کمدی «تاک شو» تلویزیونی هم براساس آن اجرا می شود را از اجرا در آورد و مگر می توان مونولوگ پایانی «کیت» را خطاب به «داریا» نادیده گرفت. مونولوگی که همانقدر که می تواند متعلق به «آناکارنینا»ی تولستوی باشد، به «آناکارنینا»ی آرش عباسی هم تعلق دارد.
«آرش عباسی» اقتباس موفقی از ادبیات داستانی داشته و در واقع یکی از مهمترین بخش های رمان را به عنوان قلب داستان نمایش اش انتخاب کرده است. عشق و خیانت فصل مشترک تماتیک هر دو داستان است و ملاقات "آنا" با افسر و روح کنشگر عشقی است که از رمان در قصه نمایش جاری می شود. تنها تفاوت «آنا»ی تولستوی با «آنا»ی «آرش عباسی»در تعریف این دو شخصیت از خیانت است. قهرمان زن نمایش عباسی با انتقامش و با بیانیه ای که در پایان و خطاب به «داریا» می گوید خیانت را به طور مطلق رد می کند. اما «آنا»ی رمان تولستوی خیانت را بر اساس عشق و غریزه اش تفسیر می کند. او تفسیری دیگر از عشق دارد و از این منظر با قهرمان نمایش عباسی متفاوت است.
«آرش عباسی» از منظر معناشناختی اقتباسی متفاوت از متن اصلی داشته و مهمتر اینکه، در تحلیل اش با معنای تماتیک داستان ادبی نیز متفاوت است و آن را براساس نیاز و تحلیل داستان خودش تفسیر کرده است. در واقع تفسیر او از خیانت با تعریف 140 سال پیش تولستوی متفاوت است. پس زمانی که خود کارگردان در گفتگوهایش و حتی در جایی از نمایش اش (اجرای استندآپ کمدی) به امروزی سازی «آناکارنینا» اشاره می کند، باید گفت که توانسته آن را در اجرایش اثبات کند. درست است! عباسی توانسته «آناکارانینا» را به روز کند و «آناکارنینا»ی دیگری را به روی صحنه ببرد که اگرچه روحی مشترک و مشابه با «آنا»ی تولستوی دارد اما منطق اش با او متفاوت است. این «آنا»برای تماشاگر امروزی قابل قبول تر و درک شدنی تر است.
از سوی دیگر تفسیر کارگردان از دنیای نمایش هم کاملا یکجانبه و به نفع قهرمان زن نمایش نیست. وودی در پایان بازی انتقام اعتراف می کند که بعد از جدایی همواره از خوشبختی و موفقیت «کیت» خوشحال بوده است. او با وجود تمام آنچه که در طول این بازی بر سرش آمده قضاوت نمی کند و در پی انتقام نیست. درمانده و شکست خورده به نظر می رسد اما اگرچه در این بازی رسانه ای و در مقابل همسر و سابقش همه چیز را باخته اما بیش از آنکه شبیه به یک هیولای خطاکار نشان بدهد مردی شکست خورده و درمانده نشان می دهد. آخر بازی متفاوت است و «آرش عباسی» برخلاف آنچه به نظر می رسد جانبدارنه و یکسویه پشت قهرمان زن داستانش نایستاده است.
علاوه بر اینها نمی توان انتقادات مستقیم نمایش به تلویزیون و برنامه های تلویزیونی را هم نادیده گرفت. «آرش عباسی» بارها و بارها در گفتار نمایش اش تلویزیون را مورد انتقاد قرار می دهد و به واسطه موقعیت نمایشی هم توانسته بخشی از این انتقادات را وارد دنیای اجرا کند. حتی اشارات مستقیم او به یک شو تلویزیونی مشخص اجازه داده تا داستان هم با داستانی دیگر انطباق پیدا کند. او بدین ترتیب حتی برای تم داستانش هم نمونه ای بیرونی یافته و معنای آن را در دنیای واقعی ستارگان تلویزیونی امروز به چالش گذاشته است.
مهدی نصیری- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر
نگه میدارم وقتی دیدمش بخونم متن بلند بالاتون رو
۰۲ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام
فیلم کوتاه ارتباط فرانسوی از تولیدات گروه نمایش موج به کارگردانی آرش عباسی امروز تا ساعت 18 به طور رایگان در تیوال اکران می شود.
فیلم به زبان فرانسه و با زیرنویس فارسی است.
سپاس از همراهی شما.
محمد عسگری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فروپاشی خانواده یا پازل دردناک


نقد و بررسی نمایش "پارتی" نوشته و کار آرش عباسی در دوشنبه‌های نقد تئاتر

ضا آشفته در نقد نمایش "پارتی" نوشته و کار آرش عباسی به فروپاشی خانواده پرداخت و مریم جعفری حصار دیگر منتقد کانون ملی منتقدان تئاتر ایران به پازلی اشاره کرد که در آن فیلمی ناتمام برای آیندگان ساخته ... دیدن ادامه ›› می‌شود.

به گزارش هنرآنلاین، در این نشست که توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران در تالار چهارسو برگزار شد، رضا آشفته منتقد، با اشاره به اینکه نمایش پارتی پیش از این هم چند بار اجرا شده اما این بار آرش عباسی درست‌تر از بقیه، نمایشنامه‌اش را به صحنه آورده و ما در آن شاهد یک اجرای مینی مالیستی با پایان باز هستیم.

آرش عباسی، نویسنده با اشاره به اینکه نمایشنامۀ پارتی پیش از این توسط چند کارگردان در تهران و شهرستان‌ها اجرا شده‌ اما به دلیل آنکه به دنبال کامل کردن این متن از سال 79 تاکنون بوده و این متن را زمانی نوشته که هنوز موبایل‌ها ابزار پیشرفته‌ای را برای تصویر گرفتن نداشته‌اند و او آرزویش این بوده که چنین ابزاری تولید شود که توسط یک موبایل کلیت این نمایش شکل بگیرد که در زمان اجرای سیاوش تهمورث با دوربین هندی کم این اتفاق می‌افتاد اما در اجرای فعلی به دلیل آمدن موبایل‌های پیشرفته تقریبا این آرزو محقق شده است.

عباسی همچنین با اشاره به اینکه براساس همین متن فیلمی‌ هم ساخته شده که البته مورد رضایت خودش هم نبوده است به فیلم "غریبه کامل" از تولیدات کشور ایتالیا اشاره کرد که در آن، روابط سه زوج و یک دوست نشان داده می‌شود که با همین موبایل یک بازی راه می‌اندازند و به بهترین نحو ممکن روابط خود را به چالش کشیده شده است. بعدها بر اساس همین فیلم نسخه‌های ژاپنی، آمریکایی و اسپانیایی هم ساخته شده است. من هم در نوشتن پارتی به مسائل روز توجه می‌کردم و به مصرف الکل پرداختم و فیلم غریبه‌های کامل نیز درباره مصرف شراب است.

مریم جعفری حصار، منتقد ضمن اشاره به اینکه تمامی‌ کارهای آرش عباسی را دیده و درباره‌یشان مفصل هم گفت‌وگو کرده، گفت: نمایش پارتی به شیوه پازل گونه نوشته و اجرا شده و برخلاف اینکه بریده‌های را کنار هم بچینیم از آغاز یک پازل کامل داریم که از درون اطلاعاتش خالی می‌شود. در اینجا کششمکش با دادن اطلاعات نیست بلکه موقعیت‌های مختلف شکل می‌گیرد و پایان هم باز است و به تعداد مخاطبان می‌توان پایان‌های متفاوتی را برایش در نظر گرفت. به نوعی به سمت ریشه‌های پست مدرن می‌رود و در صحنه اتفاقا فیلمی‌ ساخته می‌شود که کامل نیست و داستانک‌هایی کوچک در دل روایت ساخته می‌شود. در ماتریکس اجرا با شروع خوبی همراه می‌شویم و در آغاز ضمن معرفی تک تک شخصیت‌ها، آنها رو به دوربین می‌گویند که این فیلم برای آیندگان ساخته می‌شود و این‌گونه کشمکش در ذهن اتفاق می‌افتد و دیگر منتظر نمی‌مانیم و در اینجا می‌بینیم که شالوده خانواده برهم ریخته و همه چیز موقعیت محور است و نه کشمکش محور! متن خوب است و نسبت به متن قبلی تغییرات به درستی انجام شده و اشاره به مصرف متادون و الکل هم به خوبی انجام شده است. همچنین همه چیز در یک فضای ییلاقی اتفاق می‌افتد.

جعفری حصار افزود: طراحی صحنه مبله است و بخشی از مبل‌های طوسی و خاکستری‌اند و بخشی نیز قرمزند که در آن، قرمز نشانۀ عشق و خانواده است و خاکستری کمک می‌کند که قرمز دیده شود اما رنگ خاکستری معرف اندوه است و اشارهای به پوچی رابطه‌هاست که چینش رنگها به درستی است و روی میز هم سیب‌هایی چیده شده که نشاط دیگری را به صحنه می‌دهد و ضمن آنکه اجرا ریتم خوبی دارد به نظرم بازیگری طبق ماتریکس که وسط آن یک پرفورمنس هم داشتیم، میزانسن‌هایش را شکل می‌دهد و البته در جایی یکدفعه بازیگری افت کرد و به نظرم باید از همان ابتدا میزان علاقه‌مندی این شخصیت‌ها نسبت به همدیگر بالا بگیرد و رفته از میزان این علاقه‌مندی کاسته شود. این طوری فروپاشی عاطفی این آدم‌ها بهتر نمایان می‌شود. این روزها آدم‌هایی را در بیرون از تئاتر می‌بینیم که با همدیگر در روابط زناشویی خوب نیستند و همدیگر را تمکین نمی‌کنند اما در یک مهمانی عاشقانه‌ترین جملات و رفتارها را برای هم ابراز می‌کنند. در اینجا هم چنین چیزی باید مشهود باشد اینها به دروغ ابراز عشق می‌کنند اما از هم دور هستند و باید از ابتدا این دوستی دروغین را ببینیم و رفته رفته متوجه شویم که اینها اصلا با هم دوست نیستند. بنابراین اگر بازیگر کوتاهی می‌کند مشکل کارگردان هست که از آنها چنین روالی را نخواسته است.

آرش عباسی ضمن پذیرفتن انتقاد جعفری حضار گفت: به نکتۀ درستی اشاره کردید که با چنین روالی می‌توانیم شگفت زدگی مخاطبان را بالا ببریم و اتفاقا خوبی اجرای ما هم در اینجاست که هر شب در آن تغییراتی می‌دهیم که شکل کارمان بهتر بشود و باید همین باشد که در ابتدا نشان دهیم اینها عاشق‌های درجۀ یکی هستند که مو لای درزشان هم نمی‌رود و خیلی رویایی هستند اما از جایی انگار هیچ ارتباطی با هم ندارند و تا پایان که انفجاری هست و همه به یک طرف پرت می‌شوند.

رضا آشفته، پژوهشگر گفت که ما در این اثر مینی مالیستی می‌بینیم که بستر اتفاقاتی فراهم شده که در یک موقعیت مشترک اینها دچار فروپاشی شده‌اند و از هر نوع فروپاشی‌ای ویران‌تر است چون در نبودن خانواده و عواطف معلوم نیست چه سرنوشتی انسان‌ها را در بربگیرد که درواقع بلاتکلیفی غریبی است و در آن افسردگی‌های شدید و خفیف نمود می‌یابد. به نظرم عباسی به درستی دارد روابط خانوادگی و اجتماعی را در هم می‌تند که بگوید با آمدن امکانات مدرن مانند موبایل، اینترنت و ماهواره به دلیل برخوردار نبودن از زمینه درست جذب آنها، جامعه چگونه تحت‌الشعاع آنها واقع می‌شود و پیامدش بیشتر منفی است. به هر حال در این نمایش نمونه‌های در حال فروپاشی را می‌بینیم که ما به‌ازاهای فراوان و چه بسا دردناک‌تر از این را در جامعه می‌بینیم و این همخوانی درست است که ارزش کار را بالاتر می‌برد و تئاتر ما بیش از هر چیزی نیازمند توجه به مسائل و بحران‌های اجتماعی است چون حالت درمانگر دارد و می‌تواند بهتر از روان‌شناسان مسیر مداخله در سرنوشت را برای مخاطبانش آشکار کند و چه بسا هر تماشاگری خود و مابه‌ازهایش را از پس این اجرا مرور کند. این مرور آغاز اندیشیدن و بازیابی درد و ریشه‌یابی بحران‌هاست و در خلوت می‌تواند مسیر درمانگری را برای گذر از این مسائل فراهم کند چون آدمها در روال عادی متوجۀ این برهم ریختگی‌ها و دروغ‌ها و ریاکاری‌ها و پنهان کاری‌های خود ویرانگر نیستند.

او افزود که ما در پارتی، سه رابطه را می‌بینیم و هر کدام به گونه‌ای ویران شده است و اینها دیگر نمی‌توانند در کنار هم احساس خوشبختی کنند چون همدیگر و درواقع خودشان را نابود کرده‌اند و بی‌آنکه بدانند خوشبختی و عشق راستین چه می‌تواند باشد تا توانسته‌اند به هم دروغ گفته‌اند و در حق هم خیانت کرده‌اند و اگر همین مسیر را ادامه دهند نتیجه‌اش جنایت‌های آشکار خواهد بود.

جعفری حصاری، مترجم نیز به موسیقی نمایش پرداخت که با آن می‌شود همذات‌پنداری کرد. او همچنین در ادامه به مرگ فروشنده و خیانت ویلی لومان به همسرش اشاره کرد که در اینجا خیانت مانی به همسرش یادآور چنین نمایشنامه‌ای است. البته در پایان ویلی لومان خودش را به کشتن می‌دهد که بچه‌هایش برای دریافت بیمه بتوانند احساس خوشبختی کنند.

آرش عباسی هم آرتور میلر را نویسنده مورد علاقه‌اش دانست و گفت: اتفاقا پایان‌نامه ‌ش هم بررسی نمایشنامه مرگ فروشنده بوده است و در نهایت او به 60 دقیقه‌ای پرداخت که باید زمان نمایش هم محدود به همین زمان باشد و برای همین از خیلی از ایده‌های دیگر گذشته است که بتواند این زمان و محدوده تصویربرداری را ایده اصلی این اجرا کند.

رضا آشفته، نویسنده نیز به بازیگرانی اشاره کرد که در ظاهر امر به درستی برای چنین نقش‌هایی اجرا شده‌اند. یک عده هم سن و سال که در دانشکده با هم بوده‌اند و حالا با هم ازدواج کرده‌اند اما از آن آسیب‌هایی خورده‌اند و در این بازی شیوا مکی نیان نسبت به بقیه برجسته‌تر می‌شود چون هم نقش پردازش دشوارتری داشته است و او باید هم مصرف مواد مخدر و هم طلاق پنهان مانده‌اش با حمید را بازی کند و هم گستاخی و بی‌پروایی‌اش را که در آن دست همه را باید آشکار کند که دچار چه مصیبت‌هایی شده‌اند. او بازیگری است که بنابر همین شیوه کمینه‌گرا کمترین احساسات را برای بروز کنش‌هایش در نظر گرفته و اصطلاحا بازی ضدحسی را آشکار می‌کند که در آن بغض فروخورده‌ای همه را متوجه دردهای آشکار در صحنه و در واقع زندگی خواهد کرد که پیامدش جز فروپاشی آشکار نخواهد بود.

از روز یکشنبه ۱۹ آبان نمایش "پارتی" در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت. این جدیدترین اثری است که آرش عباسی کارگردانی کرده که فضایی اجتماعی دارد. محمد عسگری، شیوا مکی نیان، مهسا باقری، علی نجفی، مسعود روستا و شقایق پورحمدی بازیگران این اثر نمایشی هستند.

امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیشنهاد رضا آشفته منتقد تئاتر

پارتی

روابط انسانی به ویژه روابط زناشویی همیشه یکی از مسائل مطروحه در تئاتر و فیلم معاصر بوده است و این نوع کارها مخاطبان ویژه ای هم دارد که البته آرش عباسی نمی خواهد کاملا ملودرام به قضیه نگاه کند بلکه بر آن است که به وجوه ساده اندیشانه و سهل انگارانه و دروافع غفلت های بزرگی که سبب تلخکامی و دردناک شدن روابط خواهد شد توجه ویژه تری داشته باشد.

سه زوج به یک مهمانی دعوت شده اند و حالا فیلم گرفتن برای آیندگان که درواقع فرزندان آنان خواهد بود، زمینه ساز شکل گرفتن یک موقعیت هولناک ... دیدن ادامه ›› است که لبریز از دروغ و تباهی است که در آن هیچ نکته ارزشمندی یافت نمی شود که بشود بر پایۀ آن این روابط حانوادگی را در کنار هم نگه داشت.

حمید که تصویربرداری می کند و همسرش لیلا سه سال است که طلاق گرفته اند اما برای آنکه مادر حمید سکته نکند همچنان با هم همخانه اند. علی و نگین در آستانه جدایی اند چون بچه دار نمی شوند اما درواقع علی به دنبال طلاق و برگشتن دختر مورد علاقه اش از خارج؛ به دنبال آن هست که با طلاق گرفتن از نگین بتواند با آن دختر ازدواج کند. مانی و ندا نیز در آستانۀ بچه دار شدن هستند اما پیش از این مانی با لیلا ارتباطاتی داشته و رابطۀ خود و نگین را سرد و بی رابطه معرفی کرده است. در حالیکه نمی دانسته دارای فرزندی خواهند شد و این مهمانی زمینه ساز آشکار شدن دروغ و خیانتش خواهد شد.

درواقع دوربین سر راست گزارش مستندی از مسائل به ظاهر ساده و درواقع ژرف و ریشه یافته در روابط احتماعی انسانها را بر ما آشکار می کند که چه روزگار سختی پیش روی افرادی است که در دورۀ گذار از سنت به مدرن دارند با آن دست و پنجه نرم می کنند.

آرش عباسی برای نمایش پایان باز در نظر گرفته است، که با طرح پرسش همه چیز را به ذهن و برداشت نهایی مخاطبش واگذار می کند که او هم در این تراژدی مشارکت عینی و ملموس تری داشته باشد و بخواهد مابه ازاهای خود را در قیاس با این وضعیت بررسی کند.

صحنه ساده است و کمینه گرا که بشود یک خانۀ ویلایی در دوروبر لواسان را نمایان کرد و اینکه مهمتر حضور این آدمها در کنار هم هست که با بازی های ضد حس که از غلیان و بروز احساسات بیش از حد جلوگیری کنند و بتوانند یک باور گروهی در زمینه فروپاشی انسانها در سطح جامعه نمایان سازند؛ به ویژه طبقۀ متوسط و تحصیلکرده که آمادگی بیشتری برای این خود ویرانی خود خواسته دارد و در این بی هویتی زودتر از بقیه دارد رنگ می بازد و به گونه ای به دنبال یافتن یک نسبت های بیگانه و دور از خود است که شاید این خود دستاویزی برای نجات باشد که تجربۀ غرب نشان می دهد که این راه نه تنها نجات نیست که کژ راهه ای بیش نخواهد بود و در آن نابودی به دلیل بی معنا شدن همه، به سادگی هر چه تمام تر رقم خواهد خورد. بازی ها نسبتا خوب است اما شیوا مکی نیان فرصت بهتری برای جولان دادن و پردازش نقش یافته است و پذیرفته که تیزبینانه تر مابه ازاهای موجود را با درنگ واقع بینانه تری به چالش بکشد چنانچه در متن هم او باید چنین کارکردی داشته و پتۀ همه را روی آب بریزد. اشکهای فرو خفته و خنده های هیستریک و در عین حال مهار احساسات با یک بغض شدید ما را به خود می آورد که چه بازی سختی است این دردناک شدن روابط و چه بسا بارها شاهدش بوده ایم و نمی توانیم انکارش کنیم. او یک لیلا دردمند و فرو پاشیده است و این روزهایش با متادون دردناک تر می شود.

پارتی شرح این روزهای طبقۀ متوسط است و برای همین می تواند خواهان بسیاری داشته باشد. در این نمایش که با بازی شیوه مکی نیان، مهسا باقری، شقایق پورحمدی، مسعود روستا، محمد عسکری و علی نجفی به روی صحنه رفته است؛ دروغ و پنهان کاری آدمهای امروز آشکار می شود


دوستان عزیز آقای عباسی تاکید کرده اند که این یادداشت صرفا برای مخاطبان این فضا نوشته شده و انتظار دارند در فضای دیگری منتشر نشود. با سپاس

یادداشت آرش عباسی نویسنده و کارگردان نمایش پارتی:

شما که غریبه نیستید این چیزی که به اسم پارتی می بینید "حداقل "پنجاهمین بازنویسی نمایشنامه ای ست که سال ٨٩ شروع به نوشتنش کردم. آن زمان که اسمش بود "پنهان " حداقل ده بار بازنویسی شد.زمانی که شد "بعضی وقتها خوبه آدم چشماشو ببنده "که سیاوش تهمورث کارگردانی اش کرد حداقل ده بار بازنویسی شد.برای فیلمنامه اش که شد " گاهی" و محمد رضا رحمانی ساخت حداقل ده بار به هم ریخته شد.برای چاپش توسط نشر اختران ... دیدن ادامه ›› با نام "گاهی "همه آنچه در نسخه نمایشنامه و فیلمنامه بود حداقل ده بار بهم ریخته و از سر نوشته شد و برای همین اجرای "پارتی " بیش از ده بار نوشته شد و کنار گذاشته شد تا بشود این که روی صحنه است. کنار اینها در تمام مهمانی هایی که در این ده سال رفته و دیده ام چیزی به متن اضافه و کم شد پس پر بیراه نیست اگر می گویم "حداقل" پنجاه بار بازنویسی شده.این فخر نمایشنامه نیست بد اقبالی من است که چیزی سال ها روی دلم مانده. پنجاه بار بازنویسی یعنی اینکه من بخشی -هر چند کوچک - از زندگی ده سالِ گذشته ام را صرف اش کرده ام. دندم نرم ،چشمم کور نمایشنامه نویسی همین است جز این باشد اسمش چیز دیگریست که من نخواسته ام انجام دهم. اگر بپذیرم شما که غریبه نیستید،که واقعن نیستید.باید بگویم من به نمایشنامه پارتی یک اجرا بدهکار بودم.به این نمایشنامه بد اقبال که همان سال اول کلی سند و مدرک جور کردم تا بگویم ربطی به فیلم سعادت آباد ندارد و این زودتر نوشته شده است برای مجوز فیلمش هم عده ای اصرار داشتند این هنوز شبیه آن فیلم است و باید عوض شود و همین شد که بازیگری در همدستی ناجوانمردانه با تهیه کننده شد بازنویس فیلمنامه و شخم اش زد بدون اینکه معرفت داشته باشد یک پیام به من بدهد.با این بهانه که ایران نیستم و نویسنده ای که حاضر نیست از نظر تهیه کننده های دلال نویسنده ی مُرده است. بعد از دو سال بی خبری از فیلمنامه برگشتم و دیدم که در جشنواره فجر اکران شده از طبقه دوم برج میلاد گوشه ای ایستاده بودم و به شش بازیگر و تهیه کننده و کارگردان نگاه می کردم که لباس یک شکل پوشیده بودند و جلوی دوربین عکاسان لبخند می زدند....
شبی که در ایتالیا فیلم یکی از کارگردانان مورد علاقه ام؛ پائولو جنووزه را دیدم جهان برایم صبح نمی شد.آن شب تا صبح "غریبه های کامل " را سه بار دیدم. در عین بی ربطی به نمایشنامه و فیلمنامه ی من، چیزی غم دنیا را در سرم ،سینه ام و تمام وجودم ریخته بود. چون غریبه نیستید می گویم که نیمه شب هدفون سبز رنگ را که بیشتر از بقیه هدفون ها صدا را به عمق وجود آدم می برد برداشتم و رفتم پیاده روی.خوب یادم هست در تمام مدت آهنگ چنگیز ِ محسن چاووشی را گوش می کردم: خراسون از چه می ناله فقط چنگیز می دونه....
اگر فیلمنامه گاهی به همان شکلی که من نوشته بودم ساخته می شد در عین بی ربطی ، شاید خیلی قبل تر از "غریبه های کامل " در جهان درباره اش حرف می زدند اما نشد.سینما و تئاتر برای کسانی که در آن دست به خلق می زنند خیلی بی رحم تر از آن چیزیست که ما در مقام تماشاگر به آن نگاه می کنیم. ما از کنار چیزهایی که دوست نداریم به سادگی می گذریم،انواع انگ های پوسیده و کهنه و کلیشه را به چیزی می چسبانیم،اگر چه ما در جایگاه تماشاگر این حق را داریم ولی از آنچه بر صاحب اثر رفته معمولن بی خبریم.
اما از اینها که بگذرم برای شما که غریبه نیستید بگویم که من فکر می کنم مثلن نمی شود نمایشنامه ای درباره
ریاضیات و نقش ریاضی در زندگی مثلن فردریش گاوس نوشت در صورتی که هیچ تصویری از جبر و آنالیز و هندسه دیفرانسیل نداشت،نمی شود درباره ویکتنشتاین نوشت اما کمترین تصویری از فلسفه ذهن،فلسفه زبان و فلسفه ریاضی نداشت.نمی شود درباره ملاصدرا نوشت و حرف زد اما چیزی از حکمت متعالیه و عرفان شیعی ندانست. نمی شود. شما دنیایی هم که بگوئید منطق دراماتیک اما باز من می گویم نوشتن ،بازیگری نیست که ادای چیزی را درآوری نوشتن آن چیزیست که می شود ابزار ادا درآوردن بازیگر ، پس باید چیزی را که می نویسی درک کرده باشی،علمش را داشته باشی.علم به معنی آگاهی. به همان اندازه ی فلسفه ذهن، حکمت متعالیه و هندسه دیفرانسیل وقتی درباره مواد،گل ،لاین بازی،خلسه و.... حرف می زنی باید دامنه ی دیده هایت وسیع باشد، باید علم اش را داشته باشی چون نداشته باشی منطق آن کسی که خودش روی زمین است و وجودش چند متر بالاتر ایستاده را با منطق ارسطویی درام مقایسه می کنی و نمی شود که بشود.من در این ده سال گذشته صدها ماجرا در این باره دیده ام.رفاقت هایی دیده ام که در لحظه از هم پاشیده،رازهایی را شنیده ام که بیمار زیر قوی ترین مرفین ها تن به بازگویی شان نمی دهد جسارت هایی دیده ام که شجاع ترین آدم های تاریخ جرات رفتن در دل شان را ندارند اما آن قدرت سرکوب گر را دیده ام که چگونه در ویرانگری گوی سبقت را از بمب های اتم ربوده است.دراگ ، ستون های یک خانه را ویران نمی کند اما بنیان یک خانه را می تواند ویران کند.
در شرایطی که نمایشنامه های دست نخورده ای برای اجرا دارم پارتی را بازنویسی کردم چون امروز بیشتر از ده سال پیش پنهان کاری مشغول خشکاندن ریشه جامعه ما است. به شرط حیات احتمالن ده سال دیگر هم بازنویسی اش می کنم تا برای نسل تازه تری اجرایش کنم. سقوط دست از سر نسل ما برنمی دارد.ده سال بعد این جامعه حتمن بیشتر از امروز به آینه نیاز دارد.
من بنا رو گذاشتم که تمام این نوشته مبتنی بر حقیقته، چون یه صداقت پاکیزه‌ای توش احساس کردم. و الا باید حرف‌های باقی طرف‌های درگیر در ماجرا رو هم بشنویم تا بشه قضاوت کرد!! البته مطمئنم اون موقع هم نمیشه صد درصد درست قضاوت کرد :)
۰۴ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علاقه به انجام کارهای سخت دارم

آرش عباسی بیش از یک دهه است حضور جدی در تئاتر دارد و به عنوان نویسنده، بازیگر و کارگردان نمایش های موفقی خلق کرده است و نگاه و نگره مولف گونه‌ای در آثارش قابل رویت است.عاشقی، زیرزمین، داستان عامه پسند، زیرزمین، یک سبد فحش برای شمسی خانم، حرکت خون در رگهای خشکیده، قصه های غم انگیز فرنگیس خانم، پیچ تند، نقل سرخ، پدرانه، ورود آقایان ممنوع، لابی، بعضی وقتها خوبه آدم چشمهاشو ببنده، غریبه، آفتاب از میلان طلوع می کند، حریم، تهران ساعت 22، نامه های باد، همه چیز درباره آقای ف، بچه تابستان، به گل نشستگان، امن ترین جای دنیا، آناکارینا و نویسنده مرده است آثار مهم کارنامه نویسندگی، بازیگری و کارگردانی آرش عباسی محسوب می شوند. نمایش پارتی آبان و آذر ماه ساعت 20 در سالن سایه روی صحنه است. داستان نمایش پارتی شش شخصیت این نمایش سه زوج را تشکیل می‌دهند که دوستان قدیمی هستند و اکنون در یک جشن و مهمانی به دور هم جمع شده‌اند. با آرش عباسی درباره ساختار نمایش نامه و اجرایش گفت وگویی انجام داده ایم.

در شرایطی که اجرای نمایش پارتی در تئاتر شهر قطعی شده؛ عده‌ای از منتقدان به شباهت‌هایش با یک فیلم ایتالیایی اشاره کرده‌اند. در این ارتباط چه نظری دارید؟
من هم این نظرات را درباره تشابهات داستانی میان نمایش پارتی و یک فیلم ایتالیایی به نام «غریبه‌های کامل» محصول سال 2016 شنیده‌ام. داستان ... دیدن ادامه ›› این فیلم معروف که بارها هم اقتباس‌های متعددی از آن شده، در باره سه زوج است که در یک مهمانی تصمیم می‌گیرند هر اس ام اسی را که به گوشی‌شان ارسال می شود بخوانند که چالشی را در میان آنان شکل می‌دهد. من این نمایشنامه را در سال 89 نوشتم که یک بار هم توسط یکی از دوستان اجرا شد. درست است که ایده اصلی نمایش من و این فیلم یکسان است؛ اما من نمایشنامه‌ام را این طرف دنیا نوشته ام و نویسنده ایتالیایی در اروپا و هفت سال بعد اثرش را نوشته که مورد اقبال گسترده ای هم قرار گرفته است. واقعیت این است که در عین این تشابهات ایده این دو اثر بسیار با هم متفاوت هستند. با این حال با این فیلم قبل از شروع اجرا تمام نشانه‌های تشابه میان این دو اثر را از میان بردم.

در سال‌های اخیر به تناوب نمایش‌های پر شخصیتی چون آفتاب از میلان طلوع می کند و البته بیشتر نمایش‌هایی کم‌‌شخصیت چون همه چیز درباره آقای ف و آناکارنینا را روی صحنه برده‌اید. نمایش اخیرتان پارتی هم نمایشی پر شخصیت است. آیا این تنوع در تعداد شخصیت‌های نمایش‌هایتان براساس شرایط تولید است و یا با دلایل دیگری مرتبط است؟
می‌شود گفت نمایشنامه‌نویسی نیستم که تعداد زیادی نمایش پر شخصیت نوشته باشم؛ اساساً برایم خلوت بودن نمایشنامه یک مزیت محسوب می‌شود.

کم شخصیت بودن نمایش نامه دست نویسنده را در خصوص شخصیت پردازی بهتر باز می گذارد؟
بله، بیشتر نمایش نامه های تک نفره و مونولوگ نوشته ام و البته کار بسیار سختی هم هست و همیشه هم تلاش کرده ام که کمتر به این سمت بروم؛ البته تلاش می کنم با اتکا به شیوه دو نفره نوشتن تا حدی به کار غنای بیشتری بخشده شود و برای من هم این شیوه کاری بسیار جذاب است. در کنار این مسائل تنوع کاری برایم حائز اهمیت است و دوست دارم کارهای سخت تر را انجام بدهم.

از معدود نمایشنامه نویسان تئاتری هستید که به شیوه کلاسیک و آکادمیک متن می نویسید. این مسئله برایتان دارای چه ویژگی هایی است؟
تلاش می کنم در آثارم اصول و قواعدی را رعایت کنم که شناخته شده و کلاسیک هستند. برایم مخاطبان هم بسیار مهم هستند و دوست دارم قصه ای ملموس و قابل باور برایشان بنویسم. پارتی هم از معدود آثار پر شخصیتم است که دلیلش به شکل گیری ایده اولیه آن در ده سال قبل باز می گردد و در این ساختار باید تعداد شخصیت ها زیاد باشند.

ریشه اصلی توجه و تاکیدی که در سینما و تئاتر از ابتدای دهه نود به وجود تم خیانت در میان طبقه متوسط روبه بالا و روشنفکر که در نمایش پارتی هم دیده می شود چیست؟
همانطوریکه اشاره کردم من این متن را در اواخر دهه هشتاد و قبل از شکل گیری چنین جریانی نوشته بودم و دلیل اینکه بعد از گذشت این مدت دوباره متن را بازنویسی و روی صحنه برده ام این مسئله است که بحث روز جامعه است. شکل و شمایلی که جامعه ما به خودش گرفته چنین تمی در میانش بسیار فراگیر است و طبیعی است که هنرمندی که کار اجتماعی انجام می دهد دنبال طرح حرف های روز جامعه اش باشد.

نکته حائز اهمیتی که در نمایش پارتی به خصوص در بحث نویسندگی جلب نظر می کند؛ ارائه کدهایی است که به مخاطب درباره فضا و جنس شحصیت های نمایش اطلاعاتی می دهد. به طور مثال در شروع نمایش این شخصیت‌ها در تاریکی قرار دارند و سیاهی و تاریکی دنیایشان نشان داده می شود. چقدر به ارائه این کدها در آثارتان قائل هستید؟
اشاره درستی دارید. می خواستم در تاریکی تماشاچی در ذهنش پیش زمینه های ذهنی درباره اثر خلق کند. خیلی ها معتقد بودند که تاریکی ممکن است برای مخاطب آزار دهنده باشد. من در جواب پاسخ دادم آنقدر دیالوگ شخصیت ها در این بخش روزمره، عادی و مفرح است که مخاطب چنین حسی نخواهد داشت. در ضمن اگر چنین حالتی رخ دهد از نظر من اشکالی ندارد. می‌خواستم مخاطب در این تاریکی دنیای نمایش را پیش خودش ترسیم کند. بعد از گفت‌وگوهای ابتدایی با صحنه ای در تاریکی مواجه هستیم که در آن موسیقی و رقص وجود دارد و تماشاگر باید مدت زمان زیادی را صرف کند تا بر اساس صدا هایی که می شنود تصویری از شخصیتها را در نظر بگیرد.

بعد از دو صحنه ایی که اشاره کردید شخصیت لیلی تک گویی دارد که خصلت های بشری نظیر حسادت، عشق و کینه را مطرح می کند. آیا با ارائه این مسائل تلاش کردید تصویری ملموس از این شخصیت ها ارائه کنید و یا اینکه آنها آدم های منزه و یا صرفا پلیدی نیستند؟
بله، در این نمایش بر چند اصل پایبند بودم؛ نکته اول بحث زمان واقعی بودن اجرا است که در یک تایم یک ساعته این فرصت را دارم که تمام قصه ام را روایت کنم. به همین دلیل در نگارش متن با دشواری‌های زیادی مواجه بودم و زمان زیادی صرف آن شد. بارها به بن بست خوردم و متن را به کناری می گذاشتم و در زمان دیگری به سراغ نوشتن می رفتم. در این شصت دقیقه این فرصت را داشتم که شخصیت های اثرم را از سرخوشی عجیب و غریب و یک رفاقت درجه یک به وضعیتی برسانم که هیچ کسی نمی خواهد روی نفر دیگری را ببیند و کینه و نفرت حاکم می شود و این نوع نوشتن ریسک بسیار بزرگی با خودش داشت. البته منطقی در نمایش نامه وجود دارد و آن هم حالت غیر طبیعی(مستی) این آدم ها است و در این وضعیت برخی از ناگفته ها مطرح می شود و اینها یک بازی بزرگی را با زمینه چینی راه می اندازند و همه متعهد می شوند که تا انتهای ماجرا ادامه بدهند.

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی