یادداشت احمد طالبینژاد برای آنا کارنیا
نویسندهای بزرگ در راه است
تاکشو»ها بهعنوان یکی از پرطرفدارترین برنامهها امروزه، خوراک اصلی شبکههای تلویزیونی را تشکیل میدهند؛ از اوپرا وینفری که سالهاست یک تاکشوی محبوب را به طور کلی در زمینه تابوشکنی از مسائل اجتماعی تا اخلاقی و ... اجرا میکند و از همین راه به یکی از ثروتمندترین هنرمندان معاصر تبدیل شده، گرفته تا همین رامبد جوان و خندوانه ایرانی. ویژگی مهم تاکشوها، صراحت در بیان موضوعهای اجتماعی، اخلاقی و حتی شخصی و هر چیزی که عطش کنجکاویهای توده مردم را فرومینشاند، به شمار میرود؛ اینکه میهمانان برنامه به صورت غافلگیرکنندهای در معرض پرسشهای گاه خصوصی قرار میگیرند و ناگزیر دست به افشاگری درباره خود میزنند. موضوع نمایش «آنا کارنینا» نوشته و کار آرش عباسی نیز همین نکته است که البته به صورت معکوس اتفاق میافتد. اینبار میهمان، میزبان یا شومن را غافلگیر میکند. مجری برنامه پرطرفدار «وودیشو»، یک ستاره سینما را دعوت کرده که ازقضا همسر سابق او بوده و این میهمان که بهترین کارش بازی در نقش آنا کارنینا در فیلمی به همین نام بوده، فرصت را غنیمت شمرده و رازهای زندگی مشترک خودش را با این شومن فرصتطلب که به او خیانت و با دوستش رابطه برقرار
... دیدن ادامه ››
کرده، در مقابل میلیونها بیننده برملا میکند. این کل ماجرای دراماتیک نمایش است؛ اما عباسی این موضوع را به مضمونی اخلاقی تبدیل کرده و آینهای در مقابل ما قرار داده تا خود را در آن بنگریم؛ یعنی او در این دوران بیاخلاقیهای مکرر، مخاطبش را به قضاوت درباره خود فرامیخواند. مقوله خیانت و بیمهری و دیگر پلشتیهای زندگی خانوادگی را نه در دایره محدود هنرمندان که به صورت وسیعتر بیان میکند و ما را در معرض این پرسش قرار میدهد که چرا در این جهان گسترده که به مدد رسانهها به قول مارشال مکلوهان به قبیلهای کوچک تبدیل شده، فضائل اخلاقی، جای خود را به رذائل اخلاقی داده است؟ از قراین برمیآید که آرش عباسی در پرداخت این نمایش، گوشهچشمی به زندگی خصوصی یکی از شومنهای ایرانی داشته و طرز راهرفتن و حتی برخی دیالوگهای وودی و دیگر نشانههایی که در متن و اجرا میبینیم، بههرحال یادآور شخص یادشده است. هرچند ماجرا در یک شبکه تلویزیونی آمریکایی اتفاق میافتد و به قول معروف، دخلی به رسانه ملی ما ندارد؛ چراکه برنامهسازان ما علیالقاعده، موجوداتی پاک، پاکیزه و منزه از هرگونه آلودگی اخلاقیاند و سیرت و صورتشان نمادی از انسانهای کامل است و اصلا هم شباهتی با این فرمایش حافظ بزرگ ندارند که «... چون به خلوت میروند... ». در واقع میشود گفت موضوع نمایش در جایی به نام «تهرانجلس» اتفاق میافتد. پس بنا را بر این میگذاریم که «انشاءالله بز است» و از هرگونه مشابهسازی درمیگذریم و میپردازیم به این نکته که با توجه به دو کاری که از این نمایشنامهنویس و کارگردان دیدهام –نویسنده مرده است که سال گذشته بر صحنه رفت و همین آنا کارنینا- میتوان نوید داد که نویسندهای بزرگ در راه است (ممکن است کارهای دیگری هم از او بر صحنه رفته باشد که نگارنده از آن بیخبر است)؛ مشروط بر اینکه تمرکز اصلیاش بر درامنویسی باشد و کارگردانی آثارش را تا حد امکان به دیگران بسپارد. این حرف به این معنا نیست که او کارگردانی بلد نیست، بلکه به این معناست که قلمش از قدمش بسیار قویتر عمل میکند. بههرحال کم نبودهاند درامنویسانی که هرگز هوس کارگردانی نکردهاند. هرچند در زمینه انتخاب بازیگر، هم در کار پیشین که خودش و لادن مستوفی بازی میکردند و هم در آنا کارنینا که دو بازیگر توانا با نامهای معصومه رحمانی و بهنام شرفی، تنها بازیگرانش هستند، درست و زیرکانه عمل کرده است و البته باید گفت بخشی از موفقیت کارگردان، مدیون انتخابهای درست است. در واقع آنچه این نمایش پردیالوگ و گاه دشوار را به اثری جذاب و روان تبدیل کرده، بیشتر ناشی از بازیهای روان و یکدستی است که روی صحنه شاهد هستیم. با این وجود، چنان که به خود عباسی هم گفتم، بهتر بود این متن بسیار دقیق، روانکاوانه و افشاگرانه را کارگردانی مسلطتر به صحنه میبرد تا به یکی از بهترین آثار سالهای اخیر تئاتر ایرن تبدیل شود. آنا کارنینا برخلاف نامش، حتی دیوارکوبش (پلاکارد و پوستر) هم که در آن دو شخصیت نمایش با لباسهای کلاسیک دوران تزارها ظاهر شدهاند، هیچ ربطی به تولستوی ندارد و در واقع یک جور وامگرفتن از یک اثر ماندگار ادبیات کلاسیک روسیه است. میشود بابت این وامگیری بهویژه طراحی دیوارکوب و معرفینامه (بروشور) با عکسی که ذکر شد، کارگردان را مؤاخذه کرد؛ اما این متن و حتی اجرا آنقدر ارزشمند و هنرمندانه است که بر این خطای کوچک چشم ببندیم. من از این پس اگر زنده ماندم، حتما خواننده و بیننده آثار قلمی این نویسنده خواهم بود.