«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
متن رو واقعا دوست داشتم و بر خلاف هندی هندی هایی که از جمعیت شنیدم، خیلی فیلم هندی هم نبود بیچاره، شاید مردم الان دنبال چیزی هستند که یا بابتش خوشحال باشند و بخندند و یا شاید دنبال چیزی خشونت بار تر و تراژیک ترند.چیزی دیوانه وار تر حتی. آن هم با توجه به شرایطی که هست، انگار منتظرند نَفْس اون التهاب رو جایی ببینند که ارضا بشند، مثل وقتی که یک دعوا و کتک کاری میبینند و هیجانزده به سمت ماجرا پیش میروند . شاید هم انتظار نداشتند دست آخر دختر به این راحتی تسلیم سرنوشتش بشه بعد بنشیند خوش و خرم گل بگه و گل بشنوه.پایان تراژدی افسانه های تبای باید همانگونه باشد که نمایانده میشود، نه بیش و نه کم.
روند داستان برخلاف آنچه قبل از دیدن نمایش در تیوال خونده بودم خیلی گنگ نبود.
اجرا حقیقتا برام جالب بود، اگر مخاطب کمی هوش و حواس و تمرکز داشته باشه و قدم به قدم با اجرا پیش بره کاملا متوجه قضیه خواهد شد. با توجه به تم داستان طراحی صحنه پر زرق و برق تر معنی خاصی نمیداشت چون حواس مخاطب از اصل داستان پرت میشد،در نهایت متن این اجازه را میتونست بده که یک چهار دیواری برای دور تاتامی ها طراحی کنند که آنهم با شرایطی که سالن داشت امکان تماشای دوسویه رو از تماشاگر میگرفت. فقط اون نور قرمز آخرش یکم اذیت میکرد که من رو کمی بیاد تولد فرانکشتاین انداخت.
خیلی خوشحالم که این نمایش رو باز روی صحنه میبینم، خسته نباشید به
عوامل گروه بخاطر باز اجرای این نمایش، که پر است از نگاه های ظریف و زیرکانه و کنایه های درست و بجا. بازی های درست و عکس العملهای به موقع دو بازیگر جذابیت اجرا رو بیشتر کرده بود. امیدوارم دیگران هم از دیدن این اجرای جذاب لذت ببرند.
وصله پینه های ظاهری، پوسیدگی ها ی زیر این وصله بالاخره خودش رو از جایی نشان میده. ریتم خوب و مناسب داستان و بازیها اجازه نمیده که گذشت زمان احساس بشه. خسته نباشید به همه اعضای گروه
خسته نباشید به همه. اجراتون عالی بود. اونهم برای اولین اجرا. واقعا کیف کردم. همگی خیلی راحت و مسلط بودید.مطمئنا هر روز بیشتر و بیشتر خواهید درخشید.
هفت دقیقه نمایشی نیست که شعار بده. تو این دوره هر حرفی زده بشه حمل بر شعار دادن میشه چون هنوز یاد نگرفتیم برای تغییر باید از خودمون شروع کنیم. وقتی برای هر چیز کوچکی دچار سانسور میشیم بنظرم باید از هر فرصتی برای زدن حرف استفاده کرد. ضمن اینکه همیشه نمیشه همه رو راضی کرد و نظر هرکس محترم است.
اجرای خوب اونیه که بتونه درست به نمایشنامه بنشینه و جریان داشته باشه.تا اینجا کارهایی که از این کارگردان دیده ام همیشه اینطور بوده. اجرای سومش با اجرای دهمش فرق میکنه و همیشه هم بهتر از بار قبلشه و این همیشه من رو ترغیب میکنه که کارهاش رو بیشتر از یکبار ببینم،چون حس میکنم ممکنه تا دفعه ی بعدی یه دیالوگ یا یه حرکت خیلی کوچک که گاهی ممکنه اصلا بچشم تماشاچی نیاد اما قاب نظر رو کامل میکنه از دست بدم. همچه چیزی درست مثل زندگی می مونه.یه چهارچوب کلی داره ولی نمیدونی چه ریزه کاری هایی ممکنه ببینی و این بجریان انداختن اجرا، هوشمندی کارگردان رو میرسونه که هم به متنش وفاداره و هم دید تماشاگرش برایش مهمه. با این همه تفاسیر واقعا پیشنهاد میکنم این کار جذاب رو به هیچ عنوان از دست ندید.
یادداشت آرش عباسی نویسنده و کارگردان نمایش همه چیز درباره آقای ف
تئاتر برای من یعنی امکان تغییر،امکانی که کمتر هنری می تواند این قابلیت را در خود نهفته داشته باشد .فیلم یک بار تمام می شود،نقاشی یک بار کشیده می شود،مجسمه یک بار ساخته می شود ،نوازنده یک گام پائین و بالا برود همه چیز بهم می ریزد اما جادوی نمایش این است که هیچ چیز ثابت نیست هیچ اجرایی وجود ندارد که با قبل و بعدش به طور کامل یکی باشد و این جذاب ترین بخش تئاتر است.من برای مخاطب نمایش کار می کنم هر لحظه خودم را جای او می گذارم در چند اجرای اول هر نمایشی لحظه لحظه برخورد تماشاگر را زیر نظر می گیرم و تا امروز همیشه اجرای سوم به بعد نمایش هایم دچار تغییر شده است آنچه مخاطب دوست نداشته را کم می کنم،با بی رحمی هم کم می کنم.در اجرای همه چیز درباره آقای ف برای اولین بار نتوانستم از خیر بازی و خلاقیت احمد مهرانفر و لحظات نابی که خلق کرده بود بگذرم برای همین تایم نمایش از آن تایم ایده آلی که همیشه اصل اول و آخر برایم بوده یعنی ٧٠ دقیقه بالاتر زد اما خیلی زود فهمیدم که باید از همان بی رحمی لذت بخش که گذشتن از لحظات دوست داشتنی است استفاده کنم برای همین بعد از اجرای اول شروع به بازنویسی کردم و بعد از هر اجرا تغییر دادم تا به زمان ایده آل برسم.پایان این تغییرات آخرین شبی است که نمایش به صحنه می رود و این برای من همان جادوست .جادوی هنری که تا این اندازه قابلیت دارد و دستم را باز می کند.تئاتر اینچنین هنر شگفت انگیزی است.
گاهی اوقات در بعضی از نمایشها یک بمب ساعتی وجود دارد که چاشنی اش برای همه عمل نمیکند.یک داستان ساده یا شاید هم متداول که معمولا میشنوی. می آیی ، میبینی و از یک اجرای خوب خوشحال و پر انرژی بیرون میری .اما امان از موقعی که این بمب تو رو پیدا کنه و منفجر بشه و ترکشهایش بهت برخورد کنه. فرقی نمیکند که چه ردیفی باشی، اتفاقا انگار هر چی عقب تر باشی بیشتر کمانه میکنه.چنان منگ میای بیرون که تا یک ساعت و شاید هم بیشتر باید خودت رو از موج انفجارش آرام کنی و ترکشهایش رو برای یه مدت از بدنت بیرون بکشی چیزی که طی چند بار دیدن این کار برای خودم اتفاق افتاد و اگر خیلی خود آزار باشی کاملا عمدی قصد میکنی که چندبار در یک داستان خودکشی کنی.تم کار درست مثل دیدن یک تابلوی نقاشی پر از رنگ با ترکیب بندی چشم نواز و دل انگیز و به همان اندازه هیجان انگیز است طوری که میتوانی این تابلو را برای همیشه جلوی چشمت داشته باشی بدون اینکه خسته بشی.
همیشه پر انرژی باشید.