متن رو واقعا دوست داشتم و بر خلاف هندی هندی هایی که از جمعیت شنیدم، خیلی فیلم هندی هم نبود بیچاره، شاید مردم الان دنبال چیزی هستند که یا بابتش خوشحال باشند و بخندند و یا شاید دنبال چیزی خشونت بار تر و تراژیک ترند.چیزی دیوانه وار تر حتی. آن هم با توجه به شرایطی که هست، انگار منتظرند نَفْس اون التهاب رو جایی ببینند که ارضا بشند، مثل وقتی که یک دعوا و کتک کاری میبینند و هیجانزده به سمت ماجرا پیش میروند . شاید هم انتظار نداشتند دست آخر دختر به این راحتی تسلیم سرنوشتش بشه بعد بنشیند خوش و خرم گل بگه و گل بشنوه.پایان تراژدی افسانه های تبای باید همانگونه باشد که نمایانده میشود، نه بیش و نه کم.
روند داستان برخلاف آنچه قبل از دیدن نمایش در تیوال خونده بودم خیلی گنگ نبود.
اجرا حقیقتا برام جالب بود، اگر مخاطب کمی هوش و حواس و تمرکز داشته باشه و قدم به قدم با اجرا پیش بره کاملا متوجه قضیه خواهد شد. با توجه به تم داستان طراحی صحنه پر زرق و برق تر معنی خاصی نمیداشت چون حواس مخاطب از اصل داستان پرت میشد،در نهایت متن این اجازه را میتونست بده که یک چهار دیواری برای دور تاتامی ها طراحی کنند که آنهم با شرایطی که سالن داشت امکان تماشای دوسویه رو از تماشاگر میگرفت. فقط اون نور قرمز آخرش یکم اذیت میکرد که من رو کمی بیاد تولد فرانکشتاین انداخت.