در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | میلاد غلامی درباره نمایش بی پدر: تشکیلات احمقانه داستان بزبز قندی با منطق دنیای واقعی نمی تواند یک د
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:08:21
تشکیلات احمقانه

داستان بزبز قندی با منطق دنیای واقعی نمی تواند یک داستان شیرین کودکانه باشد. حقیقت این داستان یک خشونت خون بار ممتد است با ... دیدن ادامه ›› پایانی به غایت غم انگیز برای مادری که هیچوقت نمی تواند از خورده شدن بره هایش توسط یک گرگ جلوگیری کند. درواقع این داستان با ایجاد حس انتقام برای کودکان هر سرزمینی، نوعی خشونت را در روح کودکان نهادینه می کند که این خشونت با خود امید واهی و در ادامه انتظار یک پایان خوش را به دنبال می آورد. حقیقت این است که گرگ بره ها را پاره پاره می کند و همه چیز همانجا تمام می شود. حقیقت این است که هیچ بزی نمی تواند از هیچ گرگی انتقام بگیرد و احتمالا حقیقت این است که هیچ بزی دوست ندارد بز باشد!
اگنس هلر فیلسوف مجارستانی خانه را محلی خفقان آور برای گردآمدن افرادی سودجو (که خانواده را تشکیل می دهند) تلقی می کند. طبق این تعریف، خانواده چیست؟ سود افرادی که زیر یک سقف دور هم جمع شده اند چیست؟ تا چه حد فردیت آن ها ساختار هرمی یک خانواده را تشکیل می دهد؟ در نمایش "بی پدر"، قرارداد داستان بزبزقندی با ازدواج بزبزقندی با گرگ داستان که اتفاقا یک پسر هم دارد بسته می شود. اساسا علت تشکیل چنین خانواده ای چیست؟ سوال دوم اینکه جفت های قبلی بز و گرگ کجا هستند؟ آیا این نشانه ای بر عدم توانایی آن ها بر کنترل و هدایت یک خانواده نیست؟ آیا می توان گفت عدم احساس امنیت و خالی بودن رأس هرم خانه می تواند دلیلی بر ساختن این تشکل احمقانه باشد؟ و اصلا آیا یک گرگ می تواند جفت خوبی برای یک بز باشد؟ مشخصا جواب منفی است. حتی اگر بخشی از غرایز این زوج با این جفت گیری برطرف شود، آیا اصل ماجرا می تواند پایدار بماند؟ فراموش نکنیم که خوی حیوانی ما عامل اصلی تشکیل هرم خانواده است. سوال دیگر اینکه طبق چه دیدگاهی ما محکوم به تنفس در این محیط خفقان آور هستیم؟زندگی مدرن، خانواده را چگونه تعریف می کند؟ دیگر کسی دوست ندارد نقش بز را بازی کند و با مظلومیتش تمام شود. دیگر کسی نمی خواهد با طبیعت و یا صفات موروثی خانواده، فرهنگ و اجتماعش کنار بیاید. دیگر کسی نمی خواهد بعد از فقدان پدر شغل او را برای زنده نگه داشتن نامش ادامه دهد. در واقع انسان مدرن معتقد است که تمام این مسائل کهنه و کسالت بار شده اند اما مساله ی اصلی اشتراک بین انسان بدوی با انسان مدرن و حیوان است. مساله ی اصلی غریزه است و یکی از مهم ترین غرایز همه ی مخلوقات، مساله ی بقاست. همه ی موجودات عالم برای بودن می جنگند. حتی اگر هیچ معنایی در بودن پیدا نکنند. برای این موجودات که در بی معنایی مطلق و اسیر غرایز خود تنها به بودن می اندیشند، خانواده محلی برای یافتن هویت است. هویتی که همه ی این بی معنایی را پوشش می دهد. در نمایش بی پدر، بزها در گفتمان قدرت، استحاله ی گرگینگی را به این دلیل می پذیرند که نمی خواهند با موقعیت خود کنار بیایند. درواقع گذر از ترس برای ترساندن اتفاق می افتد یا خوردن برای خورده نشدن. به نظر می آید در دنیای مدرن غریزه همچنان یک راه طلایی برای تداوم بودن است. درواقع مهم "بودن" است. مهم نیست در چه هیبت و کالبدی.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید