این دومین کاری هست که از مسعود طیبی میبینم. کار قبلیاش، نبرد گالیله که پارسال در تئاتر مولوی اجرا داشت هم کار خوبی بود. به عنوان یه کارگردان جوون داره توی مسیر خیلی خوبی گام برمیداره.
نکات مثبت:
بازیها واقعاً خوبه. علیرضا قیدری سردرگمی و بههمریختگی شخصیت هملت رو خیلی خوب درآورده. خانمها صانع، رضاییمهر و ماشااللهی هم بازیهاشون یکدست و با هم هماهنگه. ایمان میرهاشمی با این که نقشش کمدیالوگتره ولی شخصیت فروپاشیده مکبث رو خوب بازی میکنه (طفلی آخرش یه کشیده آبدار هم خورد که من توی دلم به جاش گفتم آخ).
متن نمایش روایتی سوررئال از نمایشنامههای هملت و مکبث هست و نیاز داره تماشاچی از قبل خط داستانی این دو نمایش رو بدونه تا بتونه با داستان نمایش ارتباط برقرار کنه.
موسیقی با حال و هوای نمایش همخونی داره هر چند یه جاهایی که موسیقی و دیالوگ همزمان وجود داشت باعث میشد دیالوگها خوب شنیده نشن.
طراحی صحنه
... دیدن ادامه ››
مینیمال هست که باعث میشه تمرکز تماشاچی روی بازیها و دیالوگها بیشتر باشه.
در مجموع پیشنهاد میکنم این نمایش رو ببینین. تجربهٔ متفاوتی هست.
تحلیلی که از این نمایش دارم:
داستان هملت و مکبث هر دو داستانهایی نمادین هستن که بخشی از حافظه تاریخی بشر محسوب میشن، یعنی این داستانها بیتاریخ هستن و در هر عصری موضوعیت دارن. از این نظر شکسپیر یکی از بینظیرترین نویسندگان دنیاست. هملت، مکبث، اتللو، شاه لیر، رام کردن زن سرکش و سایر نمایشنامههای مهم شکسپیر همگی روایتگر بخشهای مختلفی از سفر رشد روانی انسان هستن. هملت روایت انسان غریزی است که به بهای متمدن شدن دچار روانرنجوری شده. همونطور که رابرت جانسون در کتاب تکامل آگاهی روایت کرده، هملت انسان سهبعدی است که از آگاهی پیچیده رنج میبره. انسانی که نه از غریزه کاملاً فاصله گرفته و نه به آگاهی روشنضمیرانه دست یافته. هملت همون ما هستیم موقعی که انتخابهامون انقدر زیاده که نمیتونیم دست به انتخاب بزنیم. هملت همون ما هستیم وقتی دانش و امکاناتی که داریم به جای ساده کردن زندگی، اون رو پیچیدهتر و بیرنگوبوتر میکنه. هملت همون ما هستیم وقتی در تردیدهامون گرفتار میشیم و به جای اینکه یه کاری بکنیم هیچ کاری نمیکنیم. دکتر محمدرضا سرگلزایی در کتابشون به نام «حرفهایی برای امروزیها» چه زیبا «سندرم هملت» رو معرفی کردن. سندرم هملت همون سندرمی هست که بسیاری از ما دچارش هستیم یعنی مدتها زمانمون رو به برنامهریزی و محاسبه و سنجیدن شرایط میگذرونیم اما دریغ از یک اقدام عملی و زمانی دست به عمل میزنیم که دیگه خیلی دیر شده. اوفیلیا جان باخته، ملکه جام زهر رو نوشیده و زخم شمشیر زهرآلود لایتریس داره ما رو از پا درمیاره.
از سوی دیگه مکبث روایتگر قدرتطلبی انسان امروزی است. مکبث که روزی سرداری خوشنام و دلیر بود تبدیل به موجودی سفاک و خونخوار میشه که یکی بعد از دیگری اطرافیانش رو از دم تیغ میگذرونه و آخر به دام جنون میافته. مکبث روایتگر وجه مخرب بازی قدرته که در زندگیهای امروزی هم وجود داره. حذف آدمها برای خدمت به اهداف ایگو (منیت درونی) که در نهایت منجر به آماس روانی و فروپاشی روانی انسان میشه.
جادوگران در این نمایش شخصیتهایی بسیار نمادین هستن. از یک جنبه اونها میتونن زنانگی (آنیمای) درون مکبث و هملت باشن. در اینجا با وجه اغواگر و وسوسهکننده این زنانگی ملاقات میکنیم. شخصیتهای مکبث و هملت هیچکدوم در برقراری ارتباط با زن درونشون توفیق نداشتن، به همین خاطر در ارتباط با زنان زندگیشون در دنیای بیرون هم تا این اندازه فاجعهبار عمل میکنن. مکبث فریب دسیسههای همسرش لیدی مکبث رو میخوره. و دست به جنایت میزنه. هملت در پاسخ دادن به عشق زمینی اوفیلیا ناتوانه و باعث جنون و مرگش میشه. کاراکترهای جادوگر در این نمایش طیف متنوعی از انواع جنبههای زنانه رو نشون میدن. سرخوشی، خشم، اندوه، دلبری، نوازش و مهربانی، فریبکاری، عاشقپیشگی و این انتخاب مرد هست که کدوم جنبه از زنانگی درونش رو فرا بخونه. در عمل جادوگری در دنیای بیرون وجود نداره، این مرد هست که انتخاب میکنه کدوم جنبه از زنانگیاش رو زندگی کنه. عصبیت، سرخوردگی و پوچگرایی مرد امروزی نمادی از ارتباط نامناسب با زنانگی درون خودش هست.
از این منظر، شعار نمایش واقعاً شعار درستی است که میگه: «نه هملت، نه مکبث و نه جادوگران ... این داستان من و شماست، همین امروز!»
خدا قوت میگم به گروه نمایش «هنگامهای که هملت به دست جادوگران مکبث کشته شد»
امیدوارم دوستان تیوال برن این کار رو ببینن و ازش لذت ببرن.