عصر جمعه به همراه یکی از دوستانم وارد مجموعه میشویم. مدیریت تالار، از همان بدو امر، شاهکارهای خود را یکییکی به معرض نمایش میگذارد. ورودی زنانه و مردانه دم در حیاط جداست، داخل یکی میشود! جایگاه ما بالکن اول است؛ یک صندلی نیست! دوباره با دوستم سرسرا را دور میزنیم تا یکی از پرسنل را پیدا کنیم و مشکل را بگوییم؛ بهمحض شنیدن این جمله، سری تکان میدهد و در طرفةالعینی در افق محو میشود. به انبار میروم، یک صندلی برمیدارم و مجدداً سرسرا را دور میزنیم. دید از بالکن به کل صحنه چندان میسر نیست. باید کج بنشینید یا گردن کج کنید. پشت سر من چند نفر کل نمایش را سرپا و ایستاده تماشا میکنند. گروه ارکستر عالیست. آوازها و آهنگها و رقصها هم خوباند، اما حذف بخشی از آن، به قصه لطمهای وارد نمیکند. طراحی لباس، دکور و صحنه و نورپردازی بینظیر است. نمیدانم از یک نمایش موزیکال چقدر میتوان انتظار داشت؛ اما بهجز صحنهی دادگاه، عملاً داستانی فاقد محتوا بود. بازی دو نفر (پسر بچهی تاجر و پیرمرد سرپرست دزدان) فراتر از انتظار است. اما بهضرس قاطع میتوان گفت حضور سه ستارهی سینما در این کار، بهجز تضمینی برای برگشت مالیِ هزینههای سرسامآور این اثر، علت دیگری ندارد. چهبسا یک بازیگر باتجربهی تئاتر، بسیار بهتر از این عزیزان از پس این نقشها برمیآمد. نمایش پایان مییابد، عوامل را تشویق میکنیم و همراه دوستم پیش از خروج، از همان طبقهی نخست کمی لابی را تماشا میکنیم. بهیکباره خانمی لاغراندام که نشان میداد از کمبود برخی مواد مغذی رنج میبرد، با چشمان از حدقهدرآمده و خونگرفته پشت عینکاش، زامبیوارد بهسوی ما میآید و با چنان توپ و تشری بیرونمان میکند، تو گویی علت تأخیر تمامی تئاترهای تهران و حومه را در ما دیده است! در مدت شش سالی که تئاتر میروم، چنین میزان پرخاشگری ندیده بودم. تئاتر یک مکان فرهنگی-هنری است و پرسنل خاص خود میطلبد. تالار رودکی خاطرات چندین نسل است و حرمت دارد. اجازه دهید مخاطبان عام تئاتر مثل ما، با خاطرهی خوش آنجا را ترک کنند. در مجموع، با تشکر و خستهنباشید به تمام عوامل نمایش، کاری است که به یک بار دیدن میارزد، نه بیشتر.