در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مصطفی ملائی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:20:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
زندگی، تلخ‌ترین شوخی جهان هستی با ما بود. آن‌گاه که بدون پرسش و خواهش به ضیافت ناآشناها فراخوانده شدیم و دقایق را به بازی‌گوشی و شیطنت گذراندیم؛ ... دیدن ادامه ›› غافل از اینکه روزی باید تک‌تک پای میزهای محاکمه بنشینیم تا از کرده‌ها و نکرده‌های خود ابراز عذر و تقصیر کنیم. در حالی‌که ما نیز قربانی بودیم. و آن که ما را قربانی کرد، خود نیز قربانیِ دیگری بود و این چرخه الی‌الابد و مسلسل‌وار رهایمان نکرد. کی راز بزرگترین دروغ جهان هستی برایمان فاش می‌شود؟ کی از توهم و رؤیای «جدایی» و «من» و «تو» بیدار می‌شویم؟ کی چشم‌هایمان را می‌شوییم و گذشته را می‌بخشیم؟ کی مسکّن‌ها را کنار گذاشته با دردها مسئولانه مقابله می‌کنیم؟ کی درک می‌کنیم زمانی به‌جز «حال» وجود ندارد؟
آرش سنجابی نشان داد در ژانر رئالیسم جادویی به نتایج مناسب و درخوری رسیده؛ چراه «بولدوزر» از کار قبلیِ ایشان در همین ژانر (پوست‌انداختن) بسیار قوی‌تر بود. فضای کار (نور و حال و هوای بصری) برخلاف موضوع، نه‌تنها حزن‌انگیز نبود، بلکه با شوخی‌های ایمان اشراقی _که انصافاً با کاراکتر تیپیکال لمپن از پس بار کمیک کار به‌خوبی برآمد_ باز هم از بار غم‌آلود اثر کاست. شبنم قلی‌خانی در جای کاملاً درستی قرار گرفته و بازی بی‌نظیری ارائه می‌کند؛ برعکسِ پویا امینی که قابلیت‌هایش در پسِ یک کاراکتر رخوت‌انگیز، هدر می‌رود. شلوغی صحنه و تعداد نسبتاً زیاد بازیگران نیز به‌مدد متن شُسته‌رُفته، کاملاً قابل دفاع و توجیه است. گرچه اعترافات می‌توانست موضوعات مهم‌تر و وسیع‌تری را شامل شود.
یک کار خوب در هوای پاکیزه‌ی پاییزیِ این شب‌های تهران... توصیه می‌کنم نمایش را ببینید.
اکر دوستانی که منظورم خوانده اند نظرشان را بگویند درمورد این نمایش ممنون می شوم.تشکر.
۰۱ آذر ۱۳۹۷
جناب ملایی گرامی ظاهرا سال قبل توسط خانم فروزند به نام مافیا اجرا شده بود. وبه نظر اینجاب از نکته های منفی این نمایش نداشتن طراحی صحنه بود.
۰۴ آذر ۱۳۹۷
درود خانم مینا. پوزش می‌خواهم که پاسخ ندادم. مدت زیادی نبودم. بله، تا آنجا که خاطرم هست، طراحی صحنه چنگی به دل نمی‌زد و اساساً «طرحی» در کار نبود که قابل نقد باشد :))
۱۹ تیر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز درباره‌ی این کار و اتفاقاتی که در انتهای نمایش رخ می‌دهد، شنیدم. می‌دانم کسی که اثری را ندیده است، نمی‌تواند درست و همه‌جانبه به نقد و اظهارنظر بپردازد. اما سؤالی که پیش می‌آید این است که با هر منطق و متر و معیاری، چگونه می‌توان شکنجه و کشتار یک جاندار را به‌صورت زنده و واقعی روی صحنه برد؟ آن هم هر شب! آیا به دوران روم باستان و نمایش‌های گلادیاتوری بازگشته‌ایم؟ چرا فکر می‌کنیم نمایش خشونت به‌صورت عریان، باعث درس‌گرفتن و عبرت است؟ جامعه‌ی بیمار و افسرده‌ی ما امروز از دیدن صحنه‌های زشت در خانه و کوچه و خیابان خسته‌تر از آن است که عرصه‌ی مقدس هنر را نیز به آن بیالاییم. فارغ از هر توجیه فلسفی نابخردانه، بیاییم کمی زیبایی خلق کنیم.
کاش بیشتر توضیح میدادید!!
چه حیوانی؟
۲۵ مهر ۱۳۹۷
جناب لهاک عزیز. به‌یقین شما محترم‌ترین فردی هستید که تابه‌حال در فضای مجازی طرف مجادله و مخالفت داشتم. به سیرت پاک شما درود می‌فرستم و اگر در گفتگو پای از مدار رأفت و انصاف بیرون نهادم، صمیمانه پوزش می‌خواهم. در پناه یزدان باشید.
۲۶ مهر ۱۳۹۷
جناب ملائی نازنین
بر من ببخشید اگر در نوشتارم ایهام منجر به سوتفاهم شد
معاشرت مبنای مباحثه ماست و به یقین رویش از همین مواجهه به وجود میاد
ارادتمندم و خوشحالم از هم صحبتی با شما
۲۶ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سوژه‌ی «شراب» بسیار هوشمندانه، جسورانه و بدیع انتخاب شده است. همچنین صحنه‌آرایی بسیار سخت و پرزحمت کار، ناشی از احترام و ارزش عوامل برای مخاطب و کار خود بوده است. برای اجرای اول، کمی مشکلات در اجرای بازیگران به‌چشم می‌خورد (مثل نامفهوم‌بودن برخی دیالوگ‌ها و هیجانات و سروصداهای اضافی) که مطمئناً در اجراهای بعدی اصلاح خواهد شد. اما نکته‌ای که در بسیاری از آثار با عنوان «طنز تلخ» اخیراً دیده‌ام _مثل همین کار_ از ابتدا تا دوسومِ نمایش، با شوخی‌های نازل و سبک و تکراری مواجهیم و درست در یک‌سوم پایانی کار پس از گره‌گشایی‌ها و برملاشدن رازها، فضای نمایش به‌شدت تلخ و گزنده می‌شود و از آنجا که بیننده هنگام خروج، غالباً اواخر کار را به‌یاد می‌آورد، نمایشنامه‌نویسان عامدانه و هوشمندانه از این ترفند بهره می‌برند. در کل کار خوبی بود و دیدن یک‌باره‌ی آن را توصیه می‌کنم.
پی‌نوشت1: با عرض پوزش از دوستان فرهیخته، کثرت استفاده از واژه‌ای که با «گ» آغاز و به «ه» ختم می‌شود، در آثار تئاتری و سینمایی، مایه‌ی افتخار و مباهات نیست که بدان تا این حد مبادرت می‌ورزند!
پی‌نوشت 2: تهویه‌ی سالن حافظ نیز چنگی به دل نمی‌زد.
پی نوشت یک دیگ مایه افتخار و مباهات هنری شده و حالا یکی از هزاران موارد جا به جایی ارزش های فرهنگی به حساب میاد
۱۱ مرداد ۱۳۹۷
متوجه فرمایش شما هستم. به‌هر روی، برگشت مالی کار روی این مسائل تأثیرگذار است. شاید بتوان گفت در اغلب نمایش‌های امروز، بیش از آنکه به پیامدهای فرهنگی محتوا و دیالوگ‌ها _فارغ از درست یا غلط بودن_ پرداخته شود، «کف‌گرفتن» و رضایت بخش اعظم مخاطبین (با باورها و زمینه‌ی فرهنگی مشخص) هنگام خروج از سالن در نظر گرفته می‌شود و این بحث مفصلی می‌طلبد.
۱۱ مرداد ۱۳۹۷
تهویه رو نمیدونم ولی اکوی سالن حافظ جفاها در حق نمایش ها کرده با دیالوگو هایی که در تاریکی بلعیده..
۱۱ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آری، آری، زندگی زیباست؛
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست؛
گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست؛
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست...
عشق و علاقه و انگیزه‌ای بالاتر از غم نان می‌تواند یک‌سال و نیم تلاش بی‌وقفه، سفر به تمام نقاط ایران و هزینه‌هایی سرسام‌آور این کار را توجیه نماید. با اینکه خود را آماده کرده بودم تا یک فیلم چهل‌دقیقه‌ایِ کمتر از معمول ببینم، اما نریشن‌های گرم و شیوا، تصویربرداری بی‌نقص، نماهای بی‌نظیر، فضاسازی دلپذیر و... نشان از این دارد که علی‌رغم نداشتن سررشته از سینما و فیلم‌سازی، کارگردان، دوربین و قاب تصویر را می‌فهمد، چون ساحت هنر را درک می‌کند. تنها جایی که با اثر هم‌سلیقه نبودم، بخش طراحی لباس و چهره‌پردازی‌ست که مایلم در این‌گونه اثار، کمی جلوه‌ی بیشتری از تاریخ کهن ایران‌زمین در آن دیده شود که صدالبته سازنده می‌دانست چه می‌خواهد و حتماً اندیشه‌های خود را لحاظ کرده است.
پی‌نوشت 1: امیدوارم استقبال از این کار، هیلا صدیقی را به‌اندازه‌ای دلگرم کند تا ساخت این گونه آثار اسطوره‌ای_ میهنی را ادامه دهد.
پی‌نوشت 2: ده امتیاز منفی و سه چراغ خاموش برای سالن پردیس چهارسو که به‌دلیل نقص در سیستم پخش، در اوج کار، یک‌ونیم دقیقه از فیلم دچار پرش شد.
یک آغاز کوتاه سرحال، میانه‌ی پر از کشمکش و پایانی درست و شفاف، اجراهای درجه‌یک از بازیگران توانمند و کنایه‌های به‌جایی که ظریفانه لابلای متن اصلی گنجانده شده بود تا نابسامانی‌های امروز را مورد تاخت قرار دهد. فارغ از چند موردِ اندک شوخی‌های کلیشه‌ای و نخ‌نما در برخی صحنه‌ها، زمان‌بندیِ تعلیق‌های لازم برای گرفتن خنده و فاصله‌ی بین شوخیها، به‌درستی رعایت شده بود. در مجموع از کار گروه لذت بردم اما شخصاً دیشب احساس کردم کارگردان محترم جناب نادری، از ابتدای نمایش تمرکز لازم را ندارند و کمی آشفته و عصبی به‌نظر می‌رسند و این انرژی منفی به سایر عوامل نیز منتقل شده بود. به هر روی، این مسائل نیز جزئی از کار است و این گروه حرفه‌ای مسلماً تا پایان مدت اجرا، بیشتر و بیشتر خواهند درخشید.
سیدمحمدصادق سیادت (siyadat)
با سپاس از لطف و محبت شما
باتوجه به سبقه کاری آقای اتابک نادری، بعید میدانم چنین اتفاقی رخ داده باشد و اگر اتفاقی رخ داده است، بدون شک تشخیص ایشان به عنوان کارگردان برای بازی بوده است؛ با این وجود به دلیل اهمیت بسیار بالای نظرشما دوست عزیز، حتما این اتفاق را به اطلاع ایشان خواهم رساند.
۲۸ فروردین ۱۳۹۷
درود جناب سیادت عزیز.
معمولاً این‌گونه پیشامدها زمانی که کارگردان خود به ایفای نقش می‌پردازد، به‌جهت حساسیتی که طبیعتاً در هرچه بهتر شدن کار احساس می‌کند، رخ می‌دهد و بر ایشان نمی‌توان خرده گرفت. اما در مجموع، از کار راضی بودم. پاینده باشید.
۳۱ فروردین ۱۳۹۷
سیدمحمدصادق سیادت (siyadat)
سپاس از شما جناب مولائی
۳۱ فروردین ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آبی مایل به صورتی تنها نمایشی است که مجاز است تلخ و غم‌آلود و گزنده باشد، مجاز است بگریاند و چشم‌هایمان را بشویَد که نگاهی تازه و انسانی به مقولهٔ دگرباشان داشته باشیم. تمام سال‌هایی که با این جماعت در فضای مجازی تماس داشتم و بعد از مدت‌ها فهمیدم که و چه هستند، جلوی چشمم آمد. آدم‌هایی که بینشان نخبه و هنرمند هم کم نبود. ولی چیزی که بیشتر از همه در ارتباط با این قشر به چشم می‌خورد، تنهایی مفرطی بود که برای گریز از آن به دامان شبکه‌های اجتماعی پناه می‌بردند. غالباً به‌جهت راحتی بیشتر، مسئلهٔ خود را مکتوم می‌داشتند و معدودی نیز آن را فریاد می‌زدند و حتی گاهی مشکل ایجاد می‌کردند.
می‌خوام مراتب قدردانی و سپاس ویژهٔ خود را به ساناز بیان عزیز برسانم که دست روی چنین موضوعی گذاشته است. شاید سلیقه‌ام با نحوهٔ نگارش نمایشنامه و صحنه‌آرایی چندان همسو نباشد، اما نمی‌توانم شگفتی‌ام را از بازیگردانی بی‌نقص و اجراهای درخشان بهنام شرفی، محمدهادی عطایی و نسیم ادبی ابراز نکنم. صفت بی‌نظیر هم برایشان کم است. ضمن اینکه زن روسپی می‌توانست در نمایش نباشد و به‌جای آن، یکی از نمایندگان قشر همجنسگراها معضلات خود را بیان کند که به باور من تعدادشان بیشتر از هرمافرودیت‌هاست.
در پایان جا دارد نظر یکی از عرفا و فلاسفهٔ شهیر معاصر را مرور کنیم:
«هیچ‌کدام از ما نه کاملاً مرد هستیم، نه کاملاً زن؛ ما نقش زن و مرد را برای مدتی بازی می‌کنیم و این نقش‌ها به‌مرور زمان و با فرارسیدن کهنسالی، جابه‌جا ... دیدن ادامه ›› می‌شود.»
(داخل پرانتز، سلامی عرض می‌کنم به خانم نسبتاً مسنی که ردیف اول نشسته بود و وقتی خواستم روی تشکچهٔ کنارش بنشینم، مانع شد و گفت: «جای دوستمه» و من می‌دانستم دروغ می‌گوید اما یک پله عقب‌تر بدون تشکچه و پشتی نشستم. بلافاصله برگشت به رفیق شفیقش که کنار من نشسته بود گفت: «حالا راحت پاهاتو دراز کن!» در تمام طول این دو ساعتی که یک جای سفت و ناراحت را تحمل می‌کردم، این دو عزیز دستمال از جیب درآورده اشک‌ها را به‌گونه‌ای پاک می‌کردند که آن ده‌من آرایش متلاطم نشود؛ اما دوست من، شما که در عمل به انسانِ واقعیِ کناردستی‌ات رحم نمی‌کنی و مروّتت از یک مرغ کمتر است، آیا برای دوجنسه و ترنس در نمایش دل می‌سوزانی؟! شوربختانه خودخواهی در این کشور، ارتباطی به میزان درآمد، سواد، طبقهٔ اجتماعی و باورهای مذهبی ندارد. چیزی عمیق‌تر از این حرف‌هاست...)
«در جنگ‌ها همیشه مردان می‌میرند و زنان، فرزندان دشمن خود را به دنیا می‌آورند.» _چنگیزخان.
اجتناب از جنگ، در طول تاریخ، محال به‌نظر می‌رسد. در عصر کهن، این حداقل چیزی بود که نفس مردانه را راضی می‌کرد و در عصر جدید، سیاستمداران، از میل به قدرت‌نمایی و هیجانات بشر، در راستای اهداف مختلفی از جمله بیرون‌کشیدن اقتصاد از رکود، نهایت استفاده را برده‌اند. همان سیاستمدارانی که کمترین آسیب را از این آفت شوم می‌برند. اما زخم‌های جنگ برای افراد بی‌گناه، التیام‌ناپذیر است. گزارش‌های تکان‌دهنده‌ای از تجاوز جنسی در جنگ بین‌الملل دوم به دو میلیون زن آلمانی توسط متفقین (روس‌ها و انگلیسی‌ها)، دویست‌هزار زن چینی و کره‌ای توسط ارتش ژاپن و بیست‌هزار زن بوسنیایی توسط سربازان صرب اخیراً ثبت شده است. زنان کشور مغلوب، اسیر گشته، به بردگی و روسپی‌گری اجباری تن می‌دادند. اغلب این تجاوزات، یک حربهٔ جنگی برای ایجاد رعب و وحشت و زودتر به زانو درآوردنِ حریف محسوب می‌شد. آنچه بر جای می‌ماند، نابودیِ عزت‌نفس زنی بود که به‌جای داشتنِ یک خانوادهٔ خوشبخت در کنار همسر و فرزندان، ثمرهٔ دشمن را بر دامان خود می‌دید.
بهار محمودزاده در این کار، سراغ ایدهٔ جسورانه‌ای رفته است؛ لکن در متن، کمی محافظه‌کاری به چشم می‌خورد. به‌شخصه معتقدم این سوژه در مدیوم سینما بهتر و اثرگذارتر ساخته و پرداخته می‌شود اما در تئاتر، برای نمایش قدرت تخریب و آثار شوم جنگ، کارگردانیِ بسیار قوی و خلاقانه می‌طلبد. شبنم قلی‌خانی مثل همیشه خوب و الهه شاه‌پرست بازی روانی به نمایش گذاشته، اما مهدی ماهانی با اجرای سرد و کسل‌کننده‌اش شاید گزینهٔ مناسبی برای نقش مورد نظر نبود. از جمله کارهاییست که از نور و صدای امواج دریا و موسیقی، بسیار بجا و اثرگذار استفاده شده است. خوشبختانه از ناسزا و دیالوگ‌های زشت و شوخی‌های سخیف هم در این اثر خبری نیست و برای تماشا کنار خانواده مناسب است. سخن آخر، برای علاقمندان تئاتر که تمایل دارند در کنار تمام آثاری که با استفاده از جلوه‌های بصری و ساز و آواز و رقص و بزن‌وبکوب جلب مخاطب می‌کنند، این نمایش، در ساحت اندیشه و تأمل و جزو کارهای شریف حوزهٔ تئاتر است.
ممنونم از نظر و وقتی که برای ما گذاشتین
۱۶ بهمن ۱۳۹۶
سپاسگزارم. با آرزوی توفیق روزافزون خانم محمودزاده.
۱۷ بهمن ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عصر جمعه به همراه یکی از دوستانم وارد مجموعه می‌شویم. مدیریت تالار، از همان بدو امر، شاهکارهای خود را یکی‌یکی به معرض نمایش می‌گذارد. ورودی زنانه و مردانه دم در حیاط جداست، داخل یکی می‌شود! جایگاه ما بالکن اول است؛ یک صندلی نیست! دوباره با دوستم سرسرا را دور می‌زنیم تا یکی از پرسنل را پیدا کنیم و مشکل را بگوییم؛ به‌محض شنیدن این جمله، سری تکان می‌دهد و در طرفةالعینی در افق محو می‌شود. به انبار می‌روم، یک صندلی برمی‌دارم و مجدداً سرسرا را دور می‌زنیم. دید از بالکن به کل صحنه چندان میسر نیست. باید کج بنشینید یا گردن کج کنید. پشت سر من چند نفر کل نمایش را سرپا و ایستاده تماشا می‌کنند. گروه ارکستر عالیست. آوازها و آهنگ‌ها و رقص‌ها هم خوب‌اند، اما حذف بخشی از آن، به قصه لطمه‌ای وارد نمی‌کند. طراحی لباس، دکور و صحنه و نورپردازی بی‌نظیر است. نمی‌دانم از یک نمایش موزیکال چقدر می‌توان انتظار داشت؛ اما به‌جز صحنه‌ی دادگاه، عملاً داستانی فاقد محتوا بود. بازی دو نفر (پسر بچه‌ی تاجر و پیرمرد سرپرست دزدان) فراتر از انتظار است. اما به‌ضرس قاطع می‌توان گفت حضور سه ستاره‌ی سینما در این کار، به‌جز تضمینی برای برگشت مالیِ هزینه‌های سرسام‌آور این اثر، علت دیگری ندارد. چه‌بسا یک بازیگر باتجربه‌ی تئاتر، بسیار بهتر از این عزیزان از پس این نقش‌ها برمی‌آمد. نمایش پایان می‌یابد، عوامل را تشویق می‌کنیم و همراه دوستم پیش از خروج، از همان طبقه‌ی نخست کمی لابی را تماشا می‌کنیم. به‌یکباره خانمی لاغراندام که نشان می‌داد از کمبود برخی مواد مغذی رنج می‌برد، با چشمان از حدقه‌درآمده و خون‌گرفته پشت عینک‌اش، زامبی‌وارد به‌سوی ما می‌آید و با چنان توپ و تشری بیرون‌مان می‌کند، تو گویی علت تأخیر تمامی تئاترهای تهران و حومه را در ما دیده است! در مدت شش سالی که تئاتر می‌روم، چنین میزان پرخاشگری ندیده بودم. تئاتر یک مکان فرهنگی-هنری است و پرسنل خاص خود می‌طلبد. تالار رودکی خاطرات چندین نسل است و حرمت دارد. اجازه دهید مخاطبان عام تئاتر مثل ما، با خاطره‌ی خوش آنجا را ترک کنند. در مجموع، با تشکر و خسته‌نباشید به تمام عوامل نمایش، کاری است که به یک بار دیدن می‌ارزد، نه بیشتر.
مریم زارعی، *مریم*، امیرمسعود فدائی، نیلوفر و هادی پاک این را خواندند
طهورا گروسی و تینا این را دوست دارند
تالار وحدت یکی از بی کیفیت ترین سالن های اجرا هست. صندلی های سالن بسیار قدیمی و موقعیت بالکن ها برای تماشای تئاتر بسیار نامناسب هستند. متاسفانه چندمین نمایش هست که چون در این سالن اجرا میشه، رغبت نمیکنم برم ببینم.
۱۸ آذر ۱۳۹۶
تالار وحدت مدتهاست که احترام به مخاطب رو فراموش کرده... نه به شخصیت افراد احترام میذاره و نه با تاخیرای طولانی برای وقت مردم ارزشی قائله. درست از همون موقع که چند سال پیش برای تماشای اپرای آنسامبل تهران به تالار وحدت رفتم و دم در حراست خانم ها، من و خیلیای دیگه رو بخاطر آستین سه ربع مانتو راه ندادند و ما مجبور شدیم بریم از سوپر مارکت سر خیابون جوراب زنونه بخریم بکشیم دستمون تا بتونیم بریم تو و دقیقا بلافاصله بعد از ورود همه مون اون جورابای مزخرف رو دربیاریم و بقیه ی راه رو مجددا با مانتوهای آستین سه ربع ادامه بدیم، هربار بعد از اون به تالار وحدت رفتم با یه حس بدی رفتم. محیط فرهنگی دیگه واژه ی مناسبی برای توصیف این مجموعه نیست متاسفانه. منم دیگه چندان رغبتی ندارم برم تالار وحدت. بیشتر از اینکه محیط فرهنگی باشه شده صرفا محل بیزنس و بدعت گذاری های مالی.
۲۷ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید