زندگی، تلخترین شوخی جهان هستی با ما بود. آنگاه که بدون پرسش و خواهش به ضیافت ناآشناها فراخوانده شدیم و دقایق را به بازیگوشی و شیطنت گذراندیم؛
... دیدن ادامه ››
غافل از اینکه روزی باید تکتک پای میزهای محاکمه بنشینیم تا از کردهها و نکردههای خود ابراز عذر و تقصیر کنیم. در حالیکه ما نیز قربانی بودیم. و آن که ما را قربانی کرد، خود نیز قربانیِ دیگری بود و این چرخه الیالابد و مسلسلوار رهایمان نکرد. کی راز بزرگترین دروغ جهان هستی برایمان فاش میشود؟ کی از توهم و رؤیای «جدایی» و «من» و «تو» بیدار میشویم؟ کی چشمهایمان را میشوییم و گذشته را میبخشیم؟ کی مسکّنها را کنار گذاشته با دردها مسئولانه مقابله میکنیم؟ کی درک میکنیم زمانی بهجز «حال» وجود ندارد؟
آرش سنجابی نشان داد در ژانر رئالیسم جادویی به نتایج مناسب و درخوری رسیده؛ چراه «بولدوزر» از کار قبلیِ ایشان در همین ژانر (پوستانداختن) بسیار قویتر بود. فضای کار (نور و حال و هوای بصری) برخلاف موضوع، نهتنها حزنانگیز نبود، بلکه با شوخیهای ایمان اشراقی _که انصافاً با کاراکتر تیپیکال لمپن از پس بار کمیک کار بهخوبی برآمد_ باز هم از بار غمآلود اثر کاست. شبنم قلیخانی در جای کاملاً درستی قرار گرفته و بازی بینظیری ارائه میکند؛ برعکسِ پویا امینی که قابلیتهایش در پسِ یک کاراکتر رخوتانگیز، هدر میرود. شلوغی صحنه و تعداد نسبتاً زیاد بازیگران نیز بهمدد متن شُستهرُفته، کاملاً قابل دفاع و توجیه است. گرچه اعترافات میتوانست موضوعات مهمتر و وسیعتری را شامل شود.
یک کار خوب در هوای پاکیزهی پاییزیِ این شبهای تهران... توصیه میکنم نمایش را ببینید.