زیبایی متن و اجرای دلنشین، روایت هایی که تماشاچی را اپیزدی بعد دیگری بیشترو بیشتر با روح نمایشنامه درگیر میکند. معنا دار بودن تمام روایات به ظاهر منفصل و در امتداد دیگری که به ظرافت و ذکاوت آقای رحمانیان در قصه های روزمره پیچیده شده بودند و زنده کردن بی اغراق و ضمنی افراد و وقایعی از تاریخ کمتر از ۵۰ سال ایران در حین نمناکی چشم و خندیدن لب ها و نهایتا اپیزود پایانی: همین اکنون همین حالا که هومن هم میرقصد و هم میگرید و روبه تماشاگر با او حرف میزند مستقیم ... و در نهایت به زیبایی توی تماشاچی که همین لحظه جزئی از قصه هستی میشنوی که این تماشاخانه قبلا زایشگاه بوده انگار که این مکان همواره محل تولد است... بازیهای خوب و درست دلنشینی کار را تمام میکرد. من شخصا چند اجرای آقای رضا یزدانی را نپسندیدم اما در کل کار خوب و قابل تامل و شیرینی بود پیکان جوانان. فقط یک سوال برام تا الان باقی موند: اون پیکان واقعی بود؟ واگر آره چه جوری وارد سالن کرده بودنش :)