در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رویا پاک سرشت درباره نمایش تب سرد روی پیشانی داغ: سیاهچاله هایی که کابوس می شوند در مستند زندگی تئاتر تب سرد روی پیش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:01:35
سیاهچاله هایی که کابوس می شوند در مستند زندگی

تئاتر تب سرد روی پیشانی داغ را دیشب دیدم و پیش از هر چیز سپاسگزارم از بخش حراست و هماهنگی های ... دیدن ادامه ›› تئاتر شهر که انصافا به لحاظ آنتایم بودن و کم تاخیر برگزار شدن اجراها جزو بهترین ها هستند . آن هم در شرایطی که برخی از سالن ها تا 1 ساعت تاخیر را به مخاطبان تحمیل می کنند.

تب سرد روی پیشانی داغ قهرمان نداشت . درواقع هر یک از شخصیت ها می توانستند محور داستان باشند و نباشند . دختری که قصد مهاجرت داشت و به همین بهانه حاضر بود وارد زندگی زناشویی یک مرد متاهل شود . زنی که دیگر از حجم خیانت های شوهرش به تنگ آمده بود و تصمیم گرفت تلخی های زندگی را ترک کند. پسر معلول ذهنی که گرچه ظاهرا به شیمای داستان اظهار علاقه می کرد اما در قلبش نازی را ستایش می کرد و در نهایت مردی که مهاجرت را برای دور زدن خانواده اش انتخاب کرد .
بازی ها روان بودند و مناسب اما دیدن دوباره آقای دهکردی غنیمتی بود دوست داشتنی .

شروع نمایش و پایان آن به جا و مناسب بود و نویسنده از همان ابتدا تکلیف مخاطب را روشن کرد که قرار است با یک سیاهچاله رو به رو شود . سیاهچاله ای که به مرور زمان ، محو می کرد (طلاق نازی ) اسیر می کرد (ماندن شیما نزد پارسا ) و مبهم می کرد (نامشخص بودن تکلیف مرد خانواده در غربت ) .

جالب ترین بخش متن برای من جایی بود که در یکی از کابوس های پارسا ، از زبان پارسا اشاره می شد به موضوع جبر و اختیار . در بخشی از کابوس ، پارسا می گوید ؛ما همه در سیاهچاله ایم ، شیما هم در این سیاهچاله است ، او خودش این را خواسته و انتخاب کرده ...

من این نوع روایت را دوست دارم . روایتی که به مخاطب می گوید ، حضور کاراکتر ها در وضعیت فعلی نه زاده جبر بلکه حاصل اختیار آن هاست .
تصمیم نازی برای ترک خانواده (علیرغم نگرانی هایش برای پارسا ) و یا تصمیم شیوا برای پیوستن به مردی متاهل و دروغ پرداز، کاملا ارادی است .
تشبیه شرایط به سیاهچاله های فضایی نیز ایده ای بسیار خوب بود که با پرداخت های مناسب صحنه در حین خواب دیده های پارسا کامل تر می شد .
به طور کلی من این اجرا را دوست داشتم

* *اما فارغ از اجرا می خواهم ابراز تاسف کنم برای یکی از مخاطبان که دیشب مدام و بی دلیل در لحظاتی که اساسا خنده معنا نداشت می خندید . خنده هایی که آنچنان بی جا بودند که من را نگران قدرت تعقل ایشان و فقدان شدید فرهنگ و هوش اجتماعی وی می کرد .
از سوی دیگر علیرغم تذکر ابتدایی برای خاموش یا سایلنت کردن موبایل ها باز هم حین اجرا موبایل یک تماشاگرنما زنگ خورد و ایشان در کمال خونسردی پاسخ گو و مشغول مکالمه شدند . آن هم درست در شرایطی که دقیقا در صحنه نیز پیام دهکردی با موبایلش سخن می گفت (به عنوان بخشی از نقشش )
کاش همزمان با تلاش برای بالا بردن آمار علاقه ملت به تئاتر و هنر ، کمی هم روی غنای فرهنگی آنان کار کنیم ....**