در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مریم درباره نمایش عاقبت عشاق سینه چاک: بارنی کشمن مردی 41 ساله، بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک، فکر مرگ و حس اینکه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:09:34
بارنی کشمن مردی 41 ساله، بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک، فکر مرگ و حس اینکه تا این زمان «زندگی» نکرده، او را وسوسه می‌کند که حس زنده بودن و قبل از ... دیدن ادامه ›› مرگ کاری! کردن را با ارتباط با زن ( یا زنان )جدیدی تجربه کند.اثبات وجودی خود با دیدن در آیینه چشم دیگری. از الن ناوازیو می‌پرسد آیا جذاب است؟و یک زن از چه چیزی در او ممکن است خوشش بیاد؟ تأیید دیگران در فقط ۲ ساعت از یک بعد ازظهر می تواند تا آخر عمر و رسیدن مرگ به او اطمینان بدهد که زندگی کرده. به حرف الن گوش می‌کند و برای رابطه بعدی لباس اسپرت و راحت می‌پوشد. برای دانستن روابط غیرعادی بوبی میشل کنجکاو است و تلاش می‌کند از جزئیات باخبر شود.خود را به ماری جوانا می‌سپارد تا همپای نسل جوان به پوچی برسد. اما همرده او در سومین ماجراجوییش، جنت فیشر، دوست خانوادگی آنهاست که والیوم می‌خورد، مالیخولیا دارد و از خیانت همسرش ضربه خورده و به دنبال انتقام از اوست. بارنی، همچون تجربیات قبلی، به دنبال صحبت کردن و ایجاد یک رابطه انسانی نیست. همانطور که الن گفت اگر به آنچه می خواست می‌رسید، از فردا با خیالی راحت! به کار رستورانش می‌پرداخت و الن را فراموش می‌کرد. ولی هنوز نرسیده و با این انتخابها هم امیدی به رسیدنش نیست.
هر 4 نفر این نمایش دچار بحران هویتند و جز بوبی میشل جوان، دچار بحران میانسالی نیز هستند.
الن به دنبال گرم شدن و حس زنانگی است. جنت به دنبال انتقام از شوهرش و شاید امیدوار شدن به انسانیت. الن برای 80 دلار و بوبی برای فقط 20 دلار. الن پر از اغراق در حرکات است. انگار تنها خواسته‌اش گرم شدن است تا فراموش کند که «هیچی» نیست و شاید خود را لایق روابط انسانی نمی‌داند. بوبی هم برای فراموش کردن عشقش به مردی متأهل و ناتوانی در «نه» گفتن به روابط بیمارگونه‌اش به ماری جوانا پناه برده. جنت به همه بدبین است و ته دلش می خواهد شوهرش را از گناه تبرئه کند. می‌خواهد به خود ثابت کند که مردم جز نجابت و حماقت می‌توانند جور دیگری هم باشند. زندگیش پر از عدد و رقم و آمار شده. مانند ظاهرش ظریف و شکننده است و با خیانت همسرش تمام باورش به انسانیت زیر سوال رفته. انگار تنها تکیه گاهش در دنیا همسرش بوده که حالا او را در خلأ رها کرده و او ناامیدانه به کیف کوچکش چسبیده و کیفش شده نقطه اتصالش، به زمین، به انسانیت، به نجابت. جنت، بارنی را به شک به همسرش، تلما، به بیداری می‌کشاند. شکی بی پایه و اساس. از نظر جنت مردم یا نجیبند یا احمق پس بارنی باید انتخاب کند که خودش و زنش از کدام دسته‌اند. بارنی تکان می‌خورد. بارنی آرام و تا حدی خجالتی و دست و پا چلفتی، دست به خشونت می‌زند تا دفاع کند. از نجابت و تواضع و مهربانی‌اش که انگار از بین رفته. برای به دست آوردن آنها به سمت همسرش برمی‌گردد. به سمت نجیب‌ترین آدم در دنیای خودش. تلمای متواضع و مهربان. اما ظاهرا تلما هم چندان مهربان نیست. بارنی برمی‌گردد، اما چه بر سر الن و بوبی و جنت می‌اید؟
----
نمایشی با موضوعی که همیشه جذاب و تازه است و بدون زمان و مکان می‌توان با آن ارتباط برقرار کرد که البته بازی روان بازیگران به تشکیل این ارتباط کمک می‌کند. موضوعی اخلاقی که بدون دادن پند و اندرز و شعار، به نتیجه‌ای اخلاق مدار و مطابق عرف ختم می‌شود.
خانم معیریان، با بازی قدرتمند و محکم در نقش زنی که به دنبال حس زن بودن و زنده بودن است، برای اینکه درون متزلزل و ناآرام خود را آرام کند حرکات اغراق کننده دارد و برای اینکه به صدای درون خود که می‌گوید :« تو هیچی نیستی» گوش ندهد فریاد می‌زند. شاید اغراق زیاد در گفتار و رفتار خانم معیریان برای نمایش چنین چیزی باشد.
خانم خلیق نقش یک هیپی بدون اعتماد به نفس را به نمایش می‌گذارد. دختری که ضد و نقیض صحبت می‌کند و تقریباً از آنچه در اطرافش می‌گذرد آگاه نیست. ولی انگار یک ترمز درونی در بازی خانم خلیق وجود دارد. ترمزی که اگر نباشد بازی روان‌تری را از ایشان ببینیم. از نظر من توان خانم خلیق بیشتر است.
خانم گلستانی در نقش زنی افسرده که بسیار ظریف و شکننده است، بسیار خوب و باورپذیر ظاهر شده. به طوری که تماشاگر هر آن حس می‌کند الان فرو میریزد. نحوه ادای کلمات و جملات که با بالا پایین رفتن تن صدا ایجاد می‌کند این تزلزل و فروپاشی و عدم اطمینان را بیشتر نمایان می‌کند. اضطراب و دلهره در حرکات دستها به خوبی نمایان است. تمام این احوالات در لحظه طوفانی برخورد بارنی و جنت به اوج می‌رسند و گویی بعد از عبور طوفان، بسیاری شکها برطرف شده و اطمینان و قدرتی در کلام و رفتار محکم جنت دیده می‌شود. آدمهایی که از طوفان عبور کنند، دیگر همان آدمهای قبل نخواهند بود.
و آقای تشکر که طنز موجود در شخصیت بارنی و موقعیتهای موجود را با توانایی های خویش بسیار ظریف به نمایش می‌گذارد و در عین حال گذار از آدمی دست و پا چلفتی به آدمی که خشونت به خرج می‌دهد و در نهایت می فهمد که چه می خواهد را خیلی خوب تصویر می‌کند. البته آدمی که هنوز در مقابل همسرش، مطیع و فروتن است.
ای کاش بین سخنان جنت و خروجش از خانه و تصمیم بارنی برای تماس با تلما فاصله‌ای وجود داشت و بارنی به سرعت به سمت تلفن نمی‌رفت. زمانی برای تفکر درمورد آنچه اتفاق افتاد و تصمیمش برای تماس با تلما لازم بود هم برای بارنی هم برای تماشاگر. در کل گاهی ریتم نمایش بسیار تند و سریع بود و بازیگران انگار فقط پاسخهای حفظ شده را برای هم بیان می‌کردند نه اینکه واقعا پاسخ بدهند.
طراحی صحنه البته به مرور بهتر شد ولی انگار نگاهی به صحنه پردازی تله تئاترهای دهه 60 تلویزیون داشت.

و البته نکته ای که مرتبط با تماشاچیست.. نمایش به عنوان نمایشی با طنز سیاه و انتقادی شناخته می شود و لحظات خنده دار زیادی دارد مانند خود زندگی، ولی گاهی خنده‌های بیش از اندازه تماشاچیان بیشتر عجیب بود تا همراهی کننده.