زمانی نیما سرود: «خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه». آن سالهایی بود که بسیاری از شاعران و نویسندگان و مردمان ما فکر میکردند شوروی بهشت روی زمین است و امیدوارانه از داروگ می پرسیدند:«کی میرسد باران؟» حکایت دل بستن به همسایه فقط حکایت دلبستگی مردمان به باران نبود، تاریخ صد سال اخیر ما پر از دلبستگی حاکمان به «شیرهای همسایه»است؛ چه آنگاه که بندی از بندهای قرارداد خفتبار ترکمنچای، حمایت روسیه از ولیعهدی عباس میرزا و تلاش برای حفظ سلطنت در خاندان وی شد! چه این روزها که دلخوشیم به وتو و موشک های اس فلان...
بگذریم، این قصه را اینجا نباید کش داد، پیشنهاد میدهم بروید و تئاتر خوب شیرهای خان بابا سلطنه را با بازی پرانرژی و جذاب گلاب آدینه ببینید. کار با همراهی موسیقی زنده و جذاب گروه ولشدگان ارائه میشود، البته رقص و آواز چشم و گوش نواز و چاینیز شیر هم دارد!