با سلام و احترام
من کار رو دوست نداشتم روایت قصه یکی دو ساعت از یک شیر زن کوبانی است و برای جلا بخشیدن به روایت همه چیز منتهی به او میشود او تصمیم میگیرد شوهرش میمیرد فرزندش مادرش دوستانش و..... رخت میشورد نان میپزد و...اول اینکه فاصله آنقدر زیاد بود که صداها واضح نبود دوم اینکه بازیها اگزجره و گاهی کم نمک میشد قطعا اوج هم داشت لحظه شاهد بودن مرگ پدر توسط دختر عالی بود اما مجموعا به دید من البته مدیای مناسب کار سینما بود نه تیاتر