در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | باهره فرمانفرمائی درباره نمایش یک روز تابستانی: در یک روز زیبای تابستانی که هوا قطعا آفتابی است آقای خوشبختی و آقای بد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:40:23
در یک روز زیبای تابستانی که هوا قطعا آفتابی است آقای خوشبختی و آقای بدبختی هر دو تصمیم می گیرند بمیرند. بدبختی برای این می خواست بمیرد چون هیچ ... دیدن ادامه ›› وقت به هیچ کدام از خواسته هایش نرسیده بود و دلیل خوشبختی برای مرگ این بود که بعد از رسیدن به تمام خواسته هایش زندگی معنایش را برای او از دست داده بود.
آرتور شوپنهاور می‌گوید زندگی همچون آونگی میان رنج و ملال در نوسان است. از نداشتن چیزها رنج می‌بریم و وقتی هم که به آن‌ها می‌رسیم ملول و خسته می‌شویم.
رنج و ملال در حقیقت خمیر مایه اصلی دو کاراکتر مرد نمایش یک روز تابستانی یعنی به ترتیب ناموف و موف هستند. دو روی یک سکه. دو سر یک طیف احساسات. در هر لحظه از زندگیمان و با هر قدمی که بر می داریم به سمت یکی از این دو احساس کشیده می شویم و زندگیمان بین کمدی و تراژدی مدام در حال تغییر است. اما چه چیزی ممکن است ما را از حرکت پاندولی این آونگ منحوس نجات دهد؟ ویکتور فرانکل در کتاب در جستجوی معنا بیان می کند تنها راه تحمل رنج و مشقت یافتن معنا برای آنهاست که باعث رسیدن به یک زندگی باطنی پر بار و آزادی معنوی می شود و بهترین راه دادن معنا به رنج هایمان عشق است.
در نمایش یک روز تابستانی وقتی سر و کله خانم عشق پیدا می شود رنج دست از خودکشی بر می دارد. او که همیشه منتظر بود روزی به خواسته هایش برسد با دیدن عشق سعی می کند یک شانس دیگر به خود بدهد و برای رسیدن به معشوق ملال را هم با خود همراه می کند زیرا که جرات ندارد تنها با آن روبرو شود. رنج صادق و فروتن است و برای عشق حاضر است تن به هر خفتی بدهد چون که عشق به او معنا می دهد. برعکس ملال، با ظاهر اتوکشیده و شق و رقش، علاقه ای به عشق نشان نمی دهد.
اما عشق. عشق از همان ابتدا شیفته ملال شده است با این وجود به رنج نیز فرصت می دهد تا از خودش بگوید. اما حقیقتا جذب آن نمی شود و هنوز چشمش دنبال ملال است. رنج بسیار آسان به پای او افتاده است در حالی که عشق به دنبال حریف قدرتریست.
خود عشق نیز همزمان دچار رنج و ملال است. در حضور ملال رنج می کشد زیرا که ماهیت واقعیش را زیر سوال می برد و در برابر رنج کسل می شود زیرا که فاقد پیچیدگی است. علاوه بر این جز در لحظاتی کوتاه هیچ گاه هر سه تای اینها در کنار هم دوام نمی آورند.
برای این نمایش می توان پایان های متفاوت دیگری نیز در نظر گرفت. اما هر ترکیبی از این سه احساس ملال، رنج و عشق ناپایدار خواهد بود. به عنوان مثال اگر ملال می رفت رنج می ماند با عشقی که هر لحظه کسل تر می شد و به مرور به وظیفه تبدیل می گشت تا اینکه بالاخره رنج را رها می کرد زیرا که طرد شدن سرنوشت رنج است.
اما در داستان رنج با خوشحالی و امید از بین می رود و عشق مجبور است در کنار ملال قدم بزند در حالی که خودش هم می داند این کار ممکن است باعث رنجشش شود. با این حال به نظر می رسد به این علت نویسنده این پایان تراژیک را برای رنج انتخاب کرده است چون احترام بیشتری برای رنج بشر نسبت به ملال او قائل است. رنج است که به خاطر امید ابدیش انسان را به پیش می راند و بدون حضور او زندگی صرفا ملال بچگانه ای خواهد که ادای فلاسفه را در می آورد. رنج به خودی خود کامل است، جرات عشق ورزیدن را دارد و تنها چیزی که می خواهد اندکی عشق است. ملال اما صرفا استاد بازی های زبانی ست و هیچ گاه نمی تواند شروع کننده یک رابطه عاشقانه باشد با این وجود نیاز دارد تمام وجود عشق را آلوده کند تا بتواند بعد از مدتی به بازی مسخره خود برگردد.
در هر صورت انسان پیوسته در پی قربانی کردن رنج های خویش است و اندک اند انسان هایی که بین تهی بودن و غم، غم را انتخاب می کنند.
این نمایش یک ستاره داشت و او بی شک رضا بهبودی بود.
نقد و تحلیلتون واقعا عالی بود. مرسی :)
۲۱ مرداد ۱۳۹۷
نقد شما , بسیار کامل و شاید از کل نمایش بیش تر در جزییات ورود شده بود.
دیدن آقای پیروزفر همواره جذاب است , آقای بهبودی که بازیگری نمونه هستند, خانم, البته برای بیننده از نظر من کشش عشق و میل دوباره به زندگی را ایجاد نمیکرد ولیکن تلاشی خوبی در این زمینه انجام داده بود.
در کل بعنوان اولین تجربه نمایش که از کارهای آقای پیروزفر داشتم , سادگی دلچسبی را تجربه کردم که باعث میشود بار دیگر هم نمایش های ایشان را تجربه کنم.
۱۳ شهریور ۱۳۹۷
مرسی از نظرتون
۱۴ شهریور ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید