در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | غزل یوسفی درباره نمایش شازده کوچولو: "نمایش شازده کوچولو" "حقیقت رویایی" نوشته غزل یو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:33:40
"نمایش شازده کوچولو"
"حقیقت رویایی"
نوشته غزل یوسفی
آن غروب تابستانی شهریورماه...
حالا این پنج کلمه برایم زیباترین معنا را دارند، نفسگیر بود زمانی که هر ثانیه اش را هزار سال عاشقی کردم، درست همان لحظه ای که بیاد آوردم شازده کوچولو گفت: "عشق دین منست و می توانم حتا برایش بمیرم یا دومیلیارد سال عاشقی کنم"، دانستم هرکسی باید گل سرخی داشته باشد و شازده کوچولویی، پشت پنجره قلبش، روی بهارخواب فکرش، میان رویاهای پرندگان بی مرز خیالش، تا از میان خاک سربرآورد و بیاموزد گاهی بیشتر از نور و آفتاب، به دستی عاشق احتیاج دارد که گرم به سمتش دراز شود برای بلند شدن و بیرون آمدن و دوباره گل دادن و گاهی بیشتر از آب، به باغبانی امن احتیاج دارد تا ریشه های فاسد را جدا کند تا همه بدانند اگر گلی ریخت، برگی افتاد، نباید دلش را دور بریزند و قلبش را تا ابد قفل کنند، زیرا باغبان بس صبور است و مهربان و جوانه های بسیار منتظر آمدن به دنیا. همیشه جایی باید باشد در گوشه قلبت، در امن و امان برای گل سرخی که در تمام دنیا برایت بی همتاست و دوستش داری. برای شازده کوچولویی که خود تو هستی. برای باور کردن باورنکردنی ترین های این زمین و پرتاب کردن حواست به سیاره ای دوردست در ماورای سکوت بکر خیال. برای دوستت دارمهایی که به عمد یا اشتباه ... دیدن ادامه ›› نگفته ای و عشقی که بی سرانجام پایانی داشته بس تلخ آنقدر که تو را حتی از مهر و محبت دور کرده است و دور ریختن همه ترس و وابستگی هایی که مثل گاوهای مقدس میپرستیم.
بعضی از آدمها شازده کوچولو هستند، که دلشان به یک گل سرخ و بره ای درون جعبه بند است. شازده کوچولوها دلشان زور و تعصب نمی خواهد و دیگر حال تنش و همراهی به هر قیمتی را ندارند. شازده کوچولوها عاشق اند، بیقرار، بیتاب. عاشق اند چون تنها هستند. دلشان اعتماد می خواهد و صداقت و شانه ای برای اشکهایشان در سکوت و یک شنونده برای قضاوت نکردن و متهم نکردن و به دار نیاویختن همه آرزوها و تلاشهایشان که قدرشان را کسی ندانسته است و یک همراه برای تحلیل کردن و آگاه شدن به ناخودآگاه.
خلاصه تمام آنچه که باید می بود و نبود، که باید می شد و نشد، که نباید می شد و شد، که نباید می بود و بود، تا هر آنچه می خواهیم اتفاق بیافتد، تا شازده کوچولو بتواند کوله سنگین پر از احساس گناه و ندامتش را زمین بگذارد و دوباره خودش را پیدا کند تا به گمگشته اش برسد همچون یوسف به کنعان. اگر شما هم خیلی ها را که دوستشان دارید و می دانید بارشان سنگین است، دستش را بگیرید و به دیدن تیاتر شازده کوچولو بروید، شاید شانه هایش که خیلی درد می کند و کمرش که شکسته و خم شده، دوباره از نو قامتش استوار شود. چون در درون تمام آدمها سبزهایی هست، آبی ها و سرخها و سپیدها، شاداب و سرزنده که مراقبت می خواهد، رودهایی هست جاری و روان، جنگلهایی پر از چهچهه و نغمه پرندگان و اقبانوسهای آرامی که نگهداری می خواهد و اگر به موقع حواسمان را جمع نکنیم، جز بوته گل سرخی خشک شده، زمینی پر از مار و روباه های اهلی نشده، پروانه های مرده و پرندگانی که دیگر نمیخوانند، برایمان باقی نمی ماند. همه چیز می رود، همانگونه که کم کم همه شازده کوچولوها و گلها و فرشته ها همراه پرندگان از آسمان رخت بربستند. همچون سبزی و آب و باغها، شادابی و زندگی و هیجان. بعضی وقتها بعضی چیزها خیلی میچسبد، مثل اسب سواری در بیکرانه ها، مثل گوش دادن به زیباترین موسیقی هنگام دوچرخه سواری، مثل رقصیدن با عشقت زیر درختان یاس، مثل تاتر شازده کوچولو. شازده کوچولو شویم تا خودمان را عادت ندهیم به مردگی و نیستی و حواسمان باشد به گلی در سیاره ای دیگر که او را برای همیشه اهلی کرده ایم. در زمانه ای که علم هیچ پیشرفتی نداشته چون هنوز نمیتواند حالمان را خوب کند، هنر یقینا پیشرفت هایی داشته که حالمان را میتواند خیلی خوب کند. علمی که نمی تواند من را به یاد تو بیندازد، علمی که هنوز اولین دیدارمان را تداعی نمیکند، و حال الانم را که دلم تنگ شده، دستت سرد شده، پشتم خالی شده، که عاشقت شده ام، او می رود و تو می روی یا او می رود، تو می مانی. ولی هنر، میتواند تمام این معجزات را انجام دهد. بگذار فکرت، دلت، به تمام دقایق عاشق شود، گلهای سرخ رونده اش به دامانت بپیچد و از روحت بالا رود. به گلت آب بده، هرشب کتابت را، آوازهایت را آنجا کنارش بخوان با ساز موسیقی آسمانی ات. می دانم که میدانی سرانجام بال میگشایی و شبی خواهد آمد که تو با دو فنجان قهوه گرم و تلخ، دلکده ات جای گرم سبزی خواهد بود فقط برای دو نفر، شازده کوچولو و گل سرخش. این تئاتر را باید حتما ببینیم و به همه عوامل نمایش از کارگردان گرفته تا گریمور و طراح لباس و همه هنرمندان آن، مشخصا آقای کیکاووس یاکیده که بس درخشیدند با بازی درخشان همچون ستاره واقعی آسمان و صدایشان که اقیانوسی ست آرام لبریز از عشق، صدایی آسمانی و بس سحرانگیز، تبریک بگوییم که حالمان را اینقدر خوب کردند، با تاتری بی همتا مثل یک دوست ناب، یک رقص عاشقانه، عطر بهار، یک صدای دلنشین، یک همراهی بی منت، یک همدلی صادقانه، یک قصه و لالایی خانه مادربزرگ، یک نوازش، یک فکر سالم، یک شعر، یک آهنگ، آواز، یک نگاه عاشقانه، اولین عشق، اولین آغوش، اولین بوسه و یک کلام تئاتر شازده کوچولو. شازده کوچولوهایی که از دم هنرمند اند، شازده کوچولوها که همه شعر اند، غزل هایی بلند و عاشقانه...
پایان
بسیار عالی و دلچسب بود همراه با قلم شیوا و مسحورکننده شما بانوی گرامی بسیار لذت بخش بود, سپاس
۲۳ شهریور ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید