محبوبه ها کنار باغچه خانه گرم و رویایی، در حالی که دور دوستی های قدیمی جمع شده اند، رویای برآورده شدن آرزوهای ساده شان را پچ پچ می کنند... با عقربه های ساعت قهوه ها تلخ تر می شود و چشم ها غمگین تر...ولی بین تلخی آیینه ی ته مانده قهوه ها، زن سنتی هرازگاهی در می زند و صورتک لبخند تئاتر را در هوای سالن پخش می کند: سالن پر می شود از خنده !
از سالن که بیرون میامدم، اندوه و شادی توام، آرامشی به جای گذاشت و کلیدواژه هایی به ذهنم آورد: وابستگی... پول... نیاز... اخلاق... سنت... خانواده... و مهرورزی.
یک گروه حرفه ای با کارگردانی خوب، بازیگری خوب و هماهنگ به همراه اجرای زنده موسیقی و ... قصه ی قشنگ و لذت بخشی از محبوبه ها به نمایش گذاشتند...
موفق باشید.