بهترین راهنما درک این اثر عکس رو بروشور هست دو تا ادم که یکی سیزیوف وار سنگ حل میده بالا که در واقع جان جوان و بی تجربه اول نمایش هست که امادگی این داره که تهویه سالن درست کنه و هر لحظه رابرت ستایش می کنه و هم زمان رابرتی که تو اوج هست و ستاره بودن داره به جان یاد میده یاد اور میشه این وظیفه هنرپیشه نیست ولی همین رابرت اخر داستان از اوج امده پایین ولی با تجربه شده تصمیم میگیره صحنه را جارو کنه ولی جان که حالا تو اوج مانع میشه که وظیفه تو نیست و حرف ها رابرت به نظرش پر حرفی هست. این چرخه ستاره شدن هنرپیشه ها و فراموشی ان ها و در کل بالا رفتن و سقوط ادم ها بود.