«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک کاری بودی از انهایی که رئیس آموزشگاه بازیگری موقع ثبت نام کردن قول داده که کلاس ها حتما با اجرا تمام میشه چون بیشتر هنر پیشه ها اضافه بودن حتی دیالوگ هم نداشتن. و بیشتر شبیه صحنه فشن شو بود هی دخترها خوشگل بدون گفتن دیالوگ میامدن رد میشدن و یک حالت سیاهی لشگر داشتن و حذف خیلی هاشون اسیبی به نمایش نمی زد. ولی چند تا از بازیگرها اقا واقعا بازی خوب و تاثیرگذاری داشتن. انقدر شلوغ بود که ذهن یارای دنبال مفهوم گشتن نداشت فقط باید پیگیر میشدی که تو ان شلوغی بفهمی چه اتفاقی داره می افته
یک فیلم بود بر پایه ستایش سینما با یک عالمه هومیج به فیلم ها کلاسیک. و داستان اصلی اش هم الهام گرفته شده از سوینی تاد ارایشگر شیطانی خیابان فلیت بود. و تمام فوت و فنی که تو تیاتر می سی سی پی نشسته می میرد به کار برده بود در این هم به کار برده بود با این تفاوت که استخوان بندی که می سی سی پی نمایشنامه دورمانت بود که جذابش کرده بود و فارغ از همه اشاره هایی که به کارها سینمای کلاسیک داشت قصه اصلی که می گذشت یعنی قصه قاضی و همسرش ادم جذب میکرد. ولی این قصه به قدری ساده بود که اگر بخوای تمام ان هومیج ها به بقیه فیلم ها سینمایی ازش بگیری همان ارایشگر قاتل سوئینی تاد ازش می مانه با همان انگیزه مشابه. به جای فیلم هایی که صحنه ها مختلف اش بازسازی شده بود تا ازش ستایش بشه من یاد ۵ تا فیلم اسکری موی انداخت بعنی در ان حد بود پارودی اش.
قیمت بلیت تو شهرزاد اخه صد تومن چه خبر مگه. ملت واقعا چی فرض کردن دیگه دیدن تیاترم شده یک چیز لوکس که یک ادم با در امد حداقل نمی توان ازش استفاده کنه. الان این نمایش هدف اش فرهنگی بود یا فقط با استفاده از ستاره ها سینما و تلویزیون ادم هایی را جذب کنه که این نمایش احتمالا اولین و اخرین تحربه تیاتر دیدنشان میشه که فقط بیان و ستاره ها محبوبشان از نزدیک ببینن.
یا فقط با استفاده از ستاره ها سینما و تلویزیون ادم هایی را جذب کنه که این نمایش احتمالا اولین و اخرین تحربه تیاتر دیدنشان میشه که فقط بیان و ستاره ها محبوبشان از نزدیک ببینن !
همون ستاره ها و سلبریتی هایی که در استوری ها و پستهای اینستاگرامشون بظاهر حامی مردم هستن، ولی پای عمل که میرسه گوش شنوایی ندارن و فقط به فکر جیبشون هستن
فرزاد جان ما یکیشون رو از نزدیک دیدیم دسته جمعی و هنوز تو کف نظریات گهربارشون هستیم... یه شبی با بچههای تیوال جمع شدیم که یک سری از مشکلات رو بیان کنیم و از گروه اجرایی یک تئاتر هم مشورت بگیریم. در مجموع حرف اون سلبریتی محترم این بود که بذار تماشاچی بیاد، حالا با زنبیل سبزی و ساندویچ در دست بیاد...
درسته که تو نمایشنامه اصلی ادلا خودکشی می کنه ولی در این اجرا ادلا به دست خواهرش کشته میشه؟ چرا اینقدر تفاوت به نظرتان؟ هدف چرم شیر از این تغییر چی بوده؟
نمایش نامه در عین انقادی بودن و سرگرم کننده بود دوست داشتم. فقط واقعا بازی علی سرابی تبدیل به تیپ شده کلا تو نمایش ها اخیر مثل خشم و هیاهو، ان سوی اینه، حتی خدای کشتار همه اشون فرق زیادی با این اقا منتقد نداشتن. این چهارتا ادم خیلی فرق دارن ولی علی سرابی تو همه اش یکجور بود. ازاده صمدی هم خوب بود ولی با تصویر بازی درخشانش تو زبان اصلی فاصله داشت. در کل خوب بود دوست داشتم.
نمایش زبان اصلی که بسیار بد بود . بازی خانم صمدی که خیلی بد بود . خودشان به جملات خودشان همگام با تماشاچیان می خندیدند. اگر از اون نمایش هم بدتر بازی کردند که به طور قطع و یقین این نمایش را نخواهم دید.
کاش تیکت یک نفر در تیوال می ذاشت تا صفحه های مربوط به نمایش هاش اطلاع رسانی کنه یا پاسخ گو باشه. مثلا روزها جدید فروش این نمایش کی باز میشه. سالن سمندریان باکس ها کناری دوست ندارم برای باکس ها وسط جای خوب باید زود بجنبی تا پر نشده اگر از قبل اطلاع داشته باشم به موقع اقدام خرید کنم تاپر نشده.
به نظرم بمب یک عاشقانه سطح بالا بود بر خلاف بیشتر فیلم های عاشقانه این روزها که اب دوغ خیاری به قول قدیمی ها. حتی جز برترین عاشقانه ها تاریخ سینما ایران می توانه باشه.
فیام خاصی بود نه انقدر شبیه زندگی بود و نه انقدر خاص که نفهمی چی گفت برای هر کسی چیزی برای گفتن داشت. نه جنبه جنگی اش گل درشت بود جنگ فقط تو بمب هایی که با هدفگیری کور رو سر مردم میریخت خلاصه نمی شد جنگ تو وجود این ادم ها بود تا بتوانند از حصار محدودیت ها و سانسورهای اجتماعی بیرون بیان و عشق شون ابراز کنن عشقی که بهمون یاد دادن برای ابرازش مراقب باشیم. حتی برای ابرازش به شکل نمادین احتیاج به کلاه ایمنی هست. حتی پسرک اول نامه عاشقانه اش فکر میکنه که شاید این نامه اشتباه باشه. نذارید عشق تو دلاتون بپوسه ابرازش کنید شاید فرصت دوباره نداشته باشی. ان مدیر همیشه عصبانی که برای همه یک "مرگ بر" اماده داره شخصیت قالب این روزهای کوچه و خیابان ها و حتی رسانه هاست. ادم هایی که یک سری سیستم فکری و اجتماعی می خوان که ان شکلی باشن.
واقعا اگر یکی از وظایف هنر نشان دادن ضعف ها و سیاهی ها ادمها به ان ها بدانیم محبوبه ها به خوبی این کار کرد و شاید جرقه ای باشه برای بهبود. نمایش یک چیزی به شما نشان میده قضاوت با شماست. به نظرم این کار توهین به زن ها نبود تلنگر به زن ها بود که برای خودشان ارزش قائل باشن.
به نظرم این تیاتر نقد به زن هایی رو دیدیم که با وجود ظاهر مدرن و داشتن تحصیلات دانشگاهی هنوز تو افکارشان مثل زن ها بی سواد و عامی رفتار می کنند که ژاله صامتی به بهترین شکل ایفاش کرد. زنی که از بیچارگی زن دوم مرد ثروتمند شد ولی از ان طرف زن هایی که یا به خاطر این که تنبل یا زیاده خواه یا شایدم بدون خود باوری یا حتی از روی سادگی ترجیح میدن ضعف ها زن سنتی را با خودشان یدک بکشن و تن به رابطه هایی بدن که خودشانم می دانن غلط هست و ان مرد با زبان این زن ها شناختیم همینقدر که وسیله ای بود برای این ها و این ها هم وسیله برای ان مرد و یک رابطه ناسالم دو طرفه در جریان بود یکی ازش کار می خواست یکی خانه یکی بچه و یکی ازدواج و همه از خودشان برای به دست اوردن اینهاگذشته بودن. حتی رابطه بین زن و شوهر هم یک رابطه سالم نبود. داستان یکم غلو شده بود ولی کم نیستن از این ها دور و برمون.
بهترین راهنما درک این اثر عکس رو بروشور هست دو تا ادم که یکی سیزیوف وار سنگ حل میده بالا که در واقع جان جوان و بی تجربه اول نمایش هست که امادگی این داره که تهویه سالن درست کنه و هر لحظه رابرت ستایش می کنه و هم زمان رابرتی که تو اوج هست و ستاره بودن داره به جان یاد میده یاد اور میشه این وظیفه هنرپیشه نیست ولی همین رابرت اخر داستان از اوج امده پایین ولی با تجربه شده تصمیم میگیره صحنه را جارو کنه ولی جان که حالا تو اوج مانع میشه که وظیفه تو نیست و حرف ها رابرت به نظرش پر حرفی هست. این چرخه ستاره شدن هنرپیشه ها و فراموشی ان ها و در کل بالا رفتن و سقوط ادم ها بود.
من چقدر یاد بوسه خسرو شکیبایی به صحنه جشنواره افتادم که نشان دهنده ارزش صحنه برای هنرپیشه ها بود. اخر هر ستاره ای که بخواهد ماندگار بشه به این نتیجه میرسه که صحنه را جارو کنه و چیزی از ارزش اش کم نمی شه.
راستی یک چیز دیگه که و عکس بروشور نطرم جلب کرد ان نقاب بود که سمتی که سنگ به بالا می غلطانه یعنی هنرپیشه جوان بی نقاب ولی در اوج که می رسه و به سمت سقوط یک نقاب به صورتش میزنه. واقعا چقدر درست این تعبیر برای همه چی برای این که آن نقاب تو اوج نزنی باید روح بزرگی داشته باشی واقعا شدنی این نزدن این نقاب؟
من این کار 5شنبه پیش رو خواهم دید ولی این که اثر برنده پولیتزر شده یعنی ارزش دیدن داره. این که این اثر یک کار جدید که سال 2013 نوشته و اجرا شده خیلی خوبه که تیاتر های روز دنیا و قرن 21 رو همزمان با اجرا در دنیا ببینیم تا کی می خواییم اثار کلاسیک و مدرن که قرن ها و دهه ها ازشون گذشته محدود باشیم.
با سلام و احترام
امیدوارم بعد از دیدن کار هم حال خوبی داشته باشید و لذت بصر برده باشید
فضا و طبقه بندی نقش ها اگر چه دستخوش تغییر زمان هستند اما جایگاه نقش ها ثابت است همیشه پدر پدر است و مادر مادر رفیق رفیق است دشمن دشمن این که شما نسبت به زمان گارد داشته باشید فکر میکنم شاید سلیقه باشه اما برخی اثار هر چه زمان را میگذرانند هم جذاب دیدنی وخواندنی وشنیدنی اند
یک اثر جاودانه کلاسیک که نمی شه نادیده گرفت یا دوست نداشت ولی باید ذهن ها و دل هامون برای تجربه ها و چیزها جدید باز کنیم نباید چون تجربه ها جدید در انها وجود داره که بهش عادت نداریم در مقابلش گارد بگیریم فراموش نکنیم همین حس برای بیننده های تیاتر در قرن 19 و 20 هم وجود داشت و مدتی طول کشید که تفاوت سبک انها پذیرفته بشه. معلوم که فرق میکنه الگو انسان ها در طول تاریخ و تاریخ هنر ثابت نبوده، زنی که سوفوکل و شکسپیر و تنسی ویلیامز و یاسمینا رضا خلق می کن با هم فرق ها اساسی دارن چون متعلق به چهار دوره مختلف تاریخ هستند. اینقدر دنیا تغییر کرده که زن و مادر قرن 21 با زن قرن 20 فرق داره قابل انکار نیست. سه کاراکتر انتیگونه دختر ادیپ و اوفلیا هملت و لارا باغ وحش شیشه ای هر سه دختر هستن و دختر بودن تنها وجه مشترک انهاست و تفاوتشان خیلی بیشتر از شباهتشان هست.
با درود
با نظر خانم رحمتی موافقم.
این بی میلی و اکراه نسبت به نمایشهای معاصر - البته در ادبیات هم چنین وضعی رو داریم- منجر به یک حس بیتفاوتی شده و اساساً چنین رویکردی مانع از شکلگیری حسابشدهی آثار نوین در هر زمینه خواهد شد. من گمان میکنم در ایران این مسئله کمی نمایانتره.
متن بیضایی عالی بود و بازی ها و اجرا هم با وجود این که در ابعاد کوچک برای یک سالن کوچک طراحی شده بود توانست عظمت متن نشان بده، خوب بود. با این وجود این متن ارزش اش داره رو صحنه بزرگترین سالن ها ایران اجرا بشه.
کار خیلی عالی بود، داستان و بازی ها کارگردانی در سطح خیلی بالایی بود ولی نمی دانم چرا استقبال نشده بود از اثر، یا مشکل از تبلیغاته با از سلیقه مردم. کارهای خیلی سطح پایین تر از این اثر رفتم حتی در همین سالن ناظر زاده پر بوده. چرا چون یک یک ستاره سینما بازی می کرده.
یک کار پست مدرن تمیز و دقیق، کاری که برای نوشتن و ساخت اش هم اشنایی کامل با ادبیات کلاسیک و مدرن نیاز بود و هر دو به خوبی پرداخته و ساخته شده بود. دوست اش داشتم.