«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خیلی خوشحالم که موقعیتی شد که این نمایش رو با دختر ۱۱.۵ ساله ام ببینم. یکبار بلیط گرفتیم و بدلیل بیماری نشد به دیدن کار برویم. قبل از دیدن نمایش مردد بودم ولی وقتی از سالن بیرون آمدیم دخترم گفت که لطفا بیشتر این طور نمایش ها بریم، در قیاس با کارهای کودک و نوجوان قطعا این کار حرف تازه ای برای گفتن داشت و برای من جالب بود که دخترم تمام مفاهیم این کار را با وجود بی کلام بودن آن درک کرده بود و البته وقتی در توضیحات اشاره شده که برای چه گروه سنی مناسب هست باید رعایت شود. چون در روز اجرایی که ما رفتیم دو کودک حدود ۷ سال بودند که نتوانستند آرام بمانند.
این نمایش که حدود ۴۰ دقیقه بود چنان من و همراهم رو مجذوب کرده بود ، که اخیرا هیچ کدام از کارهای پر سر و صدا در سالن های مطرح چنین من رو به فکر فرو نبرده بود.
اجرا در کافه تئاتر شهر خیلی به تاثیر گذاری بیشتر کار کمک کرده بود. مخصوصا که سالن تاریکی نبود که اشکها رو پنهان کنه.
تیم اجرایی از شما و صداقت بیان تان تشکر و قدردانی میکند و از ته وجودمان خوشحال و خرسندیم که توانستیم در زمان کوتاه با بیانی گویا مفاهیمی عمیق را برای مخاطبان به همراه داشته باشیم. از شما متشکریم که با ما بودید و گرمابخش اجرای مان. همیشه پاینده باشید و مستدام
متن اشعار پیش پا افتاده بود، بازیها مخصوصا ساعت ، شمعدان و قوری خیلی خوب بود. صداها اغلب مناسب نقش بود. خیلی راحت میشد کار را از نظر زمان کوتاه تر کرد و بعضی قسمتها که از نظر بصری تکراری بودند را حذف کرد. طراحی و اجرای لباسها خوب بود.
هیچ وقت فکر نمیکردم با آهنگ علی کوچولو این مرد کوچکِ دوران بچگی ام اشکم دربیاد ولی خب هم خندیدم و هم اشک ریختم. اون ده دقیقه آخر کار هم سفر درونی کردم.
تئاتر به این قوت با یک بازیگر و دو صدا و اینقدر زنده مدتها بود ندیده بودم.
امشب ۳ آبان بداهه رو دیدم، اول اینکه متاسف شدم که چرا دعوا و خشونت بخش عظیمی از دیالوگها و بازی رو تشکیل میداد. ولی بعد فکر کردم این همون بخش عظیمی از گرفتاری ما هست که باید داد و فریاد کنیم که بلکه بجایی برسد.
دوم اینکه نمایش جوابی برای سوالهای من پیدا نکرد و با یک حس گمشدگی سالن را ترک کردم.
بخش گفتگوی کارگردان با تماشاچیان را نپسندیدم، حس گسستی در خلال کار ایجاد میکرد. مخصوصا چون اپیزودها، پنج دقیقه ای بودند، تا درگیرش میشدم ، با برش بعدی و صحبتهای کارگردان از حال و هوایش در میامدم.
بازی خانم مارین رو خیلی پسندیدم به خصوص که ایپزود ایشون خیلی کمتر تحت تاثیر مادیات بود و مسئله ای انسانی و و روابط آدم ها را مطرح می کرد.
رهبر ارکستر و گروه موسیقی واقعا سنگ تمام گذاشتند. متاسفانه بنظرم ضیفترین بازی و آواز را بازیگر نقش ماریا داشت، کاراکتر سرکش و شاد ماریا را نمیتونست اجرا کند و از بابت بازیگری و حرکات در حین آواز ضعیف بود، بازیگران نقش کودک خیلی خوب بودند، مخصوصا بازیگر نقش لیزل. دکور خیلی جای کار داشت، کمی یکنواخت و خسته کننده بود. لباسها نسبت به اجرای قبلی (سال ۹۲) خیلی بهتر طراحی شده بودند.
متن تلخ با پیچیدگی های خاص خودش، برای من زیادی تلخ بود که به لطف بازی عالی آقای آذرنگ جبران شد، ولی بعضی جاها دیالوگها کشدار بود. صدای تهویه که دوستان اشاره کردند مشخص بود حتی در ردیف اول.خارج از ظرفیت نشاندن اون هم جلوی ردیف اول و عملا تو صحنه کار درستی نیست. علی الخصوص برای کاری که حدود دوساعت طول میکشه.
بعد از مدتها کاری بسیار قوی و حساب شده از هر حیث را دیدم، عالی، حتما ببینید. موضوع فقط زهرماری نیست، اون چیز ناخواسته و نطلبیده ای هست که گریبان همه مون رو میگیره...
بعد از نیم ساعت از اجرا بلند شدم، دیالوگها با صدای تیز و نامفهوم و سریع بیان می شد.صحنه های طرب بیشتر به آثار کم ارزش شباهت داشت. طوری بود که کششی برایم که نداشت هیچ ترجیح دادم زودتر بیرون بیام.