من پرومتهی نامرادم
که از جگرِ خسته
کلاغانِ بیسرنوشت را سفرهیی گستردهام
غرورِ من در ابدیتِ رنجِ من است
تا به هر سلام و درودِ شما، منقارِ کرکسی را بر جگرگاهِ خود احساس کنم.
نیشِ نیزهیی بر پارهی جگرم، از بوسهی لبانِ شما مستیبخشتر بود
چرا که از لبانِ شما هرگز سخنی جز بهناراستی نشنیدم.
از مردانِ شما آدمکشان را
و از زنانِتان به روسبیان مایلترم.
”بامداد
اجرای کم نظیری از هر جهت
عالی بودین