زندگی در تیاتر، خود اسمش بود! زندگی در تیاتر رو تو دو ساعت دیدم...از همون ابتدا که وارد سالن شدم، بازی شروع شده بود! ایمان صیاد برهانی، همون اول کار، من رو محو تماشا کرد...به معنای واقعی، با تک تک سلولها و ریزترین ذرات وجودش، روی صحنه میرقصید...زندگی میکرد! حرکات بدن، صورت، بیان خوب...همهشون من رو میخکوب کردن و واقعاً کاراکتر رو لمس کردم...محو شده بودم تو ثانیه ثانیه این اجرای فوقالعاده...حتی پُکها به سیگار...! یه تازهوارد که محو تماشای یه بازیگر خوب تیاتره، و به مرور، خودش پیشرفت میکنه، تا جایی که رابرت مغرور ازش میخواد تا کمتر خوب باشه! کمتر خودش رو نشون بده...! رابرتی که شاید تو زندگیش در تیاتر، گم شد و به باد انتقاد گرفته شده بود و سقوط کرد...ولی ولی ولی...میرسعید خان مولویان به این سادگی از ذهنم پاک نمیشن! امان از این بازی عالی! نه فقط اکت که حتی صدا و بیان ناب...همه و همه درگیرم کردن! جوری که مدام به ذهنم فشار میآوردم که چه بازی دیگهای ازشون دیدم و چطور ممکنه این اولین نمایشی باشه که ازشون میبینم!
و اما مترجم! آقای داریوش مؤدبیان رو از صداشون و آواز قو یادمه! ترجمهای از خودشون نخونده بودم، یا متن اصلی این نمایش رو، اما با توجه به مدل اجرا حدس میزنم که خیلی وفادار بودن...
•
زندگی در تیاتر، شاید خیلی جاها، شبیه زندگیهای خودمون بود! نه فقط هنرمندانی که خاک صحنه میخورن و سن بهشون وفا نمیکنه...چقدر حرف داشت برای زدن...این نمایش، خودِ خودِ تیاتر بود...حتی خودِ صورتکهای تیاتر...کمدی و تراژدی...خنده و گریه! تضاد...صعود و نزول...بزرگ شدن و کوچیک شدن...رشد کردن
... دیدن ادامه ››
و آب رفتن...بالا رفتن و پایین اومدن...پیشرفت و پسرفت...شهرت و گمنامی...
دیگه فقط میتونم بگم آقایان مولویان، برهانی، مؤدبیان و برهمنی...و احسنت به هوش و انتخاب نوید خان محمدزاده!
•
تنها ایراد که هییییچ ربطی به این نمایش و دستاندرکارانش نداره:
تیاتر مستقل تهران...فضای به این کوچیکی، نباید این همه بلیط خارج از ظرفیت بفروشه...راهروی تیاتر مستقل دست کمی از قطارهای متروی تهران نداشت و واقعاً اذیتکننده بود اون جمعیت تو این فضای تنگ! از سالن هم که چیزی نگم بهتره...تهویهٔ افتضاح! با این حجم از جمعیت که خدا نکنه بلا یا حادثهای ناگهانی پیش بیاد...واقعاً نمیدونم چی بگم دربارهٔ این بیفکری مسئولین...
حیف که باید اجراهای خوب رو تو چنین سالنهایی ببینیم...
•
پ. ن. ای مخاطب دانا! ای کسی که تشنهای برای نوشیدن لحظات بینظیر یک نمایش! برو و به تماشای این شاهکار بنشین! سخنم را...باور بدار!(فقط۲روز!)