نمایشی خوب و عالی بود اما چند نکته را لازم میدانم مطرح کنم.
در مورد نمایش:
من در این نمایش کاملا خودم را بازیافتم. خیلی از آرزوهایی که هرگز محقق نشدند و تبدیل به حسرت و آه شدند شبیه شخصیت تئاتر خرده نان بود. گویی سرنوشت محتوم اکثر ما همین است! آرزوهایی که بر باد میروند و جالب اینجا که برایش بهانه ای هم میتراشیم و خودمان توجیه میکنیم! محافظه کار می شویم و حتی جرات مخالفت با همسرمان را و گفتن آنچه در دل داریم را پیدا نمیکنیم! بازی خوب رضا بهبودی انقدر خوب بود که بتواند بازی ضعیف تر و پر از تپق خانم اقبال نژاد را پوشش دهد. و نکته ای که به نظرم خیلی جلب نظر کرد، برخورد مبادی آداب جناب سلیمانی بود که در نوع خودش منحصر به فرد بود.
در مورد تماشاگران:
هرگز متوجه نمیشوم در نمایشی که موضوعش بحرانها و چالشهای جسمی و فکری و روحی انسان در میان سالی است آیا دستمایه خنده هایی است که صدای قهقهه آن سالن را به هم بریزد؟! شاید تلخندهایی بر روی لب بیاید آن هم از سر تجربه های مشابهی از سر هم ذات پنداری با شخصیت نمایش، اما خنده های سرخوشانه را بر نمی تابد!
در مجموع نمایش در خور توجهی بود که حداقل پس از دیدن آن تا ندتی با ماجرای آن درگیر خواهی بود و تماشگر را به مروری هرچند سریع به گذشته خود و ارزیابی زندگی گذشته اش خواهد کرد