آوازه خوان خیابان های منهتن
شبی گرم در آکادمی بازیگری استاد میکائیل شهرستانی..
برای نوشتن از عشق.. کلمات لنگ میزنند!
با شعله لرزان "امید" در تند باد سخت و سرد زمستان، از "اخوان" وام می گیرم..
زمستان است..
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم!
..
آقای
... دیدن ادامه ››
پرومته تئاتر.. در جهنم سرد ناکجا آباد مثالی منهتن؛ به تو پناه می آوریم.. تویی که شعله امید اندیشه ای.. شعله امید تئاتر..
چه خوشبختیم که بر صحنه مقدس "تئاتر"، خانه ات، میهمانمان کردی و چه عاشقانه.. همچون همیشه، به کمال و انعطاف و ظرافت، اینبار در هیبت "ژاک مرمه" درآمدی و سیزده تابلو برایمان لذت و اندیشه و خاطره ساختی.. در میزانسن زیبای پایان بندی برف شما را می پوشاند و من می دانم چرا..
اما شعله درخشان و گرم هنر شما جاوید است و سرما و یخ و برف را می تاراند..
پس بی اختیار تا خانه پیاده می روم و تابلوی چهاردهم نانوشته شما را در ذهنم تماشا می کنم.. باران و تگرگ بر شانه هایم می نشیند و ژاک با صدای گرم و خسته اش همچنان در گوشم نجوا می کند..
" ی جایی تو قلب آدم هست که هیچوقت پر نمیشه.. "
بخوانید و برقصید و بخندید آقای تئاتر..
دمتان گرم و سرتان خوش باد که شب گرمی برایمان ساختید..