دلم گشته زندانی چشم تو در انوارطوفانی چشم تو
پریشان شدم از نگاه تو من به مثل پریشانی چشم تو
دل خسته مهمان ناخوانده است در آمد به مهمانی چشم تو
چراغ دل تیره روشن شود به خورشید نورانی چشم تو
زمین و زمان را به هم میزند شکوه گل افشانی چشم تو
گل زندگی غنچه وا می کند به لبخند پنهانی چشم تو
دلم واله دیدگان تو باد سرم باد قربانی چشم تو
چه زیباست صحبت ز خورشید عشق ز شبهای بارانی چشم تو
سخن کی تواند که شرحی دهد زگفتار عرفانی چشم تو
مرا تا کنار خدا می برد غزلهای ایرانی چشم تو
97/11/19