در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پگاه درباره نمایش بی تابستان: من از تماشای این نمایش واقعا لذت بردم و فکر میکنم همه گفتگو ها و ص
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:25:43

من از تماشای این نمایش واقعا لذت بردم و فکر میکنم همه گفتگو ها و صحنه ها خیلی عمیق تر از آنچه بود که به نظر می آمد. اغلب ممکن است تصور شود ... دیدن ادامه ›› که یک داستان ساده است که دریک مدرسه اتفاق می اوفتد. عشق یه کودک به معلم مرد که از قضا همسر ناظم مدرسه است. ولی من فکر میکنم لایه های عمقی بیشتری در این تئاتر وجود داشت هیچکدام از دیالوگها و صحنه ها اتفاقی نیست. تقابل اولیه ناظم با مادر یکی از بچه های مدرسه که یکی روی باید نبایدهای جامعه و حرفه اش تاکید دارد و سعی می کند مدرسه اش را که در واقع نمود کودکی و باورهای اوست سرپا نگاه دارد و دیگری (مادر کودک)روی احساسات،عشق و درون کودکان تاکید میکند. تضادی که بین نقاش و ناظم وجود دارد. نقاشی که دقیقا به همین دلیل روابطش با همسر ناظمش دچار سردی شده است. تضادی که در کل گفتگوهای ناظم و نقاش مشهود است یکی از باید و نبایدها میگوید و دیگری از احساس و عشق. و حتی ناظم تلاش دارد همسراش را با همین باید ها و نبایدها در کنار خود نگاه دارد که البته ناموفق است.
و در این میان عشقی پنهان به شکل کاملا نامحسوس میان نقاش و مادر برتیبا که در واقع هر دو نماد درون و احساس هستند متولد میشود و این موضوع تا پایان نمایش هم به شکلی کاملا پنهان باقی میماند به شکلی که تماشاچی احساس میکند تصور عشق بین مادر و نقاش خطا بوده است.
برتیبا که عاشق نقاش است در واقع کودک درون همان زن است‌. تقابل بین عشق و قانون و باید نبایدها. در واقع در دقاایق پایانی نمایش پشت مادر برتیبا به تماشاگران است و ما چهره او را نمبینیم. بلکه درون او را که به شکل کودکش نمود میابد میبینیم ولی صدای مادر اوست که میشنویم. در واقع کودک و مادر هر دو یک نفرند. و این درون مادر است که با زبان کودک سخن می گوید.حتی تلخی دیالوگها و حسرت نگاه نقاش به کودک روی چرخ و فلک که در واقع به مادر کودک مینگرد نشانگر همین مطلب است.
اینکه طرح اولیه نقاش روی دیوار که از پس نقاشی نهایی او( که درواقع تحمیل همسر او بوده و نخواسته او) دیده میشود در واقع بیانگر این حس است که درون هر انسان در پس همه هنجارها و باید و نباید ها کاملا پنهان نمیماند.
ناظم که خود در همان مدرسه تحصیل کرده تمثیل یک قربانی از همه آن بایدهایی است که در اموزش و پرورش ما وجود دارد. انسانی که حتی احساس خود به همسرش را از راهی جز این آموزه ها نمیتواند بیان کند. به او علاقه مند است اما بلد نیست در قالبی بجز باید و نباید او را به ماندن ترغیب کند.
بنظرم جناب کوهستانی خیلی ظریف به موضوع عشق در این نمایش پرداخته اند. هیچ حرکت پررنگی یا هیچ کلمه واضحی نشانگر اتفاقاتی که در درون هر کدام از افراد رخ میداد و جود نداشت همهچی خیلی درونی بود همونطور که در واقعیت داستان هم این عشق درونی بود وهیچ وقت بروز نکرد.
بازی تمام بازیگرها بسیار درخشان بود
تنها نکته منفی ای نمایش بنظرم عدم هماهنگی بین حرکات نقاش و با تغییرات رو تصاویر بود. و همینطور موسیقی حاکم بر نمایش خیلی تاثیر گذار نبود.
در پایان به همه اعضا این نمایش به ویژه آقای کوهستانی خسته نباشید میگویم
ازین ایده ای که مادر و دختر یکی بودن خیلی خوشم اومد
۰۳ اسفند ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید