در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | گروه جارچی درباره نمایش سیزده: فرقه‌گرایی، خشونت و چند ضربه مهلک به سر احسان زیورعالم شرایط برای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:17:16
گروه جارچی (jarchigroup)
درباره نمایش سیزده i
فرقه‌گرایی، خشونت و چند ضربه مهلک به سر
احسان زیورعالم

شرایط برای بشر قرن 21 سخت است. از سویی او رنج خشونت را بر دوش می‌کشد و مدام می‌نالد که چرا بشر چنین سبعانه، دست به حذف هم‌نوع خویش می‌کند و در سوی دیگر خود محفل خشونت‌افزایی می‌شود تا جایی که خشونت بدل به یک آرمان و آیین می‌شود. بشر قرن 21 در تضاد خشونت دست و پا می‌زند و تئاتر ایران با سعی بسیار، از این واقعیت فاصله می‌گیرد. تئاتر ایران همانند دیگر عرصه‌های عافیت‌طلب، چشم بر واقعیت جاری بسته است. در این میان تلاش‌های محمد مساوات در نشان دادن سبعیت موجود در ذات بشر در مواجهه با عناصر زبانی و خشونت گرافیکی مهدی کوشکی در به تصویر کشیدن عمل خشن استثنا به حساب می‌آیند.
در یک سال گذشته مهدی کوشکی در سه نمایش پیاپی، در سه فصل متفاوت وجهی از خشونت را به تصویر کشیده است که تئاتر ایران کمتر آن را تجربه کرده است. خشونتی که در آن بدن، به مثابه ابژه مورد خشونت، مدام زخم برمی‌دارد و در خون و سیاهی در می‌غلطد. خشونت کوشکی توأم با نوعی خشونت کلامی است که در آن بدن، به عنوان استعاره‌ای از وجود، آماج واژگانی می‌شود که ذهن را خراش می‌دهد. واژگانی که علاوه بر حامل بودن معانی اجتماعی ایران، می‌تواند شخصیت خفته در کالبد را خدشه‌دار کند.
کوشکی پیشتر دو نمایش «شیطونی» و «تئاتر بد» را در تئاتر مستقل روی صحنه برده بود که در اثر نخست با حذف هر گونه کنشی، خشونت را در ... دیدن ادامه ›› قالب گفتار و رگبار واژگان به تصویر می‌کشید و در دومی، با افزودن کنش و حذف زمینه‌های کنش – همانند صحنه‌پردازی یا نورپردازی – جنسی از سبعیت فیزیکی را عرضه می‌کرد. در هر دو اثر خشونت با نوعی شوخ‌طبعی کلامی همراه است؛ اما وضعیت بغرنج شکل گرفته بدون قرینه‌ای برای قیاس دنبال می‌شود. در چنین شرایطی می‌شد پرسید که این خشونت در برابر چه چیزی شکل می‌گیرد. پاسخ در آخرین اثر نهفته است.
«سیزده» اشاره‌ای کنایه‌وار به عدد همسایه خویش، «دوازده» است. عددی که بر خلاف رقیب منحوسش، شکلی از سعادت را تداعی می‌کند و این سعادت کاملاً محصول نگرشی مذهبی است. اشاره مهدی کوشکی به دوازده‌تایی بودن حواریون عیسی مسیح (ع) در شام آخر است. شام آخر که مبدایی بر مراسم عشای ربانی است، داستان آخرین همنشینی مسیح با دوازده حواری خود در باغ جتسیمانی است، جایی که یهودا یا همان Judah به مسیح خیانت می‌کند تا او بر فراز صلیب آسمانی شود و تاریخ خشونت وارد فاز تازه‌ای شود، خشونتی که اساساً محصول فرقه‌گرایی است.
در «سیزده»، کرایس (Christ) زخمی و رنجور، قصد دارد پیش از موعد تولدش، جشنی به پا کند. او با زخم‌های سرگشاده در مخفیگاه خویش پناه می‌گیرد تا مهمانانش حاضر شوند، مهمانانی که هر یک اسیر گناهی کبیره‌اند؛ اما جودا، برادر دیگرش قصد دارد علیه برادرش بشورد. از همین رو، نمایش کوشکی به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش نخست ورود مهمانان و مزه‌پرانی و درگیری‌های مداوم آنان و بخش دیگر ورود جودا و اعضای فرقه‌اش و مثله کردن مهمانان است. جودا بسان یک مؤمن اورتدوکس وارد بزمی می‌شود که بوی گناه می‌دهد و او اکنون خود را در مقام دادگستر زمانه می‌یابد و به قتل‌عام تمامی مهمانان می‌پردازد. در نهایت اعضای فرقه خویش را هم قربانی می‌کند؛ اما خبری از کرایس نیست. او می‌کشد تا شاید به منشا نیروی متضاد خود دست یابد؛ اما برخلاف داستان مسیح و یهودا، کرایس در خشونت به وجود آمده حضوری ندارد.
مهدی کوشکی تلاش می‌کند ریشه بخش مهمی از خشونت‌های امروز جهان را در فرقه‌گرایی به تصویر کشد. هر چند این فرقه‌گرایی چندان از ما و زیستمان دور نیست؛ اما بشر مستغرق در ایدئولوژی کور،‌ تنها را رهایی خویش را در استمساک به فرقه‌گرایی می‌داند. کوشکی نشان می‌دهد فرقه‌گرایی جودا چگونه می‌تواند در کمتر از یک ساعت حمام خونی به پا کند که شما را دچار تهوع روانی کند.
کوشکی یک طرفه با قاضی نمی‌رود. او جهان خشونت‌آمیز اثرش را از میانه نمی‌آغازد. خشونت برخلاف انتظار ما از همان دقایق نخست جلوه‌گری می‌کند. جایی که یکی از برادران کرایس برای حضور در جشن مجبور به پوشیدن لباسی خاص می‌شود، در حالی که با زنش جدال کلامی دارد. لباس پارچه سفیدی است که می‌تواند تداعی‌گر بنیادگرایان مسلمان یا کوکلاس‌کلن‌های پروتستان باشد. لباس‌هایی که بسان کفن، انسان را به شبحی بدل می‌کند که مجاز است به ایجاد رعب و وحشت، خشونت اعمال کند.
نمایش در همان ابتدا با درگیری‌های کلامی و فیزیکی خُرد دنبال می‌شود. شخصیت‌ها چون حیوانات اهلی رمیده، محافظه‌کارانه به جان یکدیگر می‌افتند و در تلاشند با اعمال خشونت موقعیت اجتماعی خود را ارتقا بخشند. برخی خشونت‌ها نیز جنبه عمومی پیدا می‌کند، همانند برخورد عموم مردان با یک پسر تراجنسیتی که با نگاه مداوم گنا‌ه‌آلود پی گرفته می‌شود.
انباشت خشونت‌های به ظاهر خُرد در ادامه بدل به انفجار جودا می‌شود. او تمام آن خشونت‌های کلامی، فیزیکی و حتی در برهه‌هایی جنسیت‌زده را در ابعادی وسیع‌تر و منسجم‌تر علیه جامعه مقابلش اعمال می‌کند. به نوعی تروریسم جودا بازتابی از رفتارهای عمومی جامعه قربانی است. گویی جودا، در جایگاه مقام معنوی یک فرقه اورتدکس، زاییده جامعه هدف خویش است. او از مادر تا برادر سرخورده شده است و اکنون خود را در موقعیتی می‌یابد که حق تصمیم گرفتن برای زنده بودن یا نبودن انسان‌ها، گناهکار بودن یا نبودن آنها ببیند. نتیجه کار فاجعه خونینی است که به گرافیکی‌ترین شکل ممکن در صحنه برهنه نمایش تجسم بخشیده می‌شود.
برخلاف نمایش‌های پیشین کوشکی چندان تلاشی برای آفرینش یک صحنه با جزییات بسیار نداشته است. صحنه «سیزده» برهنه از عناصر معمول است. حتی نورپردازی ویژه‌ای در کار نیست. همه چیز فضایی لخت و عاری از هر چیز است، جز انسان. کالبدها به عنوان سوژه در این برهوت نمایشی رها می‌شود تا جایی که برای بقایش زخمی شود و زخمی کند. آنان از قله خویش فروکشیده می‌شوند به اجسام بی‌جان صحنه بدل می‌شوند، غلطیده در خون و خوناب. جودا همه را از دم تیغ خویش عبور می‌دهد تا دیگر فرصتی برای به صلیب کشیدنش نباشد. او راستگوترین فرد صحنه است، هر چند قسی القلب‌ترین باشد.
قساوت قلب او در لفافه باورهایش چنین دهشتناک شده است و در مقابل، برادران زن‌باره و دروغگویش، بدون داشتن باور دست به خشونت می‌زنند. خشونت برای آنان یک لذت است. لذتی که می‌توانند با آن حاکمیت خویش را تقویت کنند. آنان همانی هستند که بر تن کرایس زخم وارد می‌کنند و جان او را قطره قطره از کالبدش بیرون می‌کشند. مسیح در همان ابتدای نمایش، بسان راهبه‌های ژانسنیست، خود را در معرض عذاب خشونت قرار می‌دهد تا درد را تحملی یابد. این به سرعت به تمامی پیروانش تسری می‌یابد و آنان را در نهایت غرق می‌کند.
کوشکی انگشت اتهام در آفرینش خشونت، آن هم در اشکال امروزیش را به سوی تمامی مخاطبانش اشاره می‌کند. او در ابتدای نمایش هشدار می‌دهد که می‌توانید سالن را ترک کنید؛ چون با صحنه‌هایی نابهنجار روبه‌رو می‌شوید و مخاطب می‌پذیرد خشونت را لمس کند، آن هم در عریان‌ترین شکل ممکنش در تئاتر ایران. کوشکی نشان می‌دهد دو برادر، هابیل و قابیل‌وار، جان و جاه یکدیگر را به خطر انداخته‌اند و چاره چیزی جز حذف نیست. برنده کسی است که فرقه‌ای قوی‌تر داشته باشد، هر چند کوشکی کنایه‌وار مسیح را در پایان نمایش به غیبت سوق می‌دهد. شاید در میان تمام حاضران روی صحنه، مسیح غایب تنها پاک‌نهاد جماعت «سیزده» بوده باشد.