به چه امیدی ته مونده های خودمو با تکه هایی از حافظم، قاطی واژه ها و آداب و رسوم و آرزوهام، جارو بزنم و ببرم به سرزمین های غریب؟!
چه آتیشی به خرمن من افتاده که واسِ فرار ازش باید پناه ببرم به یه آتیش دیگه؟! وطن من کجاست؟! شرق یا غرب؟! نمیفهمم... مگه زمین گرد نیست؟!