لانچر 5 و ضرورت افزایش سطح تماس ملت با پدیده سربازی و داستاناش!
.
اول از همه خوشحالم که این نمایش باعث میشه مخاطبا یکم بیشتر درباره خدمت سربازی و آسیب ها و جنایت ها و اتفاقاتش حساس بشن و ببینن و درکش کنن!
.
«برای تمامی ثانیه هایی که سال میگذرند. برای تنهایی عظیم پُست ها و بُرجک ها و لانچرها. برای ارواح محصور پادگان ها.»
.
من خودم هم اکنون سربازم ولی نه سرباز صفر و بالای بُرجک نرفتم و پُست نگهبانی خاصی هم نداشتم، ولی همون تعداد کمش و شنیدن سختیاش از زبون سرباز صفرها خیلی آدمو تحت تاثیر
... دیدن ادامه ››
قرار میده!
وقتی یه سرباز مجبوره گُل و حشیش بزنه تا دو ساعتای پُستای نگهبانیش بگذره، وقتی پاسبخش تومُخی میره براش و کاری میکنه سرباز کُما بزنه، وقتی انقدر رفته رو برجک که میفته به نَکشی، اونجاست که یا میذاره میره و فرار میکنه، یا خیلی افراطی و بیمارگونه میفته به دراگ و نوشیدنی و دختربازی که کم نیاره، یا له میشه و افسرده، یا هم دست به جنایت میزنه ...
.
لمس کردن این داستانا برای کسی که طعم زهرِماری این اجباری تلخ و احمقانه و مضحک رو نچشیده راحت نیست، برای همین تو طول نمایش من فقط دو سه تا لبخند کوتاه و تلخ زدم، میدونم گروه نمایشی بخاطر کم کردن تلخی داستان رو آورده بودن به نوعی طنز و خب تماشاگرا هم میخندیدن، ولی برای من نظاره گر بودن روایتی درباره جنایتی در یک پادگان و بدبختی فراگیر سربازاش اصلن خنده نداشت، من نمی تونستم به بازی شیرین بازیگری که لهجه مازندرانی داشت بخندم وقتی داشت از جمع کردن لاشه های یه سرباز میگفت و اینکه دستاش هنوز بعد از چند روز بوی خون میدن و حالت تهوع داره ولی نمیتونه بالا بیاره، نمی تونستم بخندم به خیلی چیزای دیگه ش ...، چون میدونم این اجباری احمقانه چه میکنه با روح و روان جوونای همه جای دنیا مخصوصن ایران!
تجاوز و قتل و جنایت هایی از این دست کم نیستن، حداقل من خودم کم نشنیدم از این دست مسائل تو جای جای مختلف همین ایران اسلامی خودمون!
.
شایگان: میدونی آخر دنیا کجاست؟
سرباز (کمالی): بالای بُرجک، کنار لانچرا!
...