تا حالا اتوبوس سوار شدی؟
فکر کن تو یه اتوبوس نشستی ، هوا هم گرم و جاده پر از دست اندازه ، اتوبوس هم شلوغ ، و تو میدونی که 50 تا ایستگاه مونده که برسی به مقصدت
مقصد من جاییه که دیگه بریده باشم و الان من بریدم و میخوام پیاده بشم
شروع و پایان نمایش با یه موسیقی همراه هستش و اینقدر تو جریان اجرا همراهتون میکنه که انگار کل کار به اندازه شنیدن یه اهنگ طول کشیده
نقشها کامل پرداخت شده و به قواره بازیگرهاش نشسته بود ، تا جایی که هی منو یاد آدمهای دور و بر زندگی خودم مینداخت ( آدم اینقدر همذات پندار آخه ؟ )
دیالوگها هم فراز و فرود های مناسبی داشتن ، جاهایی که مادر به گمان خودش شوخی بود بعد وارد فاز عصبانیت شد و بعد ناراحتی و در نهایت عجز و التماس
به راحتی صدای گریه حضار رو میشد شنید
در کل نمایش قوی و دلنشینی بود که همیشه یه گوشه ذهنتون میشینه و فکرتون رو به خودش مشغول میکنه ،
... دیدن ادامه ››
یه جورایی حال خوب کن
از همه اینها گذشته بعد از نمایش چیزی که واسم خیلی قشنگ و زیبا بودش برخورد گرم و صمیمی خانم بوبانی و خانم رحمانی بودش
آخه بازیگر اینقدر با کلاس و متواضع ( به جان خودم نه فامیلم و نه پولی گرفتم ، بلیطم خریدم و مهمان نبودم ) ، چنان با صعه صدر و صبر و حوصله با همه کسانی که قصد عکس گرفتن یا حال و احوال کردن داشتن صحبت می کردن وقت میذاشتن که حتی به جرات میگم حرکتشون از خود کار هنریشون قشنگتر و قابل تقدیر تر بودش
همیشه پایدار و سلامت باشید هنرمندان واقعی