در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ساره رزاززاده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:44:06
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
می شه "خلاصه" نوشت و این همه غلط دستوری و املایی نداشت. والا این جوری چنگی به دل نمی زنه به خدا! ترجمه اش اینه که زیاد اهل کتاب و کلمه نیستید دیگه! (برو اون حلول رو حداقل درست کن ... بدو)
درود بر شما سرکار خانوم
ممنون از تذکر بجای شما
با اینکه املای این کلمه به هر دو صورت دیده شده،اما تذکرتون بجا و درست بود.
در رابطه با غلط دستوری،متن خلاصه اشتباه دستوری ندارد و نگارنده ی متن اشتباهی نداشته است.جمله ی اولِ خلاصه هم،یکی از جملات خود متن هست.
درود بر شما🎭
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
محمدرضا اسکندری
درود بر شما سرکار خانوم فرمایش شما درست است.ممنون. مطابق میل مخاطب تصحیح می‌شود. کلمه استهلال رو همه ما فکر میکنم شنیده ایم. یعنی ماه نو دیدن که در ادبیات با استفاده از تشبیه و استعاره که ...
دوست عزیز
فکر کنم معنی هلال ماه (قمر زمین) و حلول ماه (واحد زمان) رو اشتباه گرفتید
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
محمدرضا اسکندری
درود بر شما سرکار خانوم ممنون از تذکر بجای شما با اینکه املای این کلمه به هر دو صورت دیده شده،اما تذکرتون بجا و درست بود. در رابطه با غلط دستوری،متن خلاصه اشتباه دستوری ندارد و نگارنده ی ...
باریکلا که کل خلاصه رو حذف کردی و از اول نوشتی. حالا هیچ غلطی نداره.
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستانی که درست تعریف می شود؛ بازی های درجه یک؛ نمایش دلنشین، بی ادا و اطوار و بی اکت اضافه. این نمایش برای من، کلاس درس نمایشنامه نویسی بود. ... دیدن ادامه ›› گفت و گو ها و واکنش ها درست و به جا و تاثیرگذار بودند و همگی حول آتش سوزانی که در میان درام می سوخت و می سوخت و می سوخت جمع شده و در خدمت آن بودند. همیشه دوست دارم چنین نمایش هایی ببینم👏👏
چند تا نقد کوچیک به نمایش دارم که از دیدگاه خودم بیان می کنم: بازی بازیگر خواهر کوچکتر، به قدرت و تسلط سایر بازیگران نبود. ایده ی فیلمبرداری با گوشی، به نظرم روی کار ننشسته و یه خورده اضافی و خارج بود. و امیدوارم هنرپیشه محترم نقش رمال، به خاطر بازی این بلا رو به سر صورتشون نیاورده باشند❤️❤️
تماشایی و بی ادعا. بعد از مدت ها نمایشی دیدم که جذبم کرد. اول از همه دکور و جزئیاتش؛ دریچه ی دودکش بخاری گازی، در های چوبی قدیمی بامزه، کنتور برق کنار در کوچه، دکمه ی پایه دار کولر آبی. دکور خیلی جای تحسین داشت.
به جز تاخیر بیست دقیقه ای قبل از شروع نمایش، ایرادی نمی تونم بگیرم. مزه ی بد تاخیر هم خیلی زود با شیرینی نمایش از یادم رفت. بازی های عالی و هماهنگ، تلخ و شیرین، دیالوگ های حساب شده و بانمک و اشک آور، شخصیت هایی که هم توی متن و هم توی بازی های بی نقص به خوبی شکل گرفته بودند. همه ی هنرپیشه ها خوب بودند، نقش رامش و جزئیات بازیش یه جای ویژه تو دلم داره. اونجا که رخت های خشک شده رو مینداخت روی شونه اش، اونجا که روی دهنی هدست رو گرفت تا صدای هواپیما نره اونور ... . من دوست داشتم این نمایش رو واقعا دوست داشتم. بی ادا و اطوار، بی گنده گویی، بی شوآف ... . دمتون گرم.
ممنونم خانوم ساره عزیز که به تماشای ما نشستید🤍💎
۱۶ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از روی کنجکاوی و بدون شناخت قبلی از گروه اجرایی رفتم و بسیار لذت بردم. نمایش ساده و بی ادا و دلنشین با بازی های خوب. از کارگردان کار متشکرم که ... دیدن ادامه ›› یه متن جدید رو به اجرا برده و به نظرم خیلی خوب از پسش براومده.
قسمت هایی از نمایشنامه ی جیمز فریتز، احتمالا به ضرورت رعایت وقت، حذف شدن که به نظر من در انتقال پیام موثر بودن. نمایشنامه در سه پرده نوشته شده و یه سوال جدی و مرتبط با زمانه ی ما رو مطرح می کنه: "آیا اکتِ اعتراضی نمادین اثرگذار هست؟ آیا با خودسوزی میشه تغییری در وضع موجود یا بیداری اذهان عمومی ایجاد کرد؟" سوال در پرده ی اول مطرح می شه. کتی در پرده ی اول خودسوزی می کنه اما علی رغم آسیب های جسمی عمیق، کشته نمی شه. در پرده ی دوم، بهبودی و نقاهت کتی را شاهد هستیم. اینجا و خصوصا با مونولوگ مادر کتی، ظاهرا به سوالِ پرسیده شده در پرده ی اول جواب داده می شه: "اکتِ یک نفره تاثیرگذار نیست ... زندگی یک هدیه است ... زنده ی تو بیشتر از مرده ات به درد می خوره ... " اما در اکت سوم و با خودسوزی کاترین (دختری که کتی را نجات داده)، جوابی که در پرده ی دوم به آن رسیده بودیم باطل می شود. تقاضای کتی در پرده ی اول این بود:"حتی اگه یه نفر هم با دیدن خودسوزی من بیدار بشه اونوقت کار من ارزش داشته" و پرده ی سوم با خودسوزی هولناک کاترین (ادامه دهنده ی راه کتی) ثابت می کند که خودسوزی کتی بی فایده نبوده. پس سوال های پرده ی اول، همچنان بی پاسخ و زنده در ذهن مخاطب باقی می مونن. بعد از نمایش ممکنه به یاد بیاریم که انقلاب عربی اصلا با خودسوزی یک جوان سبزی فروش تونسی آغاز شد. ضمنا با در نظر گرفتن آن چه که در جامعه ی خودمون گذشته و می گذره، کی می تونه بگه خودسوزی "دختر آبی" و "هما دارابی" بی فایده و بی رهرو بود و جرقه ی حرکات عمومی اعتراضی نشد؟
ساره رزاززاده (sareh3z)
درباره نمایش ناریا i
در یک کلمه "باسمه ای". وقتی می خواهی حرف های گنده گنده بزنی، وقتی در همان تجربه های اولت 20 - 30 نفر را می ریزی روی استیج تا یک ساعت و نییییم داد بزنند، وقتی گنده گویی و تظاهر و تیپ سازی و شعار دادن را جایگزین نویسندگی کرده ای، وقتی مدعی "یاد دادن" و نشان دادنِ مثلا نادیده ها و نشنیده ها هستی، محصول کارت "باسمه ای" می شود.
اول نمایش یک آقایی که مثلا لابد اونجا کاره ای یا همکلاسی ای یا فامیلی از دست اندرکاران است، می آید و بعد از تذکر موبایل و فیلم و عکس، با ژست خاص و پر افسوسی می گوید:"هر چی اینجا می شنوین ... ولش کن ... خودتون ببینید ..." مثلا یعنی آخ که این نمایش خودمون رو هم از تو سوزونده هی هی هی ... ردیف سوم نشسته بودم و از همین جا فهمیدم که ای وای نمایش رو اشتباه انتخاب کردم. بازم یه گنده گویی پر ادعای دیگه است! از 15 دقیقه بعد، مدام ساعت رو چک می کردم و با حیرت از خودم می پرسیدم آخه یک ساعت و نیییییم؟؟؟؟؟ یک ساعت و نیم واسه این؟؟؟؟؟ چرا آخه؟؟؟؟؟ باشه بلد نیستی بنویسی اوکی، ما هم زمانی بلد نبودیم بنویسیم، ولی آخه یک ساعت و نیم چرا؟؟ نویسنده خودش یه شم و شهودی داره و می فهمه که اثرش بد و ضعیف و سفارشی شده ... پس اگه مجبوره بنویسه حداقل کوتاه! نه با ادعای تمااااااام یک ساعت و نیم!
دیالوگ های بی مصرف و شعاری و سطحی، پر کردن زمانی که نویسنده نمی دونه باهاش چی کار کنه با دعوا و لات بازی، اصرار متظاهرانه در مثلا نمایشِ قشر های مختلف جامعه که اصلا خوب در نیومده، فریاد فریاد فریاد، اسلحه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!، تسبیح، کفش پاشنه بلند، عرق چین، اسکارف و المان های نخ نمای دیگه برای تیپ سازی، پا در کفش بزرگان کردن و جا به جا کِش رفتن از آثار بزرگ و معروف که به مراتب کار رو ضعیف تر کرده.
سلام،متاسفم که نتونستیم نظر شمارو جلب کنیم .ممنونم از نظرتون و تشکر میکنم که وقت گذاشتید و نمایش مارو تماشا کردید🍀
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کل نمایش بر هنر و تسلط بازیگر استوار است. بعد از آن، نورپردازی، طراحی لباس ها (در عین سادگی) و مخصوصا متن قوی نمایشنامه و قصه های تنیده شده در ... دیدن ادامه ›› تشخیص های پیچیده ی روانپزشکی. اپیزود مورد علاقه ی من اپیزود دوم (ترس از مرگ) بود که با "خورشید سیاه" شروع شد. "نگاه کردن مستقیم به خورشید" استعاره ای از مرگ-آگاهی و حضورِ همه-جاییِ مرگ است.
نمایش در کنار تاثیرگذاری و جذابیت، تا حدودی برای من آزاردهنده بود و ترجیح می دادم قبل از تماشا، هشداری در این رابطه وجود می داشت. البته متهم کردن این نمایش به اینکه با بدحال کردنِ تماشاچی دارد تاثیر خودش را القا می کند هم بی انصافی است.
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بامزه و دوست داشتنی. بازی های خوب و متن عالی. یک ساعت لذت بخش. نمکِ واقعی توی لحظه های خنده دار. به نظرم همون چیزی بود که تئاتر قراره باشه؛ بدون ادا های اضافه و قلنبه گویی و اطوار. این نمایش حقشه بیشتر دیده بشه.
خیلی خیلی ممنونیم از نظر مهر آمیزتون
امیدواریم تئاتر روز به روز مخاطب های بیشتری مثل شما رو در خودش ببینه💫
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بی ادعا و بانمک و دوست داشتنی. واقعا این نمایش چی کم داشت؟ به نظرم هیچی. من بازی های خوب روی یک تکست درخشان دیدم و راضی از تماشاخانه اومدم بیرون.
ساره رزاززاده (sareh3z)
درباره نمایش رضا i
این اولین بار نیست که می بینم کارگردان محترمی که دوره ی نمایش اثرش مصادف شده با خیزش عمومی، برای تاثیرگذاری بیشتر، متن رو به فراخور اتفاقاتی که پشت در های تماشاخانه داره به صورت زنده اتفاق میفته تغییر میده. قضاوتی ندارم. نمی دونم این زیرکی برای جلب مخاطبه یا موقعیت شناسی یا هر دو. سال 98 دی ماه، سجاد افشاریان "هر کسی یا روز می میرد یا شب..." را روی صحنه داشت و بعد از انهدام هواپیمای اوکراینی توی متن دست برد تا شکنجه ی روحی ای که به عنوان تئاتر روی صحنه می بره رو ملتهب تر و اشک آلود تر کنه.
نمایش ساده و بی پیرایه و دوست داشتنی بود. گفت و گو های دو نفره ی پر انرژی که در میانه ولتاژشان بالا می رفت و بعد در پایان در بهت و حزن به سطح صاف برمی گشتند. بازی های خوب ... بازی های درخشان از طرف همگی ... تظاهر و تفاخر کم، تمرکز و بیان و قدرت بالا ... بازم تشویق.
با انتظار بالا رفتم و متاسفانه ناامید شدم. متن ایرادات اساسی دارد؛ پیداست نویسنده تلاش کرده "زن" را تنها و پیچیده نشان دهد اما به جای ... دیدن ادامه ›› آن زن را کودن و دمدمی مزاج نشان داده. نمایش و بازی ها برای من دلچسب نبود اما احساس می کردم قابلیت اینکه بهتر اجرا شود را داشته. سوال بزرگ این است که اصلا این زن ها چرا دارند این داستان ها را برای هم تعریف می کنند؟ زن ها وقتی دور همند که یکدفعه همینجوری نمی زنند زیر قصه تعریف کردن که!!! آن هم قصه هایی کامل و پرجزئیات که از اول تعریف می شود!!! یعنی خودشان جیک و پیک زندگی هم را تا حالا نمی دانسته اند و آن وقت اینجوری صمیمانه پیش هم نشسته و چای و کیک می خورند؟! و سوال بد تر و بزرگ تر: چرا این قصه ها را دارند برای ما و رو به ما تعریف می کنند؟ این طور که تک تک از سر میز بلند می شوند و رو به تماشاچیان قصه می گویند و بعد می نشینند؟؟!!

بیشتر خرده گیری من به نویسنده ی کار است. من شیفته ی "قصه های زنان" هستم. آلیس مونرو، جومپا لاهیری، زویا پیرزاد، آن بیتی، ریوکا گالچن و کاترین منسفیلد نویسنده های مورد علاقه ام هستند. شخصا بیزارم از نمایش کودن و سطحی بودن زنان در درام و این پیام که "زنا هر چی سرشون میاد مال حماقت خودشونه". البته که حماقت را انکار نمی کنم اما تصور می کنم نمایش حماقت و دمدمی مزاج بودن بدون تلاش برای القای همدلی و درک عمیق در مخاطب از هدف نویسنده دور بوده.
آیدا پناهنده دوست داشتنی! تمام فیلم های خانم پناهنده رو دوست دارم. فیلم هایی در مورد زن های آشفته و مقهور و منفعل، در هوای سرد و سربی و سبز گیلان. ... دیدن ادامه ›› یک فمینیسم افشاکننده و بی پرخاش.
شخصیت پردازی تی تی شگفت زده ام کرد. زن ساده لوح (مشابه کابیریا در "شب های کابیریا"ی فلینی) که دارد خانه ای با بلوک سیمانی وسط دشت می سازد. بدکاره و معصوم، خیالاتی، گرفتار، محکوم به مستقل بودن.
یک بار دیگه هم دوست دارم ببینم، در یک روز غیر سه شنبه در یک سینمای خلوت.
فرهاد آقارضائی، تانیا، سپهر، آرمین و امیر مسعود این را خواندند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این خلاصه ای که نوشتید چه ربطی داره به فیلم؟ "محسن پسری نسبتا شیک"؟؟؟؟؟
سنت گرته برداری از اصغر فرهادی باعث شده فیلم های اجتماعی متوسطی ... دیدن ادامه ›› (فیلم تابستان داغ مثلا) رو تو این ده سال اخیر شاهد باشیم. با این حال، البته که فیلم نفس گیر و جذابی بود. بابت معرفی و ورود خانم اسپهبدی به سینما خوشحالم و امیدوارم فیلمهای بهتری ازشون ببینیم.
ارتباط اسم فیلم با موضوعش رو اصلا نفهمیدم.

اول فیلم به خاطر بی توجهی آدم بزرگها یه بچه کشته می شه. در طول فیلم، دو بچه ی دیگه هم به خاطر بی توجهی دیگران نابود می شن. فیلم به نظر من در مورد بچه هاست...
ساره رزاززاده (sareh3z)
درباره نمایش سبُکی i
نمایش رو به توصیه ی دیگران برای دیدن انتخاب کردم و علی رغم کامنت های مثبت، برای من لذت بخش و جذاب نبود. بعد از بیست دقیقه تصمیم داشتم سالن رو ترک کنم. هیچ کدام از تلاش های متن برای خنداندنِ تماشاچیان بر من اثر نمی کرد. شوخی ها همگی دسته چندم و نخ نما شده ... این اگزیستانسیال هم که شده قوز بالا قوز! حرف و فلسفه ی این نمایش، همان پیام دم دستی "زندگی پوچه ... از زندگیت لذت ببر ..."، دیگر آن قدر تکرار شده و در آثار مختلفِ پنجاه سال اخیر آمده که برای بیان آن به روش های خلاقانه تر و درخشان تری نیاز است. مشکل من ابدا با "طنز" نیست؛ اتفاقا طنز برای بیان پیام فلسفیِ ثقیل خیلی خوب عمل می کند. اما نه هر طنز سبک و بی نمک و ناگیرایی که اول به ذهن نویسنده رسیده و در آثار قبلی هزاران بار تکرار شده. متاسفانه کار به نظر من در حد یک جُنگ شادی شهرستانی بود و دو ستاره به خاطر تلاش بازیگر ها دادم فقط.
موزیکال مفرح و دوست داشتنی! به نظرم اکت ها و صدا و آواز و طراحی لباس، نسبت به موزیکال های قبلی ای دیده بودم (تئاتر موزیکال اشک ها و لبخند ها، بانوی محبوب من) بهتر بود. صدای خانمی که نقش بل رو بازی کردند عالی بود. نمایش برای من غافلگیری های جذابی داشت: ساز زدن سولو توسط هنرپیشه ها خصوصا خانمی که نقش جارو رو بازی کردند و ساکسوفون زدند، اکت های پیچیده و ریسکی با اسکیت، شوخی های احتمالا بداهه ی بهزاد عمرانی، لباس قوری.

ضمنا فهمیدم که برای نمایش هایی مثل این، بالکن به مراتب بهتر از فضای همکف است. صندلی های بالکن دید همه جانبه به شما می دهند و می توانید تمام رقصنده ها و صحنه را یک جا ببینید و ضمنا توی بالکن فضا برای نشستن طولانی خیلی بهتر از صندلی های تنگ و فشرده ی همکف است.

و صدای حمید حامی! آااخ...! مثل اشعه های نور سالن رو پر می کرد و خون رو تو رگ آدم به جوش و خروش ... دیدن ادامه ›› می انداخت.

فقط تو رو خدا بچه نبرید! این نمایش برای بچه ها مناسب نیست. خسته کننده و طولانیه و طفلکی ها اذیت می شن. درسته که وقتی بچه بودیم کارتونشو ساختن و کتاب قصه اش رو داشتیم، ولی نمایشش برای بچه ها نیست. من از بالکن حواسم به دو سه تا کودک 10 - 12 ساله توی جمعیت بود که دیگه از خستگی آروم و قرار نداشتن. بیچاره ها!
نمایش قصه گو و جذابی بود. روند داستان و چالشی که ایجاد کرد تونست منو درگیر خودش کنه. تم "گفت و گوی دسته جمعی در خانواده به دنبال یک بحران ... دیدن ادامه ›› مثلا مرگ یک عضو" (شبیه به آگوست:اوسیج کانتی) برای من جذابیت داره چون شیفته ی دیالوگ نویسی پیچیده و میزانسن های چند نفری (مثلا میزانسن میز شام) هستم.
بازی خانم بهارمست منو به هیجان آورد! هیچ وقت از میمیک نمی افتادند ایشون! جزئیات بازیشون رو خیلی دوست داشتم: خرما خوردن از توی کارتن، پرت کردن هسته اش این ور و اون ور، اینکه نوچ شدن دستش عین خیالش نبود، درآوردن کفش و مالوندن کف پا.
الآن دیدم که آقای منتظری گرامی در جواب یکی از دوستان به اثر مشهور سوفوکل اشاره کرده اند و جالبه بگم که اتفاقا اواخر نمایش، دوست من که کنارم نشسته بود در گوشم گفت:"اودیپوس!" از همین تریبون باید بهش آفرین بگم!
ساره رزاززاده (sareh3z)
درباره نمایش گردن i
چه قدر بی ادا و اصول و چه قدر دلنشین! متن و بازی ها شگفت انگیز بودند. آفرین به همه تون! و موفقیتتون نوش جونتون. یکی از فراموش نشدنی ترین تئاتر هام رو دیدم. بعد از نمایش، بازیگر ها اومدن توی محوطه و با همه خوش و بش کردن و عکس گرفتن. جز اینکه بگم "عالی بودید، حرف نداشتید!" چیز دیگه ای برای گفتن پیدا نکردم. اما باید می گفتم دیالوگ ها استادانه نوشته و اجرا شدند؛ در جزئی ترین اکت ها و بازی ها، دقت هنرمندانه به کار گرفته شده بود. باید می گفتم شما با پیچیدگی و ظریف اندیشی، یک "سادگی" دلنشین خلق کردید.
چقدر قشنگ نوشتید🌹🌹
۰۷ تیر ۱۴۰۱
ممنون از نظر لطفتون 😍
۰۷ تیر ۱۴۰۱
🙏 ممنون از لطفتون
۰۷ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش تاثیرگذار و قلب- شکن! پلات استادانه و ساده و درست. شیره ی سوزان داستان، با وجود بازی های مبتدیانه وارد جریان خونت می شود و اثر خودش را می گذارد. جایی در یک سوم انتهایی نمایش که مادر روی زمین نشسته و به جسی التماس می کند، خانمی که پشت سر من نشسته بود آرام گفت:"آخییییی ..." و چنان سوزی توی صدایش بود که برای من شد نفر سوم نمایش. توی ردیف ما و ردیف عقب صدای دماغ و صدای اشک می آمد. پس به نظرم نمایش کار کرد!
اگر دست من بود، خانم هایی این قدر جوان و شاداب را به عنوان بازیگران این نمایش، در نقش مادر پیر و دختر بریده از زندگی، انتخاب نمی کردم. ایضا اگر دست من بود، به مادر جسی می گفتم وسط آن همه هیجان و خشم بهتر است یک تپق بازیگرانه و کنترل-شده بزند تا طبیعی تر شود. در هر صورت ولی نمایش کاری را که باید انجام می داد انجام داد.
ساره رزاززاده (sareh3z)
درباره نمایش توفان i
این نمایش امتیازات زیادی داشت مثل بازی و دکور و موسیقی که توی کامنت های دیگه بهشون اشاره شده. اما چند تا ایراد هم داشت که باعث شدن سطح کار پایین بیاد. شخصا به هیچ کدوم از شوخی های آبکی و سطحی استفانو نخندیدم؛ ترینکولو که از اونم بدتر و دیالوگ ها و بازیشون در حد تئاتر های شاد و کمدی بود که توی یه سری از تماشاخونه ها اجرا می شه. اما مشکل بزرگتر کار به نظرم بازیگر شخصیت پراسپرو بود. پراسپرو باید باشکوه باشه، باید رنج بزرگ و ندامت نهایی و وداع رو با بازیش بازتاب بده. اما این پراسپرو این کارو نمی کنه آقای کوشکی! بابا ناسلامتی شکسپیره! نمی دونم دقیقا به کدوم ویژگی از بازی پراسپرو ایراد بگیرم اما فقط می تونم بگم که این پراسپرو، پراسپروی نمایشنامه ی طوفان شکسپیر نیست، صرفا یه بازیگره که دیالوگ های پراسپرو رو خوب حفظ کرده و می گه؛ همین.
بامزه و دلچسب و ساده! کار متوسط (نه به معنی بدش!) و دلنشین. بازی بازیگر ها حاکی از تسلط و کاربلدی بود. جایی که اون چهار تا دختر آواز می خوندند به سختی می تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم. اما از جایی که پلیس ها وارد شدند، قدرت و نمک نمایش کم شد. ضمنا اگر نقشی که آقای عبدی بازی می کنند را حذف کنیم به کجای نمایش برمی خورد؟ اگر از کل زمان (خصوصا بازجویی های خسته کننده ی پلیس ها) ربع ساعت کم کنیم کجای داستان آسیب می بیند؟ والا هیچ جا!
بذر شوخی ها با بازی خوب بازیگران و میزانسن های خلاقانه به بار می نشست. با اکثر کامنت ها موافقم که گفتند زیادی طولانی بوده؛ با حذف برخی اضافات می شد به یک ساعت کاهشش داد و چیزی هم از رسایی کار کم نشه. مشکل من با آخر نمایش بود که ظاهرا قرار بوده تاثیرگذار، ثقیل و اشک درآر باشه...اما نبود! مونولوگ آقای عبدی (دون کیشوت) در انتهای نمایش، آدم را دودل می کرد که اینجا باید بخنده یا اینکه نه دیگه اینجاش جدیه!