صحنۀ نمایش، «میز غذاخوری» یک خانه در شب سال نو است. مشخص نیست که اعضای این خانواده در چه زمان و چه مکانی در پشت میز نشسته و به صرف غذایی مایع
... دیدن ادامه ››
مشغول هستند. آن ها اسم ندارند و ظاهراً از یکدیگر بیزارند. زندگی در چنین وضعیتی قطعاً دشوار و آزارنده و حتی کُشنده است. اما مسئله در کنار واقعیت چنین وضعیتی، بُعد نمادین کار است که این وضعیت را از خودش فراتر می برد و به ساحت های دیگر می کشاند، و البته ما برای این خوانش نمادین تا حدی آزادی داریم. شاید چیزی که در ذهن بیدار می شود یادآوری اقتدار و مصیبت های همه گیر آن است که در آغاز یا در پایان، در واحدهای کوچک زندگی، خانه ها، جا دارند و این دورِ معیوب نفرت و عصبیت را می سازند. اطاعت و خشم ارکان این محیطِ بسته هستند. چیزی که در اینجا غمانگیز است تفکیک میان فرزندان و وضعیت ارتباط آنها در نمایش است. البته این نمایش را باید بسیار دقیق خواند و آن را بهمنزلۀ طرح موقعیتی دید که میتواند به خوانشهای بسیار متفاوتی راه دهد. منطق کابوسوار سورئالیستی آن قطعاً دست ما را برای خوانشهای بسیار متفاوت باز میگذارد.