سحر لیلى ئیون/ روان شناش، هنر درمان گر:
پنجاه پنجاه نمایشى است که با خلق سه زمان یکى حال( زندان-موزه)، دوم زمان برپایى زندان و سوم زمان نمایشنامه_
... دیدن ادامه ››
دوران فئودالیسم_ توانسته موقعیتى متفاوت از تئاتر در تئاتر را رقم بزند؛ چرا که زندانبان کارگردانیست که بازیگران ( زندانیان) را مجبور کرده با شکمى گرسنه، تحمل بى خوابى و شلاق نمایشنامه خودى ها و غیر خودى ها را بازى کنند.
سؤال این است که چرا زندانبان تئاتر را به عنوان ابزارى براى شکنجه انتخاب کرده است؟
طبق تعریف DSM5 ( کتاب مرجع راهنماى تشخیصى و آمارى اختلالات روانى) سادیسم عبارت است از علاقه فرد به آزار رساندن دیگران به صورت جسمى، روانى و جنسى طورى که این آزار موجب لذت و آرامش فرد آزار رسان شود.
بنابراین طبق این تعریف زندانبان( کارگردان) به تئاتر علاقه شخصى داشته تا آن جا که ظاهرا به قوانین کارگردانى مسلط است اینقدر که حتى یکى از بازیگرها در مقابل وى مى گوید تو شاید کارگردان خوبى بشى اما... و در جاى دیگر زندانیان ( بازیگران) را به دلیل بازى بد تنبیه میکند.
نکته دوم و مهم تر اینکه آنچه دیروز براى زندانیان ابزار دستیابى به آرمانشان( ضد فاشیسم) بوده ابزاریست براى شکنجه، به معناى دیگر آنچه دوستش داشتند؛ امروز ابزار آزارشان شده که این خود از نظر بار روانى شکنجه اى مضاعف است در حدى که سرانجام بازیگرى که زندگى خود را در راه تئاتر گذاشته است حاضر است بمیرد اما تن به ذلت اینگونه بازى ندهد.
نکته ى دیگرى که میتوان به آن اشاره کرد فاصله گذارى درست است تا شاهد نمایشى با کاتارسیس هر چه کمتر باشیم .
چرا که موقع درگیرى -هیجانى تماشاگر ، زندانبان(کارگردان) کات مى دهد یا نمایش از زمانى به زمان دیگر منتقل مى شود.
به هر حال پنجاه پنجاه نمایشى است که تماشاگر به گونه اى مسحور صحنه شده تا لحظه اى نتواند از آن چشم بردارد و در آخر بدون رورانس با همان حال سالن را ترک مى کند.