"ما پیام آور حقیقتی بودیم، که توی دهانمان به دروغ تبدیل شد. برای شما آزادی آوردیم ولی در دستان ما به تازیانه تبدیل شد. ما حیات و زندگی آوردیم ولی صدای ما به هر کجا رسید گیاهان لرزیدند و صدای خش خش برگ ها بلند شد" از کتاب ظلمت در نیمروز آرتور کوستلر (که خود پیش از شروع جنگ جهانی دوم مدتی در اردوگاه کار اجباری پیرنه زندانی شد و در کتاب وازدگان خاک از مصائب آن دوران برای ما نوشت)
.
با بغض در دل و اشک در چشم .. ما هم سعی می کنیم بخندیم .. زنده باد تئاتر ..