پرتره بی چهره
نمایش "چهره مرد هنرمند در جوانی" به نویسندگی و کارگردانی مصطفی هرآیینی با برداشتی آزاد از رمانی به همین نام، به سیر
... دیدن ادامه ››
تطور و تحول شخصیت استیون ددالوس از دوران کودکی تا جوانی اش می پردازد. کارکتری که به مرور پس از رشد جسمانی اش، عقلانیت او این توان را می یابد تا افسار احساسات و ادراکات و تخیلاتش را در دست بگیرد و به نوعی جسم و روح او را به مهار خود در آورد. بلوغ برای استیون صرفا به شکل جسمانی رقم نمی خورد و از جایی به بعد بلوغ فکری به شکل آشتی ناپذیر در برابر مقوله ایمان جعلی اعلام وجود میکند. عقلانیت استیون در برابر جهل مرکب او، بارقه امیدی میگردد تا پیوند دانایی و ایمان حقیقی را در قالب آفرینندگی هنر متبلور کند.
نمایش "چهره مرد هنرمند در جوانی" روایت داستان خود را در تمایز موقعیت ها و رویدادهای تشکیل دهنده آن تعریف می کند. هر چند که فصل بندی های نمایش داده شده همانند رمان پنج مرحله رشد این شخصیت را که شامل زندگی نباتی، حیوانی، انسانی، روحی و الهی و در آخر زندگی هنری میگردد توصیف میکند، ولیکن نمایش لحظات خود را به صورتگری محض سپرده است. در نتیجه پیکره بندی این نمایش تنها به پیرنگ های با اهمیت و اندام وارگی آن منوط می گردد. گوئی کارگردان تعمدا خواسته هم فاصله خود را با مخاطب حفظ کند و هم همانند شخصیت اصلی رمان در خوانشگری تصاویر، تعاملات ذهنی و عینی برقرار نماید. به تبع آن تماشاگر خود را بسان استیون در وادی تاریکی احساس می کند که می خواهد زیبایی های نمایش را از طریق ادراک دیداری اش کسب کند. هر چند که ادراک مقدر شده برای تماشاگر همانند کارکتر استیون آنچنان با ریاضت و قطع حواس پنجگانه او همراه نمیشود و تنها به وسیله حس بویایی اش به اندام های نشسته وار بر صندلی ها شلاق می زند.
روایت ساختارگرای نمایش "چهره مرد هنرمند در جوانی" به هنر کلامی نهیب می زند و چهره هنر خود را در بیصدایی فریاد های حبس شده استیون در گلویش نمایان میکند. برای این ساختار روایت آن چیزی که حائز اهمیت شده است، بیشتر از آنکه توالی پیرنگ ها پر رنگ شده باشد و یا مدت زمان وقوع رویدادها، بسامد (دفعات رویدادی خاص در داستان) است که نشانه گذاری شده و به شکل تطابق گونه ای با سیالیت ذهن کارکتر همخوان گردیده است. بنابراین نمایش پر از لحظاتیستکه فکر کردن به هر چیز در هر کجا مرتبا تکرار میگردد و این موضوع در گسیختگی های پس نگر کارکتر اعم از بخشی از گذشته او با پدرش، خلوتش با روح خود، شیطنت ها و پرسهزنی های او با همکلاسیاش، روابط او با زنان و احساس گناه و تردید را دخیل میکند و این روش در زیست شخصیت استیون نیز تاثیر گذاشته و جابجایی کارکتر مدام از "ایمان صیاد برهانی" به "محمد برهمنی" سیالیت دارد و هیچگاه کارکتر استیون کانونی شده نمیگردد. المان موسیقی نیز به عنوان یک راوی پنهان مکمل بخشی از پازل تکمیل شدهی ادراک بیننده برای دریافت جهان نمایش میگردد. این انتخاب باعث میشود که زیبایی این نمایش در رابطه ادراکی بین اثر و مخاطب شکل پذیرد.
نگاه دقیق "استیون" به کائنات پس از آنکه مکاشفات او سبب ایجاد تعادل بین عقل و ایمان گشت، به خلق مجدد خودش و سپس هنر انجامید. هنر خلق شده که محصول ادراک مجرد او و مقدم بر عقل و ایمان است که تقلیدیست از مخلوقی به نام استیون، که آن هم با عینکی گرد دقیق شده است. استیون زمانی به کمال خود می رسد که هم عقلانیت را پس زده و هم ایمانگرایی گرایی را. این هنرمند جوان زمانی چهره پردازی اش را تمام شده میداند که به "ددالوس شدن" میرسد و هنرمند شدن را نه در بالدار شدن بدن فانی شده میانگارد، که در سوزاندن بال های سوزان خورشید به وسیله نور چشم هایش (مفهوم غیر بدنی) رقم میزند و دیگر جایی برای خودزنی های ظلمات گونه باقی نمیماند.
منابع
احمدیان، موسی (1389). زیبایی شناسی عرفانی هنر در چهره مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جویس
صافی پیرلوجه، حسین. نگاهی گذرا به پیشینه نظریه های روایت