در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کمال عبدی درباره نمایش سلول شماره چند: تئاتر سیخی چند؟ والله بخدا! وارد سالن میشوی به هوای اینکه این تعداد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:01:51
تئاتر سیخی چند؟
والله بخدا!
وارد سالن میشوی به هوای اینکه این تعداد بازیگر زیادی که اسمشون روی پوستر اومده و این کارگردان جوان و با انگیزه، چه انرژی و خلاقیت و تلاشی پای این کار گذاشته است. البته این ها را باید زمانی بگوییم که وانمود کنیم پوستر را ندیده ایم وگرنه ابدا خودمان را به این شبه تئاتر ماورایی دعوت نمیکنیم!
چون یکی از آشنایان کارگردان است زور میزنم که نقد تکنیکی روی این کار بنویسم؛ اما نمیدانم از کدام ضعف و افتضاحش نگویم. نمایشنامه...اصلا نمایشنامه ای وجود ندارد. در حد یک ایده مانده است که حتی یک بار هم بازخوانی نشده است. اما مشکل کار اینجا نیست. متن و شخصیتهایش که پا نمیگیرند بیایند داخل تماشاخانه و از ما پول بلیت بخواهند و خزعبل تحویل دهند. مشکل کار این است که کارگردان کار حتی زحمت یک تحلیل ساده را هم به خودش نداده است که سبک و سیاق متن را درک کند و سعی کند اجرا را به آن سمت ببرد. شروع نمایش، دو نفر جملاتی را که حفظ کرده اند مانند طوطی تکرار میکند و از صحنه خارج میشوند. به هیچ وجه ارتباطی با تماشاچی برقرار نمیشود تا ما منتظر ادامه اش باشیم. ادامه نمایش؟ کدام نمایش؟ نمایش قد و بالای بازیگران، یا ادا و اطوارهای شبه ویکتوریایی؟ نمایش سیخی چند!؟
آرزو تهرانی حتی یک ترکیب بندی ساده هم به نمیدهد.یازده نفر به اسم بازیگر روی صحنه میآورد اما یک بار هم توازنی بین حرکات، ایستادن، ترازها،...برقرار ... دیدن ادامه ›› نمیکند. بخدا اگر کارمان نمایشنامه خوانی است، هیچ اتفاقی نمیافتد با مخاطب روراست باشیم. دریغ از یک میزان سن ساده، یک تصویرسازی مقدماتی، یک ریتم و لحن مشخص و معلوم!
چشمهایمان که هیچ چیز نصیبش نشد هیچ، تقریبا نیمی از لاینها را هم نشنیدیم. بدبختی این بود که حتی توان حدس زدن هم نداشتیم چون منطقی بین دیالوگها نیست. متن ابتدای کار به ما میگوید که چند نفر بدون این که بدانند چرا در اتاقی زندانی اند و قرار است محاکمه شوند چون به اونی که خودشون میدونن اعتقاد دارند. این جملات دویست بار تکرار میشود بدون اینکه یک اپسیلون داستان را به جلو براند. شخصیتها به هیچ وجه برای ما تعریف نمیشوند، نه رابطه شان، نه هویتشان، و نه اصلا دلیل بودنشان در نمایش. صدای بازیگر به صندلی اول نمیرسد! بازیگری که مدام از خدا میگوید، حتی یک کلمه از دیالوگهای خودش را نفهمیده است! آـرزو تهرانی مدام بازیخوری میکند و هنگام آن نیمچه دیالوگهایی هم که از دیگران میشنیدیم، باید حواسمان میامد پیش خانم کارگردان که این تریپ لاتی چقدر بهشان می آید!
کارگردانی در این کار وجود نداشت. کارگردانی کاری که در مورد موضوعی انتزاعی مانند "امید" است، نمیتواند با بازیهای خام و رئالیستی، بدون طراحی لباس، صحنه و نور و صد البته گریم، اتفاق بیافتد. کارگردانی که حتی جرات نکرده مدل موی بازیگرانش را به هم بریزد... .
بخدا بد نیست اندکی کله مان را در کتاب هم فرو کنیم. بد نیست با خودمان و مخاطبین تئاتر رو راست باشیم. دورهمی های پلاتوهایمان را روی صحنه نیاوریم و تئاتر نخوانیمش.
کمال جان چه تجربهٔ وحشتناکی... امیدوارم دیگه همچین اتفاقی برات نیفته...
۲۷ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید