منتشر شده در تاریخ پانزدهم دی ماه نود و هشت در روزنامه شرق
منطق وارونهسازی صنعت کامیابی
نوشته محمدحسن خدایی
این روزها سرمایهداری متاخر مدام در رسانههای جمعی خویش، افراد را به تلاش مضاعف و دستیابی به موفقیت دعوت میکند. اگر بپذیریم که عنصر رقابت یکی از مهمترین راههای کامیابی در جهان سرمایهداری نئولیبرال است، زیستن در این سیستم اقتصادی لاجرم دامن زدن به یک رقابت ابدی و بیپایان هم است. نمایش «لرز» به نویسندگی و کارگردانی داریوش علیزاده، کمابیش در همین حال و هواست. خانوادهای که برای کسب موفقیت از شهر به بیابان مهاجرت کرده و در خانهای
... دیدن ادامه ››
عجیب و غریب، فرزند پسر را تحت مکانیسمی نوآورانه تربیت میکند تا امکانی برای بالا رفتن از پلههای ترقی شود. پسر در یک فرآیند طولانی مدت، زبانی میآموزد که جهان، اشیاء و مناسبات آن، به شکل دیگری نامگذاری و صورتبندی شده. پدر در مقام یک رماننویس، سرگذشت فرزند خویش را در کتابی به چاپ رسانده و گویی برنده جایزهای ارزشمند هم شده. حال تلاش دارد این کامیابی را ادامه دهد و منطق وارونهسازی را که پیش از این در قبال پسر اعمال کرده گسترش داده و شرح آن را در جلد دوم کتاب به چاپ برساند. بنابراین پیشنهادها تازه و خلاقیتهای شگفت از راه میرسند تا مقدمهای باشند برای کامروایی فزونتر. زمانی ژولیا کریستوا متذکر شده بود که برای نوشتن، میبایست دست به سفر زد و از جهان کناره گرفت و انزوا برگزید. لرز به نوعی روایت همینهاست: کنارهگیری از جهان و تلاش برای برساختن یک جهان تازه. اما در ادامه این روند به چالش کشیده شده و خانواده گرفتار بحران میشود. ماجرا مربوط است به بارداری مادر که گویا دوقلویی در رحم دارد. تنها یکی از دوقلوها متولد شده و آن یکی را قبل از تولد بلعیده. دختر مدعی است که خواهرش شرور بوده و بهتر آن که متولد نشود در عوض او منتسب است به امر خیر. دختر در مقابل ابتذال خانواده میایستد، اجرای تکراری پدر را شاهکار نمیداند و وارونهسازی نامها را اشتباه میداند و به برادر تذکر میدهد. کنشی که موفقیت خانواده را به مخاطره خواهد انداخت. بنابراین خانواده تصمیم میگیرد او را قربانی کند تا خواهر بلعیده شده، امکان متولد شدن بیابد. دختر شرور به دنیا میآید و با اقتداری که از خود نشان میدهد، تمریناتی سخت را برای رسیدن به موفقیت به اجرا میگذارد. نتیجه فرسودگی بدنها و اضمحلال مناسبات است. خواهر شرور مکانیسم خانواده را در قبال تلاش برای کامیابی، تا نهایت منطقیاش ادامه میدهد تا تابآوری افراد به حداقل رسد.. در نهایت اوضاع چنان سخت و غیرقابل کنترل میشود تا گسستی دوباره رخ دهد. خانواده تصمیم میگیرد دختر شرور را قربانی کند. دختر مهربان بار دیگر پدیدار میشود و حال با اعضای تادیب شده خانواده روبرو هستیم که تلاش دارند خطاهایی که در قبال پسر اعمال شده را جبران کنند. تمامی نامهای تصحیح شده بر روی کاغذ نوشته شده و برای پسر خوانده میشود. اما پسر که تاب این حجم از دروغین بودن جهانی که میشناسد را ندارد، دست به اسلحه برده و خانواده را نابود میکند. او همچون فرانکشتاینی است که تا آنجا تحمل میکند که احساس کند با او صادق بوده و جهان مالوفاش را نابود نمیکنند.
طراحی صحنه فضایی انتزاعی را تداعی میکند. تمام آنچه که قابل رویت است، محفظهای فلزی که بر کف صحنه قرار دارد و نسبت پر ابهام فضای داخلی را با بیابان لمیزرع متعین میکند. نوعی فشردگی و وارونهسازی مکانی و فضایی که قبل از آن در زبان بکار رفته. اتصال حوزه خصوصی با امر عمومی، واجد نوعی اعوجاج و تغییر منظر است که پسر هیچگاه امکان تجربه کردناش را نمییابد. حتی ژست بازیگران هم در نسبت با این وارونگی است. ژستهایی که مدام با توزیع نیروها و جابجایی مرجع اقتدار تغییر میکند. فیالمثل پدر را به یاد بیاوریم که چگونه قبل و بعد از پدیدار شدن دختر شرور، خانواده را خطاب میکند. فیگوری که از جایگاه نمادین پدر، اقتدارش را بر بقیه اعمال میکند و بتدریج بدل میشود به ابژهای قابل ترحم و سرزنش. پسر اما واجد نوعی باورمندی همیشگی است. حتی زمانی که در انتها دست به اسلحه میبرد تا جهان آشنای خویش را که ادعا شده دروغین است، در مقابل هجوم حقیقتطلبی نالازم دیگران نجات دهد، باورمند جلوه میکند.
در نهایت اجرای لرز را میتوان تلاشی دانست برای خلق یک جهان تکین اما معناباخته. اما این تمنای معناست که عامل موفقیت را که وارونگی زبانی باشد پس میزند و بحران میآفریند. اجرایی همچون لرز، زبان را در ساحتی تازه بکار میبندد و جهان را شکلی بدیع مینامد، اما در این فرآیند کمابیش محافظهکار عمل میکند و مکانیسم وارونهسازی را تا نهایت منطقی خویش ادامه نمیدهد.