نمایش پرده دارد. آویزان است و فیلمی از یک زن و شوهر در خانهی خودشان را نشان میدهد. با خودم میگویم مگر این یک تئاتر نیست؟ هست! روی زمین، پایینِ پرده، خانه را از بیرون و زن و شوهر را از پشت پنجرههای پذیرایی و آشپزخانه میبینیم. (بیرونِ خانه هم یک محوطهی بزرگِ خالی است که حتما یک جا به کار میآید). صحنه فعلا دو نیم شده است؛ یکجور اسپلیت اسکرینِ افقی؛ بالا فیلم است، پایین تئاتر. این همزمانیِ فیلم و تئاترِ یک اتفاق واحد، کارکردی دیگر به هر دو میدهد. بالا انگار یک رسانهی خبری است و پایین، واقعیتِ خبر. بالا به واسطهی دوربین، میشود رسانه؛ رسانه هم به واسطهی ابزار؛ به واسطهی قلم، دوربین، ضبط صوت. موقعِ تماشای بیگانه در خانه، شاهد ماجرایی در رسانه/فیلم هستیم در حالی که واقعیِ همان ماجرا را در پایین میبینیم. واقعیت، هر بار که پایین را نگاه میکنم، تکاندهنده است. گوشیام میلرزد و یک صدای دنگ میدهد. بیخیال! نگاهش نمیکنم. یک چشمم به ....
بخشی از یادداشتم بر "بیگانه در خانه" - متن کامل در:
http://www.parrseh.com/بیگانه-در-خانه/