این ها فقط نظر من است!
"حقیقت اینه که تماشاچیا هم باید توی یه همچین سطحی از فهم و شعور باشن.منتها مشکل اینجاس که ما تئاتریا،انقدر مزخرف به خورد تماشاگر میدیم که تتمه شعور اون بینوا هم از دست میره.تربیت نگاه همون قدر مهمه که تربیت خلاقیت.شما اگه جلوی یه آدمی که تو زندگیش شربت نخورده،آب حوض بذاری و بگی این شربته از شما قبول میکنه.بعد هم حالش به هم میخوره و دیگه لب به هیچ شربتی نمیزنه.تو تئاتر هم قضیه همینه.هی مزخرف میبریم رو صحنه ومیگیم این تئاتره.بعد هم که سالنا خالی شد میگیم مردم فرهنگ تئاتر دیدنو ندارن.اما اگه کار قوی اجرا کنی،تماشاگر رو همراه خودت میکشی بالا.اون وقت دیگه اون تماشاگر آب حوضو به عنوان شربت ازت قبول نمیکنه.وبه نظر من فرهنگ یعنی همین:یعنی عامه مردم بتونن دوغ و دوشاب رو از هم تشخیص بدن."
تن شاعر/ژاک لو کوک
مردم ما فکر میکنن فرهنگ فقط یعنی خوش برخورد بودن.فقط آرووم بودن.فقط اتو کشیده و خوشبو تو جمعا رفتن.تئاتریای ما(در واقع تئاتر ببینای ما خ چیزای عجیب تر و به جای فرهنگ اشتباه میگیرن)یعنی اگه توی یه سالنی دوساعت مدام بازیگر بهشون فحش بده(مستقیم یا غیر مستفیم)و شعورشونو مسخره کنه.اونا بعداز تموم شدن نمایش بلند میشن و دوقیقه یک نفس براش کف میزنن.چون فکر میکنن نباید تو سالن تئاتر بی فرهنگ بازی درآورد.فکر میکنن اگه چیزی رو نمیفهمن مشکل از اوناس.احنمالا
... دیدن ادامه ››
متخصصا و تئاتریا اون تئاترو میفهمن.
نمیدونن که اصلا اون تئاترو همونا باید بفهمن و باهاش حال کنن واگه این اتفاق نیافته،هنرمند درواقع به اونا فحش داده.اگه قرار بود فقط متخصصا و تئاتریا بفهمن پس برای چی مردم عادی رو دعوت به دیدن نمایشا میکنن؟خوب برن بدن همون تئاتریا و متخصصا ببینن دیگه.
خیلی بده که ما توی سالنای تئاتر کسی رو هو نمیکنیم چون فکر میکنم بی فرهنگیه.خیلی بده که ما سر همه تئاترا تا آخر میشینیم و تحمل میکنیم.اگه اینطوری باشه پس اون به اصطلاح هنرمند از کجا بفهمه که کارش خوب بوده یا نه؟ملت از کار خوششون اومده یانه.اگه اینطوری باشه که دیگه برای طرف فرق نمیکنه که دوغ بیاره برا تماشاچیا یا دوشاب.چون پیش خودش میگه:ما که هرکاری جلو اینا بکنیم،فرقی نمیکنه که.پس چرا خودمونو زحمت بدیمو یه کار حسابی انجام بدیم.یه شرووری تحویلشون میدیم و راحت میکنیم خودمونو.اگرم یکی چیزی گفت میگیم شما نمایشو نفهمیدی.یا چارتا سوال فنی ازش میکنیم و چنتا حرف قلمبه سلمبه میزنیم تا طرف حساب کار دستش بیادو بره رد کارش.
ده آخه اگه من نمایشو نفهمم پس کی باید بفهمه؟تو که برا مریخی ها نمایش اجرا نمیکنی؟منم تو همین جامعه بودم و باهمین زبون حرف میزنم.شعورمم اندازه افلاطون اگه نیس اما انقدی میدونم که"دوتا نون بیشتر از یکیه"*.حالا گیرم که اسم گروتوفسکی و استانیس نمیدونم چی چی رو نشنیدم.....
بیایید هو کنیم.نه هر نمایشی را ونه هر تقصیری را.ولی اگر نمایشی استحقاق هو کردن را داشت جان مادرتان هو کنید.من یک تئاتریم که این حرف را میزنم.ومیدانم هو شدن بازیگر روی صحنه یعنی چه.اما جان مادرتان ادای فرهنگ درنیاورید.بخدا بی فرهنگی تمام است این.
آنوقت است که اگر نمایشی را تشویق کردید میچسبد به بازیگر.آنوقت است که فرق میکند یک کار با کار دیگر.آنوقت است که ماهم به عنوان تماشاچی باهم فرق میکنیم.به عنوان آدم باهم فرق میکنیم.وفرقهایمان را متوجه میشویم.میشناسیم.آنوقت است که احترام را میفهمیم،حریم را متوجه میشویم.فرهنگ را بلد.آنوقت میشود از توی این فرقها و برخورد سازنده آنها باهم امید پیشرفت و تولید را داشت.
. خیلی حرفهای دیگر...
اینها را به خاطر دو نمایشی که اخیرا دیده ام نوشتم.البته مستثنی نیستم خودم از این حرفهایی که زدم.چون منهم هو نکردم.کارهایی کردم.اما کافی نبود.
به اصطلاح نمایش:صدسال پیش از تنهایی ما
و"تراس"
البته بیشتر به خاطر صد سال تنهایی.خیلی خیلی بیشتر بخاطر صد سال تنهایی.
....و!
____________________________________________
*
"پسر کوچکم میپرسد: باید ریاضی بخوانم؟
دوست دارم به او گویم: به چه دردی میخورد؟
همین طوری هم میفهمی
دو تکه نان از یکی بیشتر است."
برتولت برشت