شروع نمایش و بازی شهرام تاکسی بسیار در گرفتن توجه اولیه تماشاگر موفق است و حس وحالی میسازه که قشنگ برمیگردی به زمانی که جلو دونفر میشستن و کلی درگیری ها تو ذهنت ایجاد میشه و یاد آوری ، که در ادامه با ورود سیامک باز برای تماشاگر یک چرایی ایجاد میکند که ورود به صحنه از آنجا چه چیزی را میخواد بسازد و واقعا چه میخواهد بسازد ؟؟
تمامی مونولوگ هست و جز اندکی که حس نمیشه بازیگران با هم در ارتباط نیستن و شبیه به زیست امروزی انسان ها و حال و هوای موجود جامعه نیست اگر با مخاطب دهه ۸۰ ای به تئاتر بری تهش یه که چی بزرگ برایش ساخته میشود این که دیدن بچه ها جوادیه مشکلاتشون الان چقدر مفید چون موضوع بچه بالا و پایین با علایق دسته بندی شده مطرح شده که عمیقا بارها به موضوع پرداخته شده
دیالوگ ها طلایی که به حس و حال امروز جامعه هست موجود در کار اما از زیست امروزی دغدغه ها مشکلات چیزی نمی بینی و چک داستان زده نمیشه مگر این که اون آدم ها رو در اون دوران در اون روزها زیسته باشی
البته که از هوش کارگردان و نویسنده کار در استفاده درست از موسیقی و فیلم ها و بیان تکه ها خاطره انگیز با جملات نمیشه گذشت . ولی خب
من با هزاران چرا بی پاسخ از سالن بیرون آمدم
در ادامه برای هر گروهی که این روزها کار تئاتر میکند باید احترام قائل شد و تشکر کرد
خسته نباشید گروه جوادیه