یک چیزی هم بنظرم باید راجع به "شعر ترجمه"بگویم:اینکه پس از سالهای دهه چهل و پنجاه وبا ترجمه شعرهای غربی.نوعی شعر توی ایران به وجود آمد که به لحاظ تشابهات و تاثیر پذیری اش از ترجمه شعرهای غربی به شعر ترجمه معروف شد.شبیه شعرهای عباس صفاری وخیلی های دیگر.که شعرهایشان را علی رغم گیرایی خاص ونقاط شاعرانه روشن،در هیچ دسته بندی خاصی نمیتوان قرار داد.
و خیلی حرفهای دیگر را هم میشود راجع به نهضت هنر برای هنر و فرمالیسم و ساختارگرایی و...گفت که به بحث کمک کند.اما از حوصله این موضوع خارج است.
درهرصورت ممنون از حساسیتتان دوستان.
جلال جان خودت حتما بهتر میدانی که اثر هرچه کوتاهتر باشد،اهمیت کلمات توی آن بیشتر میشود.مثلا مهم نیست توی یک رمان 500 صفحه ای 20،30 صفحه هم توصیفات زائد باشد.خیلی به چشم نمیاید.ولی توی یک داستان کوتاه.هر جمله ای اگر توی اثر کار نکند بیهوده است و باید حذف شود.این قضیه در شعر فوق العاده بحرانی تر است.من نبیاد از اثر دفاع کنم.خودش باید بتواند جواب بدهد.اما فقط به عنوان روشن تر کردن بحث تفاوت واژه"صبح" و "سرصبحانه"را میگویم.همه،همه جای دنیا به صبح میگویند صبح.به زبانهای مختلف.اما شما وقتی میخواهید با یک عبارت_مثلا صبحانه_هم مکان هم زمان و هم موقعیت جغرافیایی و حتی نوع فرهنگی که راوی به کار یبرد را بگویید،مجبورید توی کلمات دقت بیشتری کنید.:)
خیلی حرف زدم به نظرم.قانون زیاد حرف زدن که نداریم؟!:)