آنجا میان هیچ گلوله ای شلیک میشود ...
شاید بهترین تعریف از جنگ را بتوان همانی نامید که در طول نمایش میشنوید: شکست ... میگویند که حقیقت تلخ است اما زمانی که بهتر نگاه کنیم دیگر حقیقتی باقی نمانده ، تنها و تنها انسان های شکست خورده ای به جا مانده اند که از آنها جز اندکی خاطره ریز و درشت چیز دیگری به چشم نمیخورد. تلخی این نتیجه بی پایان ناخوشایند تر از شکست ها و شکسته شدن های دیگر است. جنگ ما را میبلعد ، حل میکند و در آخر گوشه ای از خیابان تاریخ قی کرده تا ادامه زیستن مان را به گمان اینکه بازی را برده ایم با توهم پیروزی ادامه دهیم.
حال نمایش موجود خوب است ، سیاه است اما سیاهی اش هم سپیدی و شیرینی دارد. این را میشود از تک تک کاراکترها متوجه شد ، از ذوق و شوق شان برای هر شب اجرا کردن و فرو رفتن در قالب شخصیت هایشان.
بازی ها هم خوب هست ، اضافه کاری ندارد شاید بعضی جاها کم کاری داشته باشد اما قابل چشم پوشی است و ما را جذب خود میکند. معنای «گروه بودن» چیزی است که در این تیم بازیگری دیده میشود.
متن حاضر و کارگردانی شده با تمام جذاب بودنش پاشنه آشیل آن است ، هرچند که قابل تقدیر بوده ولی سیر روایت آن به صورت قلبی است که ضربان نداشته و صاف است ، حالت سینوسی ندارد و قرار نیست اتفاق خاصی را شاهد باشیم البته که شاید در متن ها و نمایش های دیگر این نوع روایت چفت شود اما در اینجا نتوانسته
... دیدن ادامه ››
سرجایش درست بنشیند و به روایت ضربه زده ، جوری که حتی میتوان یکی دو کاراکتر را حذف کرد و اتفاق خاصی در داستان رخ ندهد.
کارگردانی خوب است ، حتی از نوع نمایش هم میتوان فهمید که خالق اثر در کنار بازیگران چقدر ذوق برای اجرایش دارد و عاشق آن است. چیزی که ایستاده مثل امشب برایش دست میزنم.
دکور و میزانسن هم کافی بوده ، اضافه کاری ندارد ، ساده است ، مثل سرزمینی بعد از یک جنگ فاجعه بار. تا به اینجا نمایش حاضر عاشقانه ترین اثر ضد جنگی بود که دیدم و ساخته شده. عشقی که از بازیگران به کارشان ، از کارگردان به اثرش و از انرژی تمام آن ها به سمت ما ساطع میشود.
امتیاز من ۳ از ۵