مذاکره یونگ و کات بر سر بعد آنیموسی زنان، با وساطت شکسپیر!
در میان اسطوره های عاشقانه، داستانهای رنج زنان تمام شدنی نیست. در بریتانیا در فضایی که عموماً از زنان طبقه فرادست انتظار دارد ساکت، فروتن، مهربان، بانو،شیرین مزاج، بی خود و مادرانه باشند. از عهد شکسپیر تا امروز بن مایه رخدادهای اجتماعی تغییر نکرده است آنچه عوض شده رنگ و لعاب و شیوه وقوع بن مایه هاست!!
متعلق به هر عصری که باشیم جامعه به زنان و مردان آموخته یک زن عصبانی هم جذاب نیست و هم نامطلوب است.
اِما یونگ (همسر یونگ) معتقد است زنان عصبانی به دنیا می آیند.
زنان به طور طبیعی به واسطه نوع نگاه غالب در سیستم اجتماعی احساس تجاوز می کنند و خشم پاسخ سالمی است در برابر این تجاوز! با این حال، به اکثر ما آموخته اند که یک زن عصبانی هم جذاب نیست و هم نامطلوب. این دیدگاهی است که از منابع بسیاری در همه فرهنگ ها از جمله فرهنگ ما جذب شده است، و اگرچه ممکن است ما زنان و حتی شما مردان از نظر فکری آن را باور نکنیم، ولی بر ناخودآگاه ما تأثیر عمیقی دارد.
اِما یونگ تاکید دارد اگر زنی آگاهانه خشم خود را در آغوش نگیرد، نمی تواند آن را رها کند و به تمامیتی که به درستی متعلق به اوست حرکت کند.
... دیدن ادامه ››
خشم باید در ناخودآگاه اتفاق بیفتد، جایی که آنیموس، جنبه مردانه او را فعال می کند و او را تسخیر می کند. البته از آنجا که ناخودآگاه است، عملکرد مخربی دارد و ابتدایی و توسعه نیافته باقی خواهد ماند. در این مرحله ، آنیموس، مردانگی طرد شده زن است،
بنابراین، ممکن است به شیوههای مخرب و خشونتآمیز حتی علیه خود زن عمل کند: شکنجه کردن خود با گرسنگی یا پاکسازی، خودزنی، خودآزاری با مواد مخدر، الکل، یا سایر رفتارهای مخرب و یا در سوءرفتارها نسبت به خارج از خود زن. حتی او ممکن است مردی را پیدا کند که تمام خشم و پرخاشگری خود را به او نشان دهد. در جهان هملت و مکبث دستمایه معاصرسازی فراوانی شده اند.
در نمایش آقای طیبی، افلیای معاصر ما که سرخورده از خیانت هملت است، دیگر خود را قربانی نمی کند، افلیای امروزی که خود را توانمندتر می شناسد انتقام جویانه هملت را به قتل می رساند (انتقام جویی از معشوق) ولی خودش نیز دستخوش جنونی دهشتناک میشود.
مسعود طیبی در نمایشنامه ای که خودش هم آن را نوشته و کارگردانی می کند، نشان می دهد افلیا از این پرخاشگری آنیموسی آگاهی ندارد، او با خشم آنیموسی خود بیگانه است، چنانچه زنان و دختران امروز جامعه ما سری به ترانه ها بزنیم دغدغه مسعود طیبی را درمی یابیم. هر درمانگری می داند که هر فرد قربانی یک جنایت تا زمانی که نتواند به خشم خود در مورد آن جنایت برسد (با آن ارتباط برقرار کند)، نمی تواند شفا یابد.
اِما یونگ می گوید: تا زمانی که یک زن با این واقعیت درونی خود ارتباط برقرار نکند، گویی قفل شده و مسدود است و نمی تواند به یک رابطه با آنیموس مثبت وارد شود که این اغلب باعث افسردگی، خستگی و حتی بیماری می شود. یونگ با اشاره به آنیما و آنیموس می گوید: "کسانی که آنها (انیما و آنیموس درون خود) را نمی بینند در دستان آنها اسیر هستند، همانطور که اپیدمی تیفوس یا کرونا در زمان خودش، وقتی که منبع آن کشف نشده باشد به سهولت منتشر می شود."
یادمان نرود که رسانه ها از افزایش شوهرکشی در قیاس با گذشته ودر قیاس با زن کشی خبر می دهند! پانل های تخصصی که درباره زنان برگزار می شود،نشان می دهد بحران روحی زنان جامعه ایران در مرز آشفتگی و یکی از مهمترین دلایل حرکت به انحطاط اخلاقی جامعه است. اما آیا زنان عامل این درد سنگین بر شانه های خود و جامعه اند؟؟؟ هرگز سیستم سنت ها،جامعه، تفکرات غالبی مردان و متاسفانه حتی خود زنان!
مسعود طیبی در نمایشنامه افلیا از پرخاشگری مثبت مردانه آنیموسی در زن که باید در خدمت رشد نفس باشد اما در دل داستان گم شده است، با ما حرف می زند.
تنها زمانی افلیا پیروز خواهد شد که شجاعت نگاه کردن به "اتاق ممنوع" را پیدا کند، یعنی به درون خودش نگاه کند و رنج، شرم، فقدان و خشم ناشی از خیانت را در درون خود را ببیند و می تواند خود را دوباره به یاد آورد و به سمت اقتدار خود حرکت کند.
مسعود طیبی با الهام از یان کات آنگونه که خودش می گوید، هملت و افلیا را به جهان معاصر ما می آورد با همان تم اصلی عشق، اما، از آنجا که در یک دنیای پست مدرنی، نشانه ها لزوما در معنای قبلی خودشان نخواهند بود، طیبی هملت و افلیا را دگرگونه می کند. افلیا را به شدت آسیب پذیر می کند تا جنبه منفی و شیطانی مردانه (آنیموسی) با پرخاشگری کهن الگویی، او را مسحور کنند.
دکور درست که به خوبی زنگ زدگی جان و روح و دنیای تاریک افلیا را به تصویر می کشد.
بازیهای بازیگری که اولین بار است به روی صحنه می رود(آنگونه که در رورانس گفته شد)، خبر از احتمال ظهور یک بانوی بازیگر توانمند می دهد، خانم پناهی اَکت جذابی داشتند اما به نظرم قابلیت بیشتری دارند که حس بیشتری از مخاطب در دل نمایش بیرون بکشد، می توانیم با خنده های او بخندیم و با اندوه رنجش را رنج بکشیم اما کمی کم است، با این حال، لباس او به درستی معاصر بودن افلیا را نشان می دهد.
به این فکر می کردم که کاش می شد که از موی مصنوعی استفاده می کردید، آشفتگی چهره را بهتر و کاملتر به تصویر می کشید.
دیروز اجرا به موقع شروع شد، اما، همیشه هستند کسانی که از نمایش عکس و فیلم می گیرند که بهتر است قبل از اجرا تذکر داده شود. هم نور دوربین تمرکز را می گیرد و هم اخلاقی نیست.
به نظرم پایان نمایش و کنشی که از تماشاگر گرفته می شود خیلی جذاب است و شاید با کمی تغییر در حس بازیگر این کنش احساسی تر هم بشود.
البته کامل این مقاله را به زودی منتشر خواهم کرد و برای روابط عمومی تان ارسال می کنم. البته نمی دونم چه جوری ارسال کنم؟! البته برای نوشتن درست دوباره میام که ببینم
یک اجرای هنری از تیپ تئاترهای باحال دهه 70 و 80 که یادمون میندازه رسالت تئاتر زیست اجتماعی است.