نقد و بررسی نمایش «مکبث» به کارگردانی علی کوزهگر
اجراهای انتزاعی باعث تقویت سانسور شدهاند
«محمدحسن خدایی»، «احسان زیورعالم» و «سید حسین رسولی» که از منتقدان مستقل تئاتر هستند به نقد و بررسی نمایش «مکبث» به کارگردانی «علی کوزهگر» پرداختند که در اردیبهشت ۱۴۰۱ در تالار مولوی به صحنه رفتهاست.
تاریخ انتشار : 28 اردیبهشت
... دیدن ادامه ››
1401
*(شنیدن پادکست نقد در کستباکس، تلگرام، اسپاتیفای و .... نام پادکست روزنه آبی تئاتر را جستوجو کنید. آدرس در انتهای همین نوشتار موجود است).
*(توجه کنید که این نقدها دارای اسپویل هستند و حتما پس از تماشای نمایش آن را مطالعه کنید).
«علی کوزهگر» که به عنوان طراح نور شناخته میشود، اولین اثر خود با عنوان «مکبث» به نویسندگی «سارا سمیعزاده» را در تالار مولوی به صحنه بردهاست. نمایش مذکور، بازنویسی متفاوتی از اثر شناختهشده «مکبث» نوشته «ویلیام شکسپیر» بوده که «محمدهادی غضنفری»، «ناعمه علمینژاد» و «دنیز خاطری» در آن به ایفای نقش پرداختهاند.
تقابل دوگانه «گفتار شاعرانه مردانه» و «گفتار خشونتآمیز زنانه»
«محمدحسن خدایی» در ابتدای این نشست گفت: ما با سالن پری مواجه شدیم که نشان میدهد استقبال از اجرا خیلی خوب بودهاست. زمان اجرای مذکور ۵۰ دقیقه با ۳ بازیگر بود. یکی از بازیگران نقش «مکبث» را بازی میکرد که دو زن هم او را همراهی میکردند که یکی از آنها، نقش «لیدی مکبث» را داشت و آن دیگری هم احتمالا باید نقش «هکات» را داشته باشد. من فکر میکنم از نمایشنامه «ویلیام شکسپیر» دور شدهایم و باید به خود اجرا بپردازیم. ایدهای که «علی کوزهگر» دنبال میکند؛ یعنی «سیاست اجرایی» مورد توجه او به تصمیم «مکبث» در شب جنایت بازمیگردد. کارگردان نمایش، آن شبی را که قرار است تصمیم قتل گرفتهشود به تعویق میاندازد و آن را بسط میدهد. مکانزیم اصلی اجرا چیزی بین کابوس، رویا و واقعیت است؛ بنابراین، نوعی گفتوگوی ذهنی را میبینیم که درباره فرمانروای قلعه «کودور» است؛ ولی شخصیتهای نمایش به دنبال گرفتن کل اسکاتلند هستند؛ پس باید «دانکن» را بکشند تا بتوانند بر کلیت غلبه کنند. چیزی که برای من نمود پیدا کرد دوگانه «گفتار شاعرانه مردانه» و «گفتار خشونتآمیز زنانه» است. کوزهگر به سمت گفتار زنانه رفتهاست و بیش از اندازه به آن میدان میدهد. تمام عاملیت و تصمیمی که مکبث، قرار است بگیرد تحت انقیاد گفتار خشونتآمیز زنانه قرار گرفتهاست؛ پس دستهای همه آلوده میشود. اینجا نوعی شورش علیه نظم موجود شکل گرفته؛ زیرا مکبث برای رسیدن به کلیت اسکاتلند باید از نظم موجود عبور کند. نکته اینجاست که نوعی مسئولیتزدایی از اراده شخصی مکبث انجام شده و همه چیز به سوی نوعی گفتار مهاجم زنانه رفتهاست.
آیا این اجرا متعلق به شکسپیر است؟
«احسان زیورعالم» در ادامه با اشاره به اینکه «گفتوگو در فضای عمومی شکل میگیرد» گفت: «خیلی خوب است که ما در میان شهروندان حاضر شدهایم تا گفتوگو کنیم. من مثل «محمدحسن خدایی» به اجرای مکبث، سیاسی نگاه نمیکنم؛ زیرا بدیلهای تصویری زیادی در این نمایش وجود دارد که به مسئله جنسی ربط پیدا میکند. ابتدا باید بپرسیم که آیا این نمایش «مکبث» است؟ یا اینکه آیا این اجرا متعلق به شکسپیر است؟ جواب من به هر دو سوال منفی است. ترجمههایی که از «داریوش آشوری» و دیگران خواندهایم با متن این اجرا تفاوت دارند؛ بنابراین، قسمتهایی از متن اصلی، گزینش و دستکاری شده که شبیه به همان شیوه کاری «عباس کیارستمی» شدهاست؛ زیرا او هم مثلا حافظ را گزینش و متعلق به خودش میکرد. متن «مکبث» در اجرا متعلق به نویسنده و کارگردان شدهاست که دیگر ربطی به خود شکسپیر ندارد. همیشه دعوایی درباره درونمایه «مکبث» وجود داشتهاست؛ زیرا خیلیها میگویند که مفهوم این نمایشنامه تنها درباره زیادیخواهی است؛ اما در اجرای کوزهگر با مفهوم تردید مواجه شدهایم. مسئله این است: آیا باید بکشم یا نکشم؟ اینجاست که رویاهای عجیب و غریبی را روی صحنه میبینیم که به نظر من، جنسی و اروتیک هستند و نوعی تقابل جنسیتی را شکل داده که در نهایت منجر به تردید شدهاند. من فکر میکنم باید به «سورن کیرکگارد» بازگردیم؛ زیرا او فیلسوف تردید است. او شبی به فاحشهخانهای میرود و دچار نوعی تردید دینی میشود که حتی باعث میشود در آینده، نتواند ازدواج کند. کیرکگارد اعتقاد داشت که باکرهبودن، منجر به این میشود که فرد بتواند به مرتبه «شهسواری ایمان» برسد. او در کتاب بسیار هیجانانگیز «ترس و لرز» و نامههایی که به «رگینا» (دختر مورد علاقهاش) نوشته دچار تردیدهای شدید جنسی و اخلاقی شدهاست. نمایش «مکبث» را از این منظر میبینیم و به نظرم به شدت استعاری و تمثیلی است و نوعی فضای جنسی در آن شکل گرفتهاست. پردههایی در نمایش هست که گاهی مکبث به درون آنها میرود و گاهی از آنها بیرون میآید که تمثیلی از بدن زنانهاند. بیشتر المانها از همین ناخودآگاه جنسی میآید. اضطراب و تردید جنسی در اندیشه کیرکگارد، خیلی پر رنگ است؛ زیرا او اعتقاد داشت که اگر «دون ژوان» تبدیل به فردی اخلاقی نشود؛ باید خودکشی کند. شاید این مسئله تقابل و تردید جنسی در آگاهی علی کوزهگر نبوده؛ ولی احتمالا در ناخودآگاه او بودهاست.
مکبثی که هملتی پستمدرن است
«سید حسین رسولی» با تأکید بر اینکه در ابتدا باید «نقد روشمند» را توضیح داد، گفت: «تئاتر ما اصلا حرفهای نیست و خیلیها ارزش اندیشیدن از طریق تئاتر را متوجه نشدهاند. نقد کلاسیک به مبحث سره و ناسره توجه داشت؛ ولی در نقد نو با انتخاب بهترینها مواجه شدیم. «متیو آرنولد» اعتقاد داشت که نقد «کوششی بیغرضانه به منظور اشاعه بهترین آموزهها و افکار» است. نقدهای فرمالیستی و نئوفرمالیستی در تاریخ نقد معاصر بسیار مهم شدهاند؛ که در ایران به خاطر مسائل سیاسی و سانسور خیلی مهم شدهاند؛ اما من از آنها دوری میکنم؛ زیرا فکر میکنم که نقد، نوعی گفتوگو با متن است. منظورم متن نوشتاری نیست؛ بلکه کلیت درام، تئاتر و اجرا را به عنوان یک ابرمتن در نظر میگیرم. هدف اصلی در اینجا پیدا کردن «معناهای پنهان» در متن است. «علی کوزهگر» توانسته اولین کارش را کارگردانی کند؛ پس تلاش میکنیم به این موضوع توجه داشتهباشیم و تند نرویم. ما در کار کوزهگر با یک مکبث هملتوار مواجه شدهایم که مسئله اصلیاش، تردید است. شاید مکبثی داریم که تبدیل به هملتی پستمدرن شدهاست. شیوه اجرایی و سبک کار هم کاملا پستمدرن است؛ زیرا ترکیبی از تکنیکها و چیزهای متفاوت است که به عنوان مثال میتوان به استفاده از ویدئو پروجکشن و ویدئو مپینگ اشاره کرد. فضای این نمایش کاملا «زنستیز» است؛ زیرا مکبث در ابتدای نمایش روی زمین میخزد که تمثیلی از ناکارآمدی و ضعف او است و زنان ایستادهاند و او را به سوی جنایتی هولناک هدایت میکنند؛ بنابراین، زنان در این نمایش تبدیل به نوعی عامل شر شدهاند. ما در ساحت اجرا با سه پرده روبرو میشویم که روی آنها تصاویر و نورهای زیادی پخش میشود و موسیقی هم از ابتدا تا انتهای نمایش پخش میشود. نکته اینجاست که کوزهگر در اجرا تلاش میکند تا پستمدرن باشد؛ اما تفسیرهای و مفاهیمی که ارائه میدهد به شدت سنتی و کهنه هستند؛ پس او در ساحت فرم، جلو رفته؛ اما در محتوا به شدت عقب است.
رویاپردازی یکی از مسائل اصلی است
«محمدحسن خدایی» بیان کرد: «سه پردهای که در اجرا وجود دارد به نوعی همه چیز را غبارآلود میکند. ما عبور از پردهها را توسط شخصیتها میبینیم که به نوعی رابطه سیاسی آن دوران و رابطه جنسی مکبث و لیدی مکبث را نشان میدهد. رویاپردازی یکی از مسائل اصلی کارگردان بودهاست. «زیگموند فروید» اعتقاد داشت که رویا در مقابل امر واقع قرار میگیرد. رویا باعث میشود تا از فضای ملالزده امر واقع عبور کنیم. اجرای کوزهگر به شدت مقهور تکنیکهای نورپردازی شدهاست. فکر میکنم هر سه نفر ما در این مورد توافق داشتهباشیم که این اجرا تکنیکزده است. منظورم همان چیزی است که «مارتین هایدگر» از تکنیک گفتهاست. فکر نمیکنم که «علی کوزهگر» توانسته باشد بازخوانیهای «محمد چرمشیر» و «فرهاد مهندسپور» در دهه ۱۳۷۰ را تماشا کند. آنها به ضرورت بازخوانی پی برده بودند؛ زیرا اعتقاد داشتند تولید متن به دلایل زیادی مثل سانسور امکانپذیر نیست. آنها با منطق جدیدی دست به بازخوانی متن های کلاسیک زدند. پرسش اساسی اینجاست که بالاخره در اجرای کوزهگر با متنی مواجه هستیم که معاصر شکسپیر است یا با متنی معاصر امروز؟ من فکر میکنم این متن معاصر ماست و ارتباطی با شکسپیر ندارد. همین که گفتار زنانه غلبه پیدا کرده و مردسالاری را به حاشیه رانده است؛ نشان از این دارد که زنان در این اجرا دست بالا را دارند که خوانشی معاصر است. نمایش کوزهگر در مرحله فکر کردن مانده و به ساحت تصمیمگیری نرسیدهاست. مخلوط کردن رویا با واقعیت؛ و همچنین به تصویر کشیدن تردیدهای مختلف «مکبث» از مفاهیم دیگر متن هستند.
چیرگی طراحی نور بر روایت
«احسان زیورعالم» با اشاره به ایکه «از این نمایش حظ بصری بردم» گفت: «کوزهگر به شدت تحت تأثیر حرفه نورپردازیاش است. تکنیک در نمایش او غالب شده؛ زیرا در پایان نمایش میبینیم که حتی تاج پادشاهی هم با نور نشان داده میشود. من از نورپردازی در این نمایش لذت بردم؛ ولی حسی منفی به آن دارم؛ زیرا طراحی نور بر روایت چیره شدهاست. ما نشستیم و تنها بازی با نور را تماشا کردیم؛ زیرا کلمات، مدام تکرار میشدند. بازیگران به شدت مقهور نور شدهاند و خیلی وقتها صورت آنها را نمیبینیم. جالب است بگویم که من امشب بیش از هفت کارگردان تئاتر دانشگاهی را در سالن دیدم که نشان میدهد این نوع از نورپردازی، مورد توجه آنها است. فکر میکنم این نمایش در قالب بصری به نوعی تحت تأثیر اجراهای «توماس اوسترمایر» است؛ اما در خوانش متن، راه دیگری انتخاب شدهاست. ما در این سالهای شاهد هستیم که نظریه اجرا در ایران مورد توجه کارگردانان قرار گرفته است؛ یعنی اجرا بر متن مسلط شدهاست.
تهیبودن از مسئلهسازی و امر سیاسی
«سید حسین رسولی» با بیان اینکه «متنهای مطرح تاریخ تئاتر در ایران با اختلال زیادی همراه میشوند» تصریح کرد: «اجرای درست متنهای غربی تبدیل به امری ناممکن شده؛ زیرا قوامیافتن فرم و محتوای آنها به طور کامل به تعویق میافتد. شیوه اجرایی در انتخاب چنین متنهایی مهم شدهاست. من تاکنون اجرای جذاب و درستی از متنهای «ویلیام شکسپیر»، «آنتون چخوف»، «ساموئل بکت» و امثالم در ایران ندیدهام که به مناسبات تولید و سانسور در ایران بازمیگردد. امکانات تئاتر ما ناچیز است و بسیاری از کارگردانان هم حرفی در زمینه فرم، محتوا، دراماتورژی و شیوه اجرایی ندارند. اینجاست که آنها به سمت نوعی فرمالیسم اخته میروند. چند روز پیش، مصاحبهای میان «مایکل بلینگتون» و «اون هورسلی» را دو هفته پیش، ترجمه کردم که درباره اجرای «هنری ششم: شورش» در کمپانی «رویال شکسپیر» است. آنها درباره متنها، اجراها، تاریخ اجرایی و امر سیاسی در آثار شکسپیر تحقیقهای درخشانی انجام داده و بعد به سراغ اجرای معاصر از آثار شکسپیر رفتهاند. پرسش این است که آنها برای چه مخاطبانی اجرا میکنند؟ قطعا مخاطب اکنون مهم است که برخی از آنها آگاهی بسیار زیادی نسبت به تئاتر پیدا کردهاند. نیاز است تا درماتورژی اجرایی مشخصی صورت گیرد تا تماشاگر امروز با اجرا ارتباط پیدا کند. «مایکل بلینگتون» میگوید که اجرای «اون هورسلی» تحت تأثیر «کیتی میچل» و سریال «بازی تاج و تخت» است. میبینید با چه اجرای والایی مواجه هستیم؟ اجراهای ایرانی از متنهای کلاسیک به بنبست رسیدهاند؛ زیرا تئاتر ما ساختار مناسبی ندارد. همه کارها که کارگردان نباید بکند! او احتیاج به یک تیم کارکشته و قوی در کنارش دارد. او بازیگران و طراحانی آماده و قدرتمند میخواهد. انگلیسیها به معاصریت شکسپیر توجه دارند و به متنهای او احترام میگذارند؛ ولی ما متنها را تکهوپاره میکنیم و چیزی شبیه به فرانکشتاین را اجرا میکنیم تا همه چیز ساده شود. بازیگران در اجرای «مکبث» شبیه به عروسک شدهاست و متن شکسپیر هم به طور کامل لتوپار. کارگردان راه دیگری ندارد؛ پس با این تفاسیر، کوزهگر در اجرای خود با کیفیت عمل میکند. شما به نمایشنامه «مردی برای تمام فصول» نوشته «رابرت بولت» نگاه کنید که چطور تحت تأثیر شکسپیر و «مکبث» است. بولت توانسته ساختار جنایت را معکوس کند و به شکلی جذاب و دراماتیک به سراغ امر تاریخی و مناسبات سیاسی رفتهاست. شاه در اینجا یکی از افرادی را میکشد که قدرت پیدا کرده؛ اما «مکبث» تلاش میکند تا شاه را بکشد و به قدرت مطلق برسد. قدرت مطلق او به جنون ختم میشود که دامن خانوادهاش را میگیرد که پیامی از سوی شکسپیر به دربار پادشاهی بودهاست. شکسپیر نه تنها با مردم صحبت میکرده؛ بلکه به امر سیاسی توجه ویژه داشته و پیامهایی را به حلقه قدرت ارسال میکردهاست. اجرای کوزهگر از مسئلهسازی و امر سیاسی خالی است.
آلمانیهای روی ما تأثیر گذاشتهاند
«احسان زیورعالم» در ادامه بیان کرد: «گروهی از آلمان در سال ۱۳۹۷ به ایران آمدند که نمایش «هملت» را اجرا کردند. من از «کریستوفر روپینگ» (کارگردان اجرا) پرسیدم: «چرا اجرای شما آلمانیها از هملت، انقدر متفاوت است؟» روپینگ هم جواب داد که «در انگلستان تنها یک هملت وجود دارد؛ ولی در آلمان ۱۰۰ هملت هست». منظورش ترجمه و متن هملت است که همه آنها با یکدیگر تفاوت دارند. ما در ایران با چند «مکبث» مواجه نیستیم؛ اما همیشه آلمانیها در ایران با متنهای شکسپیری آمدهاند و روی اجراهای ایرانی تأثیر گذاشتهاند. شاید این امری ناخودآگاه باشد؛ ولی تأثیرش را میبینم. جالب است که اجرای «مکبث» به کارگردانی «فرهاد مهندسپور» هم خیلی تأثیرگذار بوده؛ زیرا او در کلاسهایش مدام به این متن رجوع میکند و شاگردانش به این متن توجه ویژه دارند.
تنها امکان بازخوانی از متنهای شکسپیر را داریم
«محمدحسن خدایی» در ادامه تأکید کرد: «ما هیچ اجرایی از شکسپیر در ایران نخواهیم داشت؛ مگر اینکه بازخوانی باشد. فکر میکنم وارد عصری شدیم که شتابزدگی سرمایهداری متأخر بر همه چیز غالب شده و پای دراماتورژی وسط آمدهاست. کارگردانان جوانی مثل کوزهگر تنها میتوانند به همین شکل موجود، نمایشنامه «مکبث» را اجرا کنند. آنها نمیتوانند جلوتر بروند. نیاز است که اجرای متنهای مهم تئاتر در ایران را آسیبشناسی کنیم؛ زیرا آنها خودبسندهاند و تاریخ تئاتر را شکل دادهاند. ما امسال در سینما هم شاهد فیلم «مکبث» به کارگردانی «کوئن» بودیم که به فضایی رویایی پرداختهبود. شاید «محمد رضاییراد» تنها کسی باشد که حوصله اجراکردن متنهای طولانی و پیچیده را داشتهباشد که البته ایشان هم به سراغ متنهای دیگری رفتهاند. ما باید مثل متفکران ماه می ۱۹۶۸، ناممکن را طلب کنیم؛ اما هیچگاه ناممکن رخ نخواهد داد. اینجاست که باید به واقعگرایی توجه کنیم.
کارگردانان به سراغ اصالت اجرا رفتهاند
«سید حسین رسولی» در ادامه گفت: «ما چیزهایی در ذهنمان داریم که به اجرا نمیرسند. من یادم میآید که «رضا ثروتی» (که از شاگردان «فرهاد مهندسپور» است) «مکبث» را اجرا کرد و توانست جوایزی در جشنواره تئاتر دانشگاهی و جشنواره تئاتر فجر بگیرد که همان زمان، «قطبالدین صادقی» به دراماتورژی کار اعتراض کرد و گفت که باید «مکبث» را بدون اینکه متن، تکه و پاره شود، اجرا کنیم. صادقی، متن «مکبث» را به صحنه برد که باز هم اجرایی موفقیتآمیز نشد و دوباره با معاصرسازی روبرو شدیم. مناسبات تولید ما توان کافی برای اجرای آثار شکسپیر را ندارد؛ بنابراین، راحتترین و منطقیترین کار این است که کارگردانان به سراغ اصالت اجرا بروند که اتفاقا همیشه هم رفتهاند. علی کوزهگر متن سنگینی را برای اولین اجرایش انتخاب کرده که نشان میدهد جسارت زیادی دارد. نکته مثبت اجرا این است که سالن پر شده و تماشاگران هم میخکوب تصویرها و نورها شده بودند. تصویرسازی در اجرا خیلی مهم و کارساز بود؛ زیرا با متنی کلاسیک و سهمگین مواجه هستیم. مشکل اینجاست که به قول احسان زیورعالم با کنشهای دراماتیک مواجه نمیشویم؛ زیرا بازیگران تبدیل به آکسوسوار صحنه شدهاند و این موضوع ضربه زیادی به اجرا میزند. نمایش «مکبث» نمیتواند دست به مسئلهسازی بزند و به تاریخ اکنون هم متصل نمیشود. «محمدحسن خدایی» در واکنش تأکید کرد: «بهترین کار این است که بخشی از متن اصلی را گرفت و آن را بسط و گسترش داد؛ بنابراین ایده علی کوزهگر بد نیست. نکته منفی این است که بدن تقلیل یافته و به حاشیه رفتهاست».
بیشتر کارگردانان ایرانی از رئالیسم انضمامی فرار میکنند
«احسان زیورعالم» در ادامه با بیان اینکه «شخصیت «مکبث» به خاطر اینکه قرار است فردی عنین باشد ضعیف نشان داده میشود» گفت: «عنین به معنای مردی است که توانایی ارتباط جنسی با زنان را ندارد. جالب است که به امر سیاسی بپردازیم. اتفاقهای سیاسی -مثل رویدادهای ماه می ۱۹۶۸- روی نویسندگان زیادی تأثیر گذاشتهاست. افرادی مثل «مارتین مکدونا» آن رویدادها را دیدهاند و با توجه به رخدادهای مذکور دست به تولید محتوا زدهاند. آنها دارای زیست پستمدرن واقعی هستند که ویژگیهای جالبی دارد. فضای نمایشی آنها دارای یک رئالیسم متفاوت است نه اینکه به سراغ فضاهای رویایی و فانتزی بروند. تمام این نویسندگان معاصر به دیوار چهارم توجه میکنند و آن را از بین نمیبرند. «مارتین مکدونا» و «کریل چرچیل» و امثالهم به «ویتسک» نوشته «بوشنر» خیلی علاقه دارند که یکی از اولین متنهای تئاتر مدرن است. آنها در اجرا دست به ساختارشکنی نمیزنند؛ بلکه در متن، روایت و شخصیتپردازی این کار را میکنند. درام های مکدونا اصلا خوشساخت هستند؛ ولی از نوع امروزی. بیشتر کارگردانان ایرانی از رئالیسم انضمامی فرار میکنند و به سوی نوعی ابزورد انتزاعی میروند که برای من جای سوال دارد. اجراهای آنها تبدیل به چیزی مهمل میشود! شاید به خاطر سانسور باشد؛ اما سانسورچیان به اجرای درست آن رئالیسم مکدونایی، کمتر حساس خواهند شد تا اجراهای انتزاعی و بیمعنا که معلوم نیست درباره چه چیزی هستند. «غلامعلی عرفان» در سال ۱۳۵۹ فیلمی به نام «آقای هیروگلیف» را ساخت که توقیف شد. سانسورچیان نتوانستند بفهمند این فیلم درباره چیست؛ پس گفتند که اصلا اکران نشود. اگر وضعیت تئاترها هم به همین صورت انتزاعی پیش برود؛ سانسورچیان خواهند گفت که آنها را نمیفهمیم و حذفشان میکنند. ما باید به رئالیسم مکدونا توجه کنیم؛ حتی به فضای ساده تئاترهای آزاد. دستگاه سانسور نمیتواند آنها را حذف کند. اجراهای انتزاعی باعث تقویت سانسور در ایران شدهاند.
مشکل در شیوه و چگونگی اجرا است
«سید حسین رسولی» در بخش پایانی گفت: «من و «احسان زیورعالم» درباره تحلیل تقابلهای جنسی از منظر فرویدی و لاکانی در این نمایش توافق داریم؛ اما «محمدحسن خدایی» با این موضوع مخالف است. هر سه نفر درباره مفهوم تردید هملتی توافق داریم و نمایش را تکنیکزده دیدیم. من در پایان اشاره کنم که با تحلیل «اسلاوی ژیژک» از فیلم «روانی» به کارگردانی «آلفرد هیچکاک» خیلی موافق هستم؛ زیرا با سه طبقه مواجه میشویم که نمادهایی از نهاد، خود و فراخود هستند. ژیژک در تحلیل فیلم «تایتانیک» به کارگردانی «جمیز کامرون» میگوید که آن سه طبقه در کشتی غولپیکر، نمادی از سه طبقه در جامعه معاصر سرمایهداری است. اینجاست که اعتقاد دارم نمایش «مکبث» در زمینه تصویرسازی جامعهشناسانه به شدت ضعیف عمل میکند. کارگردانان جوان به شدت روی مسئله روان و ناخودآگاه متمرکز شدهاند و توجهی به طبقات اجتماعی و مسائل سیاسی ندارند؛ بنابراین در دراماتورژی خودشان به معلولها توجه میکنند و از علتها غافل میشوند که خطای بزرگی است. «مکبث» به عنوان مثال، یک قهرمان مسئلهساز است که میخواهد قدرت را از طبقه بالا بگیرد؛ ولی به علت اعمال خشونت بسیار زیاد، دچار اختلال فراخود میشود. اجرای چنین تفسیری یک جسارت ویژهتر میطلبد. متنهایی مثل «کالیگولا» نوشته «آلبر کامو»، «در انتظار گودو» اثر «ساموئل بکت»، «باغ آلبالو» نوشته «آنتون چخوف»، «هملت» اثر «ویلیام شکسپیر» و امثالهم از زمانی که نوشته شدهاند تا امروز تبدیل به میراث بشری شدهاند و هر وقت که اجرا شوند جواب خواهند داد؛ زیرا با هر جامعهای ارتباط برقرار میکنند؛ ولی مشکل در شیوه و چگونگی اجرا است.
https://teater.ir/news/42660
آدرس پادکست در انکور:
https://anchor.fm/hossein-rasouli-podcast/episodes/--e1imsp1
آدرس پادکست در تلگرام:
https://t.me/rozaneyeabitheatre