در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | صبا صالحیان درباره نمایش ژَستَن: ۰۰:۳۲ شب بود. دو ساله بودم و بغلِ مامانم نشسته بودم. همه جلوی تلویزیو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:19:36
۰۰:۳۲
شب بود. دو ساله بودم و بغلِ مامانم نشسته بودم. همه جلوی تلویزیون بودیم و بقیه که می‌‌فهمیدن فوتبال و جام‌جهانی و برزیل یعنی چی، بازی رو ... دیدن ادامه ›› تماشا می‌کردن و من که هیچ‌کدوم اینا رو نمی‌فهمیدم فقط به رنگِ سبزِ چمن نگاه می‌کردم. چراغِ توی هال شروع کرد تکون خوردن. نگاهش کردم. چراغِ سقفی می‌چرخید و اون نوری که از لامپِ صدِش توی حباب پخش می‌شد هم باهاش توی اتاق می‌چرخید. بعدش یادمه توی کوچه بودیم. بقیه‌ی همسایه‌ها هم توی کوچه بودن و باز من نمی‌فهمیدم زلزله یعنی چی و فقط با خواهرم به پیژامه‌ی همسایه‌ می‌خندیدیم.
خیلی سال گذشت تا فهمیدم اون شب چه اتفاقی افتاده... منجیل و رودبار، سال ۶۹.

مهرداد... لطفاً برگرد، دوستِت با توپِ فوتبال منتظرت نشسته.




خیلی کم پیش میاد این سبک کار/اجرا رو برای تماشا انتخاب کنم. چون همیشه یه "خب حالا که چی؟" تهِ ذهنم هست! ولی وقتی توی موقعیتش قرار می‌گیرم خواسته ناخواسته با بعضی قسمت‌ها همراه یا حتی درگیر میشم. ژستن هم همین‌طور بود. از بازی‌ها و داستان‌ها بیشتر با قسمتِ منجیل و اتاقی که پسری چهل‌سال دلتنگِ بغلِ مادرش بود ارتباط برقرار کردم. اما بیشتر از بازی‌ها، عکس‌ها درگیرم کرد. تصاویری که با دیدنِ بعضیاشون بی‌اختیار چشمِ راستم اشک می‌ریخت و چشمِ چپم تماشا می‌کرد...
حیف از این مملکت که هیچ وقت یه آبِ خوش از گلوش پایین نرفته...



(شروعِ کار هم برای من خیلی عجیب بود!
نوشته‌های مختلفی که تصادفی بین افراد تقسیم می‌شد و این نوشته سهمِ من شد...

"از نشانه‌ها استفاده کنید؛ جهان زیر زمین، به خواب‌ رفتن‌، رستاخیز."

آیا ایمان نمی‌آورید؟! 😅)
تو لیستم بود. احتمال اشک مرددم کرد
۰۹ تیر ۱۴۰۱
میم
امیرمسعود، شاید یه نفر رو حساب اینکه تو همه ی پست ها رو میخونی، زیر یه پستی یادت کرده باشه، و الان ک نخوندی حسِ بدِ غیبت گرفته باشه. حالا خود دانی
فدایی بر تمامِ اعمالِ شما ناظر است، آیا نمی‌اندیشید؟ 😁😁😁
دیر و زودم داشته باشه، سوخت و سوز نداره قطعاً 😋
۱۱ تیر ۱۴۰۱
میم
ای شیطونا، پس همه تون تو تیم دختر داییم هستین
متاسفانه منم هر چقدر می‌خوام توی تله‌ی شیطان نیفتم، ولی باز یه وقتا توی تیمِ دختردایی هستم 😅 انگار آدم مجبور میشه 😂🤦🏻
۱۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید