بی چرا زندگان
اثر درد یک جامعه بر زیر مجموعه های انسانی اش
نگاه اجرا به محیط تیمارستان گونه یک جامعه بیانگر اثر روانی ای است که شرایط در
... دیدن ادامه ››
زندگی افراد حاضر در آن جامعه، متحمل آن میشوند. زندگی در اینجا رنگ و بویی کاملا واقعی دارد. واقعی تر از هر نگاه رئالیستی دیگری.
انسان در اینجا در چارچوب زندگی خود جای گرفته، در بازی جامعه شرکت می کند و سر انجام به انتهای مسیر خود میرسد و وقتی از دردش سخنی گفته می شود، تنها جایگاه او در ستون روزنامه ای است که روزی منتشر میشود. اما این خبر هرچند مکتوب، در سیل اخباری که نتیجه بازی های این جامعه با اعضای خود است، سریع فراموش میشود.
هیچ کس درد از دست دادن فرزند در اثر فقر را بیشتر از چند دقیقه مرور نمیکند. چون خبر بعدی به زودی از راه میرسد و انسان جامعه امروز برای اینکه ظرف ذهنش آماده دریافت خبری جدید باشد، باید ظرف خود را از اخبار قبلی تاحدی خالی کند.
انسان در تیمارستان جامعه زندگی میکند. اما کسی به او توجه نمیکند، کسی عاشق او نمیشود، کسی دردش را نمیبیند بجز زمانی که خبر ساز شود یا هیاهویی برانگیزد.
خبرنگار هم خود طعمه داستان خود میشود. آخر هم خیاط در کوزه میافتد.
نگاه جامعهای که فرزندان خود را در طی بازی های بیرحمانهای میبلعد، حتی به راوی داستان های خود، بیرحمانه است.
او هم روزی طعمه خواهد شد.
مردی با صدای نازک
مردی با صدای نازک از درد میگوید، از دردی که بعد ها خود او را گرفتار میکند، آرزو هایی که پیش چشمش از بین میروند. اما تماشاچیان همه میخندند. کسی درد او را متوجه نمیشود.
به یاد میآورم متی از کتاب برتولت برشت را که در مورد یکی از فیلم های چارلی چاپلین بود، داستان مردی مست که میخواست در یک مشروب فروشی، تصویر معشوقه از دست رفته خود را روی زمین به تصویر بکشد. از افتادن او و از مستی او تماشاچیان دائما میخندیدند. اما کسی سقوط یک قلب شکسته در میان مستی و لایعقلی را نمیدید. مردم به فلاکت او میخندیدند چون مستانه بر زمین میخورد.
و اینجا به مردی با صدای نازک میخندیدند شاید چون درد او را پشت صدایش نمیدیدند. پرتو فهم تماشاگر از صدای نازک این مرد فراتر نرفت.
در جامعه اگر فرد دردمند، خاصیت عجیبی داشته باشد، مثل صدای این مرد، طعمه خنده ها میشود. حتی اگر او باشد که دردی را فراتر و بلند تر از همه فریاد میکند.
ماجرای این اجرا در فضای مدرن، و در جامعه امروزی اتفاق میافتد. از درد هایی گفته میشود که انسان امروز با تک تک آنها دست و پنجه نرم میکند. اما درد به گونهای متفاوت و متمایز بیان میشود. و افرادی که خسته هستند، آنقدر خسته که نه فقط حال شنیدن درد دیگران را ندارند، بلکه درد خود نیز برایشان تکراری است، حاضر به دیدن این اجرا شدند و تمدید این اجرا و قدرت اجرایی بازیگران و قدرت گیرایی صحنه، نور و موزیک، نشان دهنده این توانایی است.
همزاد پنداری با هر یک از کاراکتر ها برای هر تماشاگری کاملا قابل انجام است. مردی که به سطوح بالای هرم مازلو ( فلسفه و چیستی جهان) توجه کرده و حالا دست و پایش زنجیر به طبقه همکف هرم شده است. و از این رو به گوسفند چرانی روی آورده.
دختری که به خاطر دیده شدن دست به کارهایی میزند.
پسری که از سر عاشقی به دیوانگی میرسد.
دختری که درد می کشد و کسی او را نمی فهمد.
همه و همه
مگر جز تمام انسان های اطراف ما هستند که در این جامعه با هم در بازی های مشترک با هم شرکت میکنیم.
قدرت این جرا در جایگاه اول، به رویکرد روانشناسی آن به وقایع یک جامعه و به تصویر کشیدن آن با قدرت بالای هنر در شاخه تئاتر است.
این اجرا کمک میکند که انسان امروزی در جامعه، بتواند با دیدگاه بهتری به درد انسان هایی که به صورت روزانه از کنارشان عبور میکند، توجه کند.
و این رسالت هنری تئاتر و هم آمیزی آن با روانشناسی به نظر من به صورت موفقی در اینجا اتفاق افتاد.
مسیح