فیلم "لیبیدو" در حدود 17 دقیقه با انتخاب لوکیشنهایی در روستایی که مظاهر مدرنیته در آن چندان یافت نمیشود به نقد تعصبات سنتی در ساختار روابط مردان چه از نسل گذشته و چه در نسل نوجوان در قبال زنان (در اینجا مشخصا دختران در آستانه بلوغ) میپردازد. در ابتدای فیلم لانگ شاتی از یک سرزمین به نظر دورافتاده دیده میشود و چند نفری که در میان تپهها در حرکتند اما در پلان بعد پنج دختر نوجوان را مقابل مدرسه میبینیم که جز زبان مادری خاص خود، تفاوت چندانی در ظاهر و پوشش با دختران نوجوان همسال خود در کلانشهرهای کشور ندارند. به نظر میرسد کوشش این گروه در راستای پیدا کردن جایی دور از انظار برای استفاده از تنها یک نخ سیگار در کنار هم، بیشتر از آنکه رنگ و بوی تخلفی اخلاقی از سوی آنان را داشته باشد، نمادی از تلاش پنهان آنها برای تجربه برونرفت از مرزهای سفت و سخت بافت فرهنگیشان و کسب لذتی اندک از این استقلال و روحیه طغیان است، چیزی که بتواند اندکی احساس زنده بودن ولو به اندازه یک نخ سیگار به آنها بدهد، سیگاری که استعمال آن میان مردان بزرگسال از جمله پدر نقش اول زن، رفتاری طبیعی تلقی میشود اما استفاده از یک نخ آن برای پنج دختر نوجوان گناهی نابخشودنیست.
از سوی دیگر دوستی و اتحاد این دختران وقتی در مواجهه با اراده یک پسر نوجوان برای تسلط به یکی از افراد گروه قرار میگیرد، بسیار شکننده جلوه میکند چرا که هیچ کدام از این افراد به قدر کافی در فرهنگ و خانوادهای که در آن زیسته است احساس امنیت نمیکند تا با وجود افشای خطای سیگار کشیدن، عزتنفس خود را حفظ و قادر به ابراز دیدگاه خود، احقاق حقش و حمایت از دوست و همراهش باشد؛ و این فرآیند یکی از عواملیست که به انکار و انفعال زنان در برابر بهرهکشی روانی و جنسی همنوعانشان در جوامع مردسالار دامن میزند. در واقع، در فیلم میبینیم زیر سایه سکوت این جمع، متعرض و متجاوز که اتفاقا ترسش گاه و بیگاه آشکار میشود، فرصت جولان بیشتری مییابد و ابراز نگرانیهای دختران در حد صحبتهایی بیسرانجام و بدون منشا اثر باقی
... دیدن ادامه ››
بماند.
نکته بعدی اینکه برای پردازش شخصیت پسر نوجوان یکی از کلیدیترین پلانها، زمانیست که او هنگامی که دختر مورد علاقهاش مورد ضرب و شتم پدر قرار میگیرد به جای بروز نشانههای احساس گناه، خشمی ویرانگر را بروز میدهد و به اصطلاح روانکاوان، به جای تامل در این خشم، آن را در کشتن یک مرغ به عمل درمیآورد. به نظر میرسد در روان او موضوع میلش در اندازه یک شیء برای ارضای غرایزش است بدون آنکه به حالات درونی فرد مقابلش توجهی کنجکاوانه و از سر همدلی نشان دهد. این موضوع را در پلان مربوط به کشیدن لیپ استیک در کانتینر نیز میبینیم. دختر اشک میریزد اما پسر دلمشغول فانتزیها و احساسات ناپخته خود است. گویی با کج و معوج کشیدن خطوط این را میتوان برداشت کرد که تصورات او از دختر با واقعیت همخوانی ندارد.
موضوع بعدی اینکه در این فیلم، به گونهای ظریف و موجز نشان داده شده است که کاراکترها بیش از هر چیز قربانی عدم تواناییشان در تنظیم و مدیریت عواطف و هیجاناتشان هستند، ظرفیتی که از کودکی در تعامل با مراقبین میتواند پرورده شود اما وقتی دچار نواقص شدید باشد، از نسلی به نسل بعد آسیبهای جبران ناپذیر باقی میگذارد. به عنوان نمونه، پسر نوجوان ظرفیت تحمل ناکامی را به حد کافی ندارد و با ایجاد احساس عدم امنیت در دیگران یا دست گذاشتن رو نقاط ضعفشان، به دنبال ارضای غرایزش میگردد. از طرف دیگر، دختر نوجوان که هدف آزار قرار میگیرد، مهارت نگفتن به گونهای که انتقامجویی افراد با شخصیت نسبتاٌ ضعیف را برنینگیزد ندارد و آماج آزار شحصیتی با نشانههای سایکوپاتی قرار میگیرد. پدر دختر نیز ظرفیت گفتوشنود با فرزندش و قضاوت واقعبینانه در مورد او را ندارد. او بیتوجه به ویژگیهای روانی فرزندش در گذشته یا در سنین حساس نوجوانی و بدون بررسی صحت و سقم حرفهای پسر، تصورات بدبینانهاش را واقعیتی غیرقابلتردید میپندارد و به سرعت خشم خامش را به صورت تنبیه بدنی دخترش بروز میدهد. به نظر میرسد در کنشها و واکنشها میان شخصیتها، ناهشیار با سویهای که بیشتر رنگ و بوی غریزه مرگ دارد تا زندگی، روابط میان افراد را تیره و تار میکند.
نکته آخر اینکه نام فیلم "لیبیدو"ست و در نگاه اغلب مردم این واژه در آرای فروید مترادف با غریزه جنسی است اما در واقع فروید تعبیر لیبیدو را برای هر گونه میل به زندگی به کار میبرد و نمود بارز آن را غریزه جنسی بیان کرد. به هر حال این فیلم، از نگاه نگارنده نشان میداد چطور لیبیدویی آمیخته با خشمی خام در میان مردان جوامع مردسالار، به شکل افسارگسیخته میتواند ویران کند و علیه زندگی ظهور و بروز کند و جلوداری برای بازداری نباشد اما پدیدار شدن اندگی از آن در زنان و دختر، منتهی به آزاردیدگی طولانی مدت و محرومیت از حقوق انسانی آنها شود.