نمایش به صورت زیرکانهای با اتصال دو جهان برساخته و واقع، واقعه عاشورا را به گروههای تندرو اسلامی متصل کرده است، متن دراماتورژی شده است و نشان میدهد در کربلا هم ، کسانی که ستم کرده بودند داعیه دین داشتند و از نادانستن و یا طمع به چنین عملی مبادرت کرده بودند. در میان نمایشهای مناسبتی ، این نمایش نگاهی نو دارد.
طراحی فرم و شکل دهی جهان برزخ و اتصال آن به دنیای کنونی نمایش را دیدنی میکرد.
فرم و موسیقی بدون آنکه به اثر تحمیل شود کارکرد خود را داشت.
نور و امکانات سالن بسیار ضعیف بود و این موضوع به کار لطمه زده بود.
مونولوگها به خلق شخصیتها میپرداخت و کارگردان بر آگاهی مخاطب تکیه نکرده بود، به همین دلیل هر مخاطبی با هر سطحی از آگاهی از واقعه عاشورا میتوانست با اثر همراه شود.
مورد دیگر فاصله گرفتن از فرم تعزیه است، فرمی که ناخودآگاه هر کارگردانی را در فضای چنین آثاری شیفته میکند، نمایش بیشتر از اینکه بخواهد از مخاطب گریه بگیرد و یا او را با رشادتها مرعوب کند ، تلاش در تولید تفکر داشت که تا حد زیادی موفق بود.
بازی بازیگر نقش مسلم و ابن زیاد و زن پرسنده در دوزخ را دوست داشتم.
ریتم و زمان نمایش به اندازه بود و این مسئلهای است که در بیشتر نمایشها در این روزها قابل دفاع نیست